به گزارش خبرنگار گروه دین و اندیشه خبرگزاری شبستان: دکتر «کریم مجتهدی» چهره ماندگار فلسفه، پس از تحمل یک دوره بیماری در سن ۹۳ سالگی درگذشت.
او که متولد ۱۰ شهریور ماه سال ۱۳۰۹ در تبریز بود، در طول زندگی پربار خویش، لحظهای دست از تلاش برای ارتقای سطح دانش جامعهای که در آن میزیست برنداشت تا بدانجا که خود را نیز یک دانشجو خطاب میکرد. وقتی سوال میکردی از چه روی به خود دانشجو میگویید پاسخاش این بود: همیشه دنبال این هستم که یک مطلب جدید یاد بگیرم و متاسفم از اینکه به دلیل محدودیتهای مختلفی که یک انسان دارد نتوانستم به بسیاری از آثار دست پیدا کنم و تورقی در آنها داشته باشم.
آری! کریم مجتهدی این چنین بود. هر وقت از مقابل درب اتاقاش در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی عبور میکردی، یک کتاب دستاش بود با این وجود با روی گشاده همواره مهمانان خود را که عمدتا از اساتید و دانشجویان بودند، میپذیرفت.
بگذریم... داغ فقدان دکتر کریم مجتهدی از چهره جامعه علمی کشور زدوده نمیشود؛ او نماینده نسلی بیتکرار بود. اخلاق برایش حرف اول را میزد و این رویکرد نََه صرفا در رفتارش که میتوان او را فیلسوفی دانست که اخلاق برایش حتی در ساحت علم از اولویت برخوردار بود. دلش میخواست تا جایی که امکان دارد رفتار و گفتاری درست داشته باشد. ادبیات و الفاظی هم که به کار میبرد نمایانگر همین دغدغهاش بود. جملهای که هرگز از زبان او دور نمیشد این بود: «من ایرونیام»، «فارسی را درست و بدون اشکال صحبت کنیم». دکتر مجتهدی با اینکه سالهای سال در غرب درس خوانده بود به شدت ایرانی بود! آن هم غربِ ۷۰ سال قبل یعنی زمانی که مردم آن دیار نیز هنوز به برخی آداب و رسوم اخلاق، پایبندیهایی داشتند اما بالاخره بین آن فرهنگ مدرن با جامعه سنتی ایران توفیر اساسی وجود داشت اما فیلسوف ما هرگز هویت ایرانی خویش را از دست نداد.
از سوی دیگر ادا و تلفظ درست کلمات برای دکتر مجتهدی از اهمیت وافری برخوردار بود. دوست نداشت واژهها را نصفه و نیمه به زبان بیاورد یا از کلمات لاتین استفاده کند؛ یعنی رویکردی که به خصوص در سالیان اخیر از سوی برخی دانشجویان و خارجرفتهها شاهد هستیم که در هر جمله خود حداقل از چند واژه خارجی استفاده میکنند تا بگویند با سایرین تفاوت دارند! آری! دکتر کریم مجتهدی فیلسوف ایرانی دغدغهمندی بود که پس از فارغالتحصیلی از سوربن راهی تهران شد. دلش میخواست در وطن بماند و ماند و در نهایت در آغوش وطن، رخ در نقاب خاک کشید.
به یاد میآورم که یکبار وقتی برای مصاحبه با او راهی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی شدم، به رسم همیشه سخت مشغول مطالعه بود؛ وقتی به او گفتم: استاد میخواهم در مورد موضوع متفاوتی با شما صحبت کنم، یکّه خورد اما با همان نگاه نافذ منتظر ماند تا ادامه صحبت مرا بشنود... بیدرنگ گفتم: در مورد صلح! میخواهم در مورد صلح و فلسفه دقایقی را در محضر شما باشیم و البته که او پذیرفت؛ اما دوست داشت قبل از هر چیز از جایگاه قصهها و رمانها بگوید و اینکه چهقدر کتابهای نویسندگان بزرگ اروپا مورد علاقهاش است به ویژه داستایوفسکی. او معتقد بود که قصهها درسآموز هستند و در دل خود بسیاری از مفاهیم را جای دادهاند. آن زمان اگر دکتر مجتهدی نامی از «فلسفه کودک» به میان نیاورد اما به نوعی اشارهاش به این رشته تخصصی بود که به خصوص این روزها مطرح شده و قائم بر طرح داستان و قصه برای ارایه مفهوم مورد نظر است. میگفت هر مفهومی از جمله همین صلح را میتوان از لابهلای قصهها به نسل جدید منتقل کرد.
اکنون به یاد این فیلسوف ۹۳ ساله، بخشهایی از مصاحبه اختصاصی که گروه اندیشه خبرگزاری شبستان در سال ۱۳۹۵ به بهانه روز جهانی «علم در خدمت صلح و توسعه» با او داشت را میخوانید:
مرحوم دکتر «کریم مجتهدی» در گفت وگو با خبرنگار شبستان با بیان اینکه صلح به معنای یک مساله اخلاقی است، اظهار کرد: من به عنوان انسان باید به حق دیگری احترام بگذارم و وظیفه خود بدانم همان حقی که برای خویشتن قایلم برای دیگری نیز قایل باشم؛ این چنین رویکردی همان اخلاق و امری وجدانی است.
این چهره ماندگار فلسفه ادامه داد: از سوی دیگر وجدان اخلاقی نیز حکم می کند که من به عنوان انسان با دیگران درستکار و با انصاف باشم و با آنها از در صلح در بیایم. بنابراین، صلح مساله اخلاقی و مساله شناخت است و ضرورتا با ارزش های اخلاقی نیز کاری ندارد؛ برای مثال وقتی در آزمایشگاهی مطالعه می کنیم می بینم که آب در ۱۰۰ درجه به جوش می آید. این فرآیند دیگر به میل من نیست و وجدان اخلاقی من نیز نمی تواند تاثیری در تغییر این قانون طبیعی داشته باشد؛ بنابراین، علم متضمن اخلاق نیست. البته من نمی گویم که علم غیراخلاقی است بلکه می گویم علم با واقعیات سر و کار دارد چه اینکه مقصود ما از علم ریاضیات باشد که میان معادلات رابطه ضروری برقرار می کند و چه علوم طبیعی که یک رابطه علی میان علت و معلول ایجاد می کند.
وی افزود: بنابراین، به دلیل اینکه موجود انسانی می خواهد با علم و یقین سر و کار داشته باشد و در عین حال به ناچار با اخلاق رابطه برقرار کند در نتیجه در مورد اخلاق فکر می کند؛ پس آنچه که درباره رابطه علم و صلح بیان می کنیم مستلزم همکاری علم و اخلاق است ولی علم فی نفسه با اخلاق کاری ندارد و این ما هستیم که این دو را به هم نزدیک می کنیم؛ در این بخش از بحث مثالی را بیان میکنم؛ «آلفرد نوبل» دینامیت را کشف کرد. این وسیله خطرناک و از ابزارآلات جنگ است. دینامیت فاقد هر نوع تصور صلح است اما «آلفرد نوبل» به عنوان کاشف دینامیت می گوید: من میخواهم که این وسیله در راه صلح باشد. بنابراین، او به عنوان کاشف معتقد است که اخلاق حکم می کند که آنچه کشف کرده ام با اینکه می تواند خطرناک باشد در راه صلح باشد؛ اما اینکه چه قدر این گفته نوبل درست باشد یا غلط کاری نداریم. در اینجا این جملات از اراده عالِم ناشی شده است یا اگر هم از اراده عالِم ناشی نشود اقلا او از متفکران آن عصر بود که این چنین عنوان کرد که با این سلاح های خطرناک باید به گونه ای عمل کنیم که در راه صلح از آنها استفاده شود نه در راه جنگ.
خودِ علم نمی تواند راه علاج به ما نشان دهد و بگوید که صلح کنید یا صلح نکنید. علم همان ماهیت خود را دارد اما در این میان تنها راه چاره ای که برای ما باقی می ماند همان اخلاق است که باید از محدوده ملی یک کشور خارج شود. اخلاق باید جنبه عمومی و بینالمللی پیدا کند. باید درباره بشر و صلح افراد بشری بحث شود.
مجتهدی گفت: زمانی بود که از جنگ سرد صحبت می کردند. جنگ سرد یعنی شرایطی که در عمل جنگ نیست ولی در عین حال صلح هم نیست یعنی رقابت بین قدرتها شدید است بدون اینکه جنگی رخ دهد. قدرت ها به صورت پنهانی برای جنگ کار می کردند، ولی در ظاهر جنگی نبود. اما اکنون معتقدم به دوره ای رسیده ایم که من از آن به صلح گرم یاد می کنم. آن موقع جنگ سرد در جریان بود. اکنون نیز ظاهرا صلح است ولی در واقع در هر گوشه ای از جهان اتفاقات دور از انسانیت رخ می دهد. در چنین شرایطی خودِ علم نمی تواند راه علاج به ما نشان دهد و بگوید که صلح کنید یا صلح نکنید. علم همان ماهیت خود را دارد اما در این میان تنها راه چاره ای که برای ما باقی می ماند همان اخلاق است که باید از محدوده ملی یک کشور خارج شود. اخلاق باید جنبه عمومی و بینالمللی پیدا کند. باید درباره بشر و صلح افراد بشری بحث شود نه اینکه برای مثال منِ قدرتمند یک صلح کاذب را تحمیل به فلان کشور ضعیف کنم و بگویم که صلح همین است. در اینجا عملا رویکرد سیاسی شکل می گیرد.
وی در ادامه با اشاره به وظیفه متفکران و به ویژه فیلسوفان در چنین شرایطی تصریح کرد: عقیده شخصی من این است که اقلاً بیاییم و با انصاف مساله را به درستی طرح کنیم. طرح مساله وظیفه ماست. حداقل بگوییم که صلح کاذب به درد ما نمی خورد. اگر صلح واقعی باشد که باید سلاح های جنگی به کل ممنوعیت داشته باشد و تمام ملل جهان حقشان به یک نحو مراعات شود. شخصا بر این اعتقادم که تا مساله را درست طرح نکنیم به نتیجه نمی رسیم. پیدا کردن راه حل احتمالی فقط و فقط در طرح درست مساله است چراکه تا تمام جوانب مسالهای را فهم نکنیم و تبادل فکری بین ما نباشد و صرفا بر اساس خودنمایی و ظاهرسازی حرکت کنیم، صلحی برقرار نخواهد شد. البته من نمی گویم که با طرح درست مساله صلح کاملا اجرا می شود ولی می توان امیدوار بود که روزی در جهان به صلح برسیم، ضمن اینکه میتوان بسیاری از مفاهیم را از کودکی در قالب قصه و رمان به نسل بعد منتقل کرد. این مساله اهمیت بسزایی دارد.
از شمار دو چشم یک تن کم وز شمار خرد هزاران بیش
دکتر کریم مجتهدی، نمونهای بیبدیل از نسلی بود که به قول معروف کتاب از دستشان نمیافتاد. زندگی و تفریح آنها با مطالعه گره خورده بود. تو گویی رسالت اینان در زندگی خواندن و نوشتن بود و تمام.
شاید امروز بیش از هر زمان دیگری متوجه شویم که چهقدر از تربیت افرادی چون او بی توفیق بودهایم. مطالعه روش و منش چنین بزرگانی به مثابه تضمین آینده کشور در حوزه علم خواهد بود، امیدواریم که مسئولان در ردههای مختلف مدیریتی و بخشهای گوناگون، کمر همت بسته و زمینه را برای حمایت از پژوهشگران فراهم آورند تا بیش از این شاهد تبلور و تربیت نسلی این چنین باشیم.
گزارش از : فاطمه ضیافتی فرامرزی
نظر شما