خبرگزاری شبستان گروه سیاسی فرزانه تهجا:خلبان بوئینگ ۷۴۷ است و کوله باری از تجربه و خاطرات شیرین از همنشینی با سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی دارد که شنیدنش خالی از لطف نیست. با تمام مشغله های کاری درخواست مصاحبه تلفنی ما را پذیرفت؛ صدای گرم و دلنشینی داشت. کاپیتان ش. ع از خلبانان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش است که در راستای لجستیک و پشتیبانیهای هوایی رزمندگان علیه داعش در ماموریتهای برون مرزی مشارکت داشته است. وی با بیانی دلنشین و خودمانی خاطرات زیبایی از همکاری در ماموریت های نظامی و سلوک، منش و رفتار سردار حاج قاسم سلیمانی را برای ما تعریف کرد.
خلبان ش.ع در مورد حضورش در جبهه مقاومت اینگونه بیان می کند که از سال ۹۱ در پروازهای پشتیبانی جبهه مقاومت بعنوان خلبان حضور داشتم و قبل از آن نیز در سال ۷۹-۸۰ از زمان درگیریها با طالبان سردار سلیمانی را می شناختم و در خدمت وی بودم.
این پیشکسوت دفاع مقدس درمورد همکاری نزدیک خود با شهید سیدرضی موسوی می گوید: پروزاهای جبهه مقاومت نیز از دیگر افتخاراتی است که همراهی با شهید سیدرضی موسوی را نیز نصیب من کرد.
سردار تا آخرین لحظه حضور دغدغه رزمندگان را داشتند و سعی می کردند ماموریتهای محوله به بهترین نحو ممکن اجرا شود. روزهایی هم بود که به سمت ایران میخواستیم برگردیم و پیکر شهدا و یا مجروحان را با خود به کشور باز گردانیم. گاهی تعداد مجرحان به ۴۰ تا ۵۰ نفر می رسید که در جبهه های مختلف مجروح شده بودند.
با بیانی دلنشین اما با بغضی پنهان در صدایش تصاویری از همراهی با حاج قاسم را در پروازهایش برایمان به تصویر می کشد و بیان می کند: شبهایی که قرار بود سردار با ما به ایران برگردد از نیم ساعت قبل به ما اعلام می شد تا درخواست استارت داشته باشیم اما این زمان معمولا بیشتر از یک ساعت به طول می انجامید و پرواز با تاخیر انجام می شد چراکه سردار تا آخرین لحظه حضور دغدغه رزمندگان را داشتند و سعی می کردند ماموریتهای محوله به بهترین نحو ممکن اجرا شود. روزهایی هم بود که به سمت ایران میخواستیم برگردیم و پیکر شهدا و یا مجروحان را با خود به کشور باز گردانیم. گاهی تعداد مجرحان به ۴۰ تا ۵۰ نفر می رسید که در جبهه های مختلف مجروح شده بودند و تنها با یک باند کشی معمولی و سطحی و یا یک سرم در دست با سرو روی خونین وارد هواپیما می شدند و ما آنها را بر روی پالت های کف هواپیما می خواباندیم تا امدادگران آنها را مداوا کنند.
این خلبان تیزپرواز درباره مجروحیت های جنگی حاج قاسم در عملیات های مختلف یاد آور می شود: حاج قاسم خودش قبلا ترکش خورده بود و عوارض شیمیایی را نیز متحمل شده بود و بر همین اساس آلرژی داشت و همواره عطسه و آبریزش بینی داشت و از لحاظ جسمانی دست راست و زانوهایش صدمه دیده بود و طحالش نیز چندین بار صدمه دیده بود اما وقتی وارد هواپیما می شد و مجروحان را می دید به تعداد مجروحان در هواپیما زانو می زد و یکی یکی آنها را در آغوش می کشید و معانقه و نوازش می کرد و مکالمه ای کاملا عاطفی و نزدیک با رزمندگان داشت که شاید از یک فرد معمولی این میزان از محبت و صبر و حوصله بعید باشد. ما برای همین همیشه درخواست استارت پرواز را با تاخیر زیادی اعلام می کردیم و می دانستیم که احوال پرسی حاج قاسم با مجروحان به طول می انجامد.
وقتی وارد هواپیما می شد و مجروحان را می دید به تعداد مجروحان در هواپیما زانو می زد و یکی یکی آنها را در آغوش می کشید و معانقه و نوازش می کرد و مکالمه ای کاملا عاطفی و نزدیک با رزمندگان داشت که شاید از یک فرد معمولی این میزان از محبت و صبر و حوصله بعید باشد
کاپیتان بوئینگ ۷۴۷ از تلاش شبانه روزی حاج قاسم بدون یک لحظه خواب در ۳ شبانه روز برایمان تعریف می کند و ادامه می دهد: حاج قاسم در بسیاری از ماموریت ها چند شب را نخوابیده بود و گاها همکاران سردار به ما می گفتند که سردار دو شبانه روز است که حتی پلک برهم نذاشته و استراحتش در هواپیما است در حالیکه که وقتی وارد هواپیما می شد تازه شروع به مکالمه و احوال پرسی با خلبانان و پرسنل پرواز می کرد و جویای حال تک تک همراهان بود و درخواست عکس یادگاری گرفت با آنها را می پذیرفت و به هیچ کس نه نمی گفت. به هیچ کس نمی گفت خسته ام و یا باشد بعدا. هواپیمای بوئینگ در ۳ طبقه طراحی شده و گاها سردار طبقه سوم بود و از پله ها پایین می آمد تا درخواست عکس یادگاری بچه ها را پاسخ دهد.
حاج قاسم در بسیاری از ماموریت ها چند شب را نخوابیده بود و گاها همکاران سردار به ما می گفتند که سردار دو شبانه روز است که حتی پلک برهم نذاشته و استراحتش در هواپیما است
خلبان ش.ع از ارادت بی نهایت حاج قاسم به اهل بیت (ع) برایمان تعریف می کند و بغض و اشک سردار سلیمانی را از پشت پنجره هواپیما برایمان زنده می کند و می گوید: یکبار در مسیر بازگشت از دمشق بر روی آسمان بغداد بودیم و هوا خوب بود من بعنوان کاپیتان در صندلی اول بودم و سردار را همیشه کنار خودم می نشاندم و دیدم سردار بیدار است به او گفتم حاجی می دانی اینجا کجاست گفت: بله بغداد است گفتم آن دو شهر دور را می گویم یکی نجف است یکی کربلا است گفت: کسی به من نگفته بود گفتم شاید هوا ابری و خراب بوده و یا کسی به یادش نمانده بود که به شما نشان دهد. سردار شروع کرد به ذکر گفتن از پشت شیشه پنجره هواپیما و اشک از چشمانش جاری شد.
حاج قاسم سفارش می کرد که روی آسمان بغداد مرا بیدار کن اما واقعیتش یک دو بار این کار را نکردم چون سردار از فرط خستگی در خواب بود اما وقتی بیدار بود از پشت شیشه همواره اشک می ریخت و با تسبیح دستش ذکر می گفت.
کاپیتان ش.ع از تاکید حاج قاسم برای از دست ندادن زیارت امام حسین (ع) روی آسمان بغداد می گوید و ادامه می دهد: بعد از این ماجرا حاج قاسم سفارش می کرد که روی آسمان بغداد مرا بیدار کن اما واقعیتش یک دو بار این کار را نکردم چون سردار از فرط خستگی در خواب بود اما وقتی بیدار بود از پشت شیشه همواره اشک می ریخت و با تسبیح دستش ذکر می گفت.
این خلبان پیشکسوت با بغضی در صدایش، از خستگی های زیاد حاج قاسم برایمان می گوید و بیان می کند: یک بار وقتی در کنار هم نشسته بودیم سر حاج قاسم در حالت خواب سنگین بر روی شانه ام افتاد و نخواستم تکان بخورم که مبادا سردار از خواب بیدار شود و قریب به یک و ساعت و نیم در همین حالت ماندم و با خودم گفتم تا نشستن هواپیما سردار را بیدار نمی کنم اما در نزدیکی تهران در ورمین هوا توربولانس بود و یا در زبان عامیانه با چاله های هوایی مواجه بودیم که در همین حالت حاج قاسم بیدار شد و دید سرش بر روی شانه ی من است و به من نگاه کرد و گفت: "سرم اینجا روی شانه شما بود" و بعد شروع به بوسیدن شانه و دست من کرد. گفتم:" حاجی باعث افتخار من بود" سردار گفت:" من شرمنده ام و دوباره موقع پیدا شدن از هواپیما از من تشکر کرد و گفت:" مرا شرمنده کردی".
به رغم شغل نظامی سردار حاج قاسم شخصیت کاملا کاریزماتیک و جذاب و مهربانی بود و در عالم همکاری کاملا اهل شوخی و خنده بود و هیچ وقت خودش را نمی گرفت و یا در صحبتها و گفتگو با دیگران خود را جدا و بالاتر از آنها نمی دید.
خلبان تیزپرواز کشورمان از لحظه های شیرین خنده های زیبا و شوخی با سردار سلیمانی هم برایمان تعریف می کند و می گوید: به رغم شغل نظامی سردار حاج قاسم شخصیت کاملا کاریزماتیک و جذاب و مهربانی بود و در عالم همکاری کاملا اهل شوخی و خنده بود و هیچ وقت خودش را نمی گرفت و در صحبتها و گفتگو با دیگران خود را جدا و بالاتر از آنها نمی دید.
کاپیتان ش.ع از ارادت حاج قاسم نسبت به مادرش از زبان یکی از نزدیکان سردار نقل می کند و می گوید: سردار یک خواهر داشت که از خودش ۵ یا ۶ سال کوچکتر بود و یک روز خاطراتش را از زبان خواهرش تعریف می کرد که آخرین باری که می خواست عازم عملیات شود، مادرش گفت: "قاسم نرو و باش پیشم شاید تو را دیگر نبینم" و در پاسخ حاج قاسم می گوید:" من میروم و قول می دهم تا سه روز دیگر برگردم" که بعد از سه روز مادر ایشان از دنیا می رود. وقتی سردار می رسد همه همراهان را از سردخانه بیرون می کند و بر سر پیکر مادر ساعتها گریه کرد و صورت بر کف پای مادر در سرخانه می گذارد و ساعتها گریه می کند و می گوید "مادر مرا ببخش که نتوانستم بر روی قول و حرفم بمانم". در حالیکه سردار صحنه های زیادی از جنگ و مجروح شدن افراد و یا جدا شدن اعضای بدن افراد را دیده بود اما هنوز همان عطوفت قلبی در حاج قاسم موج می زد و احساس و عواطف رقیق قلبی در او زنده بود و دلش سخت نشده بود.
روح سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی شاد و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!
نظر شما