خبرگزاری شبستان: جنبش اشغال وال استریت در 17 سپتامبر 2011(26 شهریوی 90) به راه افتاد. در این روز بنا به درخواست مجله آدباسترز که در 13 جولای از علاقمندان خواسته بود که برای مخالفت با بانک ها و روش های اعمال شده اقتصادی در ارک زوکوتی در میدان آزادی منهتن نیویورک و در نزدیکی مرکز تعاملات مالی و پیشبرد سرمایه داری موسوم به وال استریت جمع شوند و مردمی که از مشکلات اجتماعی و اقتصادی زاییده ی سرمایه داری به تنگ آمده بودند برای اعتراض به این سیستم به سمت محل یاد شده شتافتند تا فریاد اعتراض خود را به گوش سیاستمداران و جهانیان برسانند. جنبش وال استریت در وب سایت خود و در بخش معرفی اش آورده: " ما نود و نه درصدی هستیم که از خانه های خود بیرون رانده شده ایم ، ما از خدمات درمانی مطلوب محرومیم ، ما ساعات طولانی را برای مقدار اندکی دستمزد و بدون بهره مندی از حقوق قانونی خود سخت کار می کنیم ، البته اگر بتوانیم کاری پیدا کنیم. در حالیکه یک درصد دیگر از همه چیز برخوردار است . ما 99 درصد جامعه هستیم." بنابراین افرادی که در جنبش وال استریت فریاد اعتراض برمی آورند احساس میکنند به عنوان شهروندان عادی حقوق آنها ضایع شده است و این روندی برای احقاق حق آنهاست.
به تعبیر دیگر قیام آنها قیامیعلیه دیکتاتوریهای مالی آمریکا است. به این معنی که مجموعه ای از نهادهای مالی و بانکی در آمریکا به خصوص از دوره ریگان به بعد چنان در آمریکا قدرتمند شده اند که در تاریخ این کشور بی سابقه است و تاثیرات منفی عمیقی بر زندگی مردم آمریکا داشته است. این جنبش به خودی خود حقایقی را درمورد سیستم سرمایه داری به اثبات می رساند که شاید بسیاری پیش از شکل گیری چنین جنبشی آن را انکار می کردند اما اکنون نمی توانند آنرا نادیده بگیرند.معترضین به نظامی سرمایه داری می گویند ما 99 درصد جامعه هستیم حال آنکه حال آنکه یک درصد باقیمانده همه ی سرمایه و منابع اجتماعی را در اختیار دارند. اگر نگاهی به دستنوشته ها و پوسترهای معترضان بیندازید نوشته اند ما دموکراسی واقعی می خواهیم و در واقع طبیعی است زمانیکه آنها 99 درصد جامعه هستند معتقدند که دموکراسی واقعی در این سیستم اجرا نمی شود.
این جنبش در کنار آشکار ساختن مشکلات عمیق اقتصادی مردم امریکا به حقایق دیگری نیز اشاره دارد. در جریان اعتراضات وال استریت برخی ادعاهای آمریکایی ها مبنی بر آزادی بیان وآزادی تجمع به چالش کشیده شد .آنهانشان دادند که این شعارها برای مردم کشورهای دیگر است و درمورد خودشان صدق نمی کند. پلیس نیویورک به معتزضان اجازه استفاده از بلندگو را نداده و و این مخالف شعاری است که آنها در بوق و کرنا کرده اند و در گوشه کنار آن را مجوز هرگونه مداخله می دانند و از سوی دیگر عده ای از سیاستمداران آمریکایی معترضان را ارذل و اوباشی خطاب کرده اند که هیچ حقی برای پیگیری برای آنها نمی توان قائل شد.
واقعیت دیگری که جنبش وال استریت آن را تایید می کند وهم آلود بودن تصور سیاستمدارانی است که برای آمریکا نقش پیشوایی در جهان قائل شده و این کشور را دارای قدرت نرم برتر می دانند. این اعتراضات با آشکار ساختن بیش از پیش مشکلات ساختاری در این کشور به کاهش اعتماد دیگر کشورها با مشاهده این نوع مشکلات داخلی می شود و اینکه نقش پیشوایی آمریکا دیگی حتی برای سیاستمدارانی که دم از آن می زده اند هم موضوعیت و معنایی ندارد.
یکی دیگر از بدیهی ترین و مشخص ترین پیام های این اعتراض ها اینست که سیستم بانکی و صنایع مالی آمریکا دیگر نماینده و کفیل عامه مردم نیستند؛ آنچه که وال استریت و به تقویت آن می پردازد متوجه مردم عامی نیست و نه تنها به کار عموم مردم نمی اید بلکه به لحاظ اقتصادی آنها را در منگنه نیز قرار می دهد و پیام اولیه ی این حقیقت ظهور می کند که مسئول ادامه شکست سیاست های اقتصادی، سیاستمداران و احزاب سیاسی هستند که باید منافع ملت را در نظر داشته باشند ولی در حقیقت کنار دست بانک ها و سیستم سرمایه داری ایستاده اند و به حمایت بی چون و چرا از آن می پردازند. همچنین این جنبش اعتراضی نشان می دهد که مردم از سیستم دوحزبی حاکم بر این کشور رضایت ندارند و آنرا به چالش کشیده و منتقد هردو حزب می باشند. این دو حزب قوانین انتخاباتی را به گونه ای نوشته اند که عملا امکان ورود حزب سوم و دیگر مردم این کشور وجود ندارد و درون کشور فضایی ایجاد کرده اند که حرف بخش عمده ای از مردم شنیده نمی شود، بنابراین سیاستمداران در حالیکه در درون کشور تنوانسته اند دموکراسی واقعی را اجرا کنند نمی توانند آن را برای دیگر کشورها تجویز می کنند.
نویسنده: اقدس اقبال
پایان پیام/
نظر شما