به گزارش خبرنگار گروه دین و اندیشه خبرگزاری شبستان: آیین گرامیداشت هفتمین روز درگذشت استاد دکتر «کریم مجتهدی» صبح دوشنبه 2 بهمن ماه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
«غلامعلی حداد عادل» در این مراسم به ارایه سخنرانی خود با عنوان «دریغا مجتهدی» پرداخت.
وی که خود از شاگردان آن استاد فرزانه بود، اظهار کرد: دکتر کریم مجتهدی بامداد روز شنبه 25 دی ماه 1402 در 93 سالگی درگذشت. او را از سال 1349 یعنی از نخستین سالی که رسما دانشجوی دور کارشناسی ارشد فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران شدم می شناختم و این آشنایی که به تدریج به نوعی دوستی مبدل شده بود تا پایان عمر آن مرد نازنین و محترم ادامه داشت. در آن سالها استادان فلسفه در دانشکده ادبیات در دو رده سنی جای می گرفتند، رده اول سالخوردگان بودند و رده دیگر جوانان.
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی ادامه داد: دکتر «یحیی مهدوی»، دکتر «سید احمد فردید»، دکتر «پورحسینی» و دکتر «محمد خوانساری» به رده اول و دکتر «سید حسین نصر»، دکتر «کریم مجتهدی» و دکتر «ابوالحسن جلیلی» و دکتر «رضا داوری» به رده دوم تعلق داشتند. برخی نیز مانند دکتر «علی مراد داوودی» در میانه این دو رده سنی بودند، البته اساتید دیگری مثل آیت الله حاج «میرزا ابوالحسن شعرانی» و «منوچهر بزرگمهر» و «جواد مصلح» بودند که در گروه درس می دادند اما رسما عضو هیات علمی دانشکده یا دانشگاه نبودند.
حدادعادل افزود: من هیچ وقت دانشجوی دکتر مجتهدی نبودم اما همیشه به او به چشم یک استاد نگاه می کردم، در سال هایی که در دوره دکتری با دکتر مهدوی درس داشتیم مجتهدی در برخی جلسات درس کانت شرکت می کرد، کلاس درس ما در دفتر گروه تشکیل می شد، در یک سوی میز من و دکتر پورجوادی و دکتر سلمان البدور اردنی و خانم مظاهری و یک نفر دیگر که نامش را فراموش کردم مینشستند و در سوی دیگر دکتر مهدوی و دکتر مجتهدی می نشستند.
وی تصریح کرد: دکتر مجتهدی در کار تدریس دخالتی نمی کرد و ساکت بود و وبه ندرت سخنی می گفت اما علاقه ای که به کانت و دکتر مهدوی داشت او را به آن کلاس کشانده بود؛ البته بعدها در سال 1364 وقتی قرار شد از پایاننامه دکتری خود تحت عنوان «نظر کانت درباره مابعدالطبیعه» دفاع کنم گروه مجتهدی را به عنوان استاد راهنما برگزید و استاد راهنمای من در اصل دکتر یحیی مهدوی بود، من قبل از انقلاب کار پایان نامه را با او به پایان رسانده بودم اما او که سالها بود که بازنشسته شده بود دیگر حال و حوصله آمدن به دانشگاه را نداشت لذا با موافقت خود وی و گروه فلسفه دکتر مجتهدی استاد راهنما شد و علاقه به کانت وجه مشترک بین من و دکتر مجتهدی در فلسفه بود؛ در دهههای اخیر هر زمان که همایشی در مورد کانت برگزار میشد معمولا ما نیز آنجا حضور داشتیم و هر زمان فرصت گپ و گفتی مییافتیم با هم از کانت سخن میگفتیم.
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی ادامه داد: دکتر مجتهدی در یک خانواده اصیل و دین دار تبریزی دنیا آمده بود که نام خود را از حاج میرزا جواد مجتهد تبریزی می گرفت که بنا بر سخن خود دکتر مجتهدی، در دوره تحریم تنکابو این شخص حرف آخر را در آذربایجان می زد و یکی از آخرین شخصیت های علمی و دینی این خانواده که در سال 1357 چشم از جهان فرو بست مرحوم حاج میرزا عبدالله مجتهدی بود که استاد شهید مطهری برای ایشان به سبب مقام علمی احترام ویژه ای قایل بود.
حدادعادل با بیان اینکه کریم مجتهدی یک نجیب زاده واقعی و تمام عیار بود، تصریح کرد: تربیت دینی خانوادگی تا پایان عمر اثر مثبت خود را در بینش و منش او بر جای نهاده بود؛ مجتهدی در فلسفه بیشتر به فلسفه جدید پس از رنسانس اروپا توجه داشت و به دکارت و کانت و هگل علاقه ای بیشتری داشت؛ در فلسفه مشربی عقلی داشت و ایدهآلیسم آلمانی را مهم می دانست اما با آمپریسم انگلیسی میانه ای نداشت، در مورد کانت بیش از سایر فیلسوفان کتاب و مقاله نوشت و درس داد اما حوزه تحقیقات و تالیفات او از یک سو به قرون وسطا و افلاطونیان متاخر و از سوی دیگر تا داستایوفسکی و هایدگر وسعت یافته بود و به روایت هایدگر از کانت اهمیت می داد.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: او به ایران و معارف عقلی و فرهنگی اسلامی ایرانی نیز علاقه داشت و در باب ملاصدرا و سهرودی نیز کتاب تالیف کرد. از جمله تحقیقات بدیع و سودمند او پژوهشهایی بود که درباره کیفیت آشنایی ایرانیان با فلسفه جدید غرب در دوره قاجار به انجام رساند و با صبر و حوصله و البته با عشق و علاقه خود توانست از آغاز ورود فلسفه غرب به ایران، تصویری واضح و معتبر ترسیم کند. او معلومات اجمالی دیگران در این قبیل موضوعات را به تفصیل رساند و مستند به اسناد ساخت. مجتهدی به فرهنگ به عنوان بالاترین جلوه انسان در تاریخ و جامعه توجه داشت و کتاب های او تحت عنوان فلسفه و فرهنگ و مدارس و دانشگاه های اسلامی و غربی در قرون وسطا و مغولان سرنوشت فرهنگ ایران، گواه روشن تعلق خاطر او به فرهنگ است.
وی با بیان اینکه مجتهدی غرب شناس بود اما غرب زده نبود، تاکید کرد: او غرب را می شناخت. او مثل همه آذربایجانیهای اصیل و غیور سخت ایراندوست بود و به همه مظاهر فرهنگ و تمدن ایرانی و به ویژه زبان فارسی عشق می ورزید، با اینکه به زبان فرانسه تسلط داشت و انگلیسی هم می دانست به پیروی از سنت حاکم بر گروه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، در استفاده از الفاظ و اصطلاحات فارسی و درستنویسی و نگارش فصیح مبالات داشت و زبان فارسی را در همه آثار و تالیفات خود پاس می داشت و همین اهتمام را به دانشجویان خود نیز توصیه می کرد.
حدادعادل افزود: دکتر مجتهدی شخصیتی محترم و دوشتداشتنی داشت؛ بیاعتنایی و فروتنی صفت بارز او بود. هرگز خود را فیلسوف معرفی نمی کرد و مدعی کشف و عرضه نظریات تازه و ایجاد نظامهای فلسفی جامع نبود. شعار او این بود که فیلسوف دانشجو است. چنانچه همین عنوان را برای یکی از کتابهای خود نیز انتخاب کرده بود. او بیش از آنکه به جواب سریع و قاطع اهمیت دهد به سوال درست و دقیق، اهمیت می داد و فیلسوف را اولا کسی میدانست که بتواند سوال مهم و فلسفی مطرح کند.
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفت: لفظ پرسش و سوال برای دکتر مجتهدی فلسفه بود هرچند نتواند به پاسخی نهایی دست یابد. حال فلسفی و تکاپوی نهایی او برای تفکر، یادآور این بیت سعدی بود که سرود: به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم.
وی تصریح کرد: مجتهدی شخصیتی درونگرا داشت و انگیزه ای برای ظهور و بروز در مجامع و محافل و کسب مقامات و کسب مسئولیت های اجتماعی و سیاسی نداشت، سخنران و سخنور نبود و اصولا بسیار کم سخن بود در جلساتی که شرکت می کرد بیشتر از آنکه گوینده باشد شنونده بود؛ نه در سخن و نه در نوشتن اهل درازنفسی و پرگویی نبود؛ در مورد زندگی گذشته خودش سخنی نمیگفت و از هرگونه فخرفروشی بیزار بود. اما در عین حال مهربان و محجوب بود.
حدادعادل ادامه داد: در پنجاه و چند سال آشنایی با او هرگز قهقهه از او نشنیدم اما هرگز نیز لبهایش را بدون تبسم ندیدم و حتی وقتی ساکت بود لبخندی ساده و ملایم شبیه لبخند ژوکوند بر لب داشت. سخن گفتن او آرام و منطقی بود و با هیچ کسی حال جدال و جدل نداشت. مردی به تمام معنا با اخلاق بود و به استادان خود به خصوص دکتر یحیی مهدوی احترام می گذاشت و با همکاران خود با متانت و انصاف برخورد می کرد .
وی گفت: پس از انقلاب نیز علاوه بر دانشگاه تهران در موسسات علمی فرهنگی دیگری از قبیل دانشگاه صنعتی شریف و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تدریس وتحقیق کرد و در جلسات متعدد سیاست گذاری برنامه چهرههای ماندگار صدا و سیما نیز با علاقه شرکت میکرد؛ او در مصاحبهای گفته بود که در درجه اول خود را یک معلم و یک مدرس می دانم . برنامه روزانه ام در انطباق با برنامه تدریس است؛ بر این گمانم که بدین طریق می توانم در حیات زندگی اجتماعی جامعه ام سهیم باشم.
حدادعادل افزود: آن استاد فرزانه عنوان می کرد که در دانشگاههای دیگر نیز به تدریس تاریخ فلسفه و زبان تخصصی فرانسه پرداخته ام. در امر تدریس بسیار مقید به ادای وظیفه چه از سوی استاد و چه دانشجو می باشم. در نهایت صداقت باید عرض کنم از این که در کشور خودم در حال ادای وظیفه فرهنگی هستم و در دانشگاه تهران رشته مورد علاقه خود را تدرس می کنم بسیار خرسند و راضی هستم. خوشحالی من از آن روست که فلسفه را انتخاب کردم و حداقل یاد گرفتم که از تفکر نهراسم. همین را بعد از گذشت سالها بسیار مهم می دانم.
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی ادامه داد: مجتهدی مثل بسیاری یا برخی از فیلسوفان در همه عمر همسر اختیار نکرد و مجرد زیست و به خاطر دارم در حدود بیست سال قبل وقتی با هم برای شرکت در همایشی در مورد هانری کربن و علامه طباطبایی به فرانسه رفته بودیم در چند روزی که با هم بودیم فرصتی یافتم تا پاورچین پاورچین وارد حریم خصوصی او شوم. در آن سفر یاداورشدم که احتیاج مرد به جفت و همسر در سال های واپسین عمر از سالهای جوانی بیشتر است و او با تصدیق این معنا شمه ای از خاطرات جوانی خود در فرانسه را برای من بازگو کرد، خاطراتی که می توانست به ازدواجی بیانجامد و نیانجامیده بود. من سعی کردم او را به ازدواجی ولو دیرهنگام تشویق و ترغیب کنم اما به قول پروین اعتصامی فرصت گذشته بود و مداوا اثر نداشت و چراغ عمر او در بامداد صبح شنبه 25 دی ماه 1402 خاموش شد و با مرگ او دانشگاه تهران یکی از استادان شریف و فرهنگ ایران یکی از متفکران و نویسندگان نیکوخصلت خود را از دست داد؛ هرچند که او در آثار دقیق و سودمندی که از خود به جای گذاشت همیشه زنده خواهد بود.
نظر شما