کتاب حاضر در هفت فصل نوشته شده است. فصل اول با عنوان «روزنهای بهسوی آفتاب»، به ولادت، شهادت، القاب، خانواده و زندگی حضرت میپردازد. «شهادت امام هادی علیهالسلام»، عنوان فصل ششم کتاب است که به موضوعات مختلفی از جمله: جنایت عباسیان در شهادت حضرت، بازتاب شهادت امام، مراسم تشییع و خاکسپاری و زیارتنامۀ امام هادی(ع) میپردازد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم: مردی برای امام هادی علیهالسلام کاری انجام داده بود و قرار بود به ازای آن، چهارصد درهم از امام دریافت کند. به دوست خود گفته بود: «دویست درهم از این پول را پارچهای میخرم و دویست درهم باقیمانده را خرما میخرم تا از آن شراب درست کنم». در این هنگام، امام هادی علیهالسلام رسید و در حالیکه خشمگین بود، از مرکبش پیاده شد و فرمود: «مقبل، به اندرونی برو و چهارصد درهم بیاور و به ملعون بده و به او بگو این حق توست؛ با دویست درهم آن، پارچه بخر و برای تصمیمی که درباره باقیمانده آن گرفتهای، از خدا بترس». مقبل میگوید: «من پولها را به او دادم و پیام امام را به وی رساندم. او گریست و گفت: به خدا سوگند که هیچگاه شراب ننوشیدهام و سَرورِ تو این را میداند». بدینگونه، امام شخصی را از ارتکاب گناه بازداشت.
نظر شما