به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از گیلان_ نوشین کریمی: گاهی رحم کنید بر دلتنگیهایمان، گاهی بیایید و این بی قراریها را پاسخ دهید. با شما هستم. با شما که زود و بیخبر رفتید...
با شما که جهان را با فهم دیگری میشد تجربه کرد، می شد خاکی بود و بی آلایش زیست در زمانهای که خیلی راحت جای خوب و بد را عوض میکنند. اما شما خوب بودید، خوب هم ماندید. این خوب بودنتان را شاید از نزدیک ندیده بودم، ولی ثمره و برکاتش را دارم حس میکنم.
در لابه لای خبرهای روز که به عنوان یک رسانهای میخواندم و منعکسشان میکردیم، خبر سانحه هوایی مردان مردی از تبار همت و غیرت که شهادت نصیبشان شد، جگرمان را سوزاند و عزادارمان کرد.
بعد از شهادت سردارمان حاج قاسم که هنوزم داغش سنگین و فراموش نشدنی است، خبر گلهای پرپر شده دیگری، راه نفسمان را بند آورد.
چقدر باید صبور بود و این همه داغ را یکجا تحمل کرد.
چقدر باید همسفره و همنشین شهدا بود که اینگونه بدون خداحافظی، بدون یک بغل دل سیر برداشتن سهمشان از این انقلاب و خدمت، هم آغوش آنانی شوند که پیشتر در انتظارشان ایستاده بودند!؟
رییس جمهورمان، وزیر امور خارجه، امام جمعه تبریز، استاندار آذربایجان شرقی و همچنین سر تیم حفاظت رئیسجمهور، خلبانان و کادر پرواز بالگرد ...
همه عزیزان ستارگان درخشان راه ما خواهند بود، اما یک نفر حواسم را پرت خودش کرد. «استاندار شهید»، این لقب تا پیش از این اتفاق متعلق به «علی اخوین انصاری» بود، استاندار گیلان.
دروغ چرا! وقتی بعد از سالها یکی قد و قواره استاندار شهیدمان پیدا شده کنجکاوم کرد که بیشتر بشناسمش. کافی بود چند سایت خبری را باز کنم و روایتهای نوشته شده را بخوانم. آنهایی که در سینه ماندهاند و هنوز سر باز نکردهاند به کنار... چقدر از خوبیهایش نوشتهاند، از چهار ماه خدمت بیمنت مردمی. از اخلاق و روش و منشی که زیبا نشسته بود بر مسند سازمانیاش.
همهاش یک طرف، دلم آتش گرفت وقتی از زبان خودش شنیدم که می گفت: «بزرگترین سرمایه من دعای خیری است که شما مردم خواهید کرد و دعای خیری است که پدر و مادرم در حقم خواهند داشت... بزرگترین افتخار من این است که فرزند یک کارگر هستم...»
دیگر اشک توان مقاومت در حصار چشمانم را نداشت. سُرَش دادم تا به پهنای صورتم ببارد، شاید سبک شوم.
دلم به قربان هق هق پسر نوجوانش که در لابه لای جمعیت آغوش پدر را جستجو میکرد، ریش شد. برای آن دردانهای که هنوز به دنیا نیامده بی بابا شده. دلم آتش گرفت به حال آن دو دختری که حالا روضه رقیه را بهتر میفهمند در شب عاشورا...
حتی در یکی از خبرها خواندم که «حمیده دانشکاظمی» همسر استاندار شهید گیلان در واکنش به شهادت استاندار آذربایجان شرقی، نوشت: «چهل و سه سال طول کشید تا یک استاندار دیگر به شهادت برسد و در عالم معنا تنها استاندار شهید ایران همدمی برای صحبت داشته باشد در شأن استاندار انقلابی. چقدر دلتنگم، چقدر خسته ام. تحمل شهادت کشنده است»
در میان همین تحقیقها متوجه شدم استاندار شهید در کنار تمام سوابق خدمتی که داشتند، قائم مقام آستان قدس نیز بودند.
مگر میشود در کشور امام هشتم باشی و خادم حرم نباشی!
دل بیقرار و راه دور بود برای رفتن به حرم آقا جانمان رضا جان. از بین چند شمارهای که داشتم یکی یکی زنگ میزدم و پیام میدادم که کسی را پیدا کنم که خاطرهای از این شهید والامقام برایم بگوید.
یکی میگفت متاسفانه شرایط گفت و گو ندارم و یکی هم با چندین بار تماس و پیام باز هم موفق به برقراری ارتباط نشدم.
اما بالاخره یک نفر به پیامم جواب داد و فرصت شد تا کوتاه با وی در مورد استاندار شهیدی بپرسم که زمانی قائم مقام آستان قدس بودند.
حجتالاسلام مسلم هوشنگی، رییس اداره اطلاع رسانی و رسانه حرم مطهر امام رضا(ع) در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری شبستان با اشاره به نحو آشنایی با شهید «مالک رحمتی» اظهار کرد: قبل از اینکه ایشان به آستان قدس رضوی بیایند تقریبا ۱۰ سال پیش، در زمان مرحوم آیت الله طبسی ما حجت الاسلام شهاب مرادی را به عنوان سخنران برای کلاس مجردها به حرم مطهر دعوت کردیم و شهید رحمتی هم که آن زمان در مجموعه آنها کار میکرد، همراهشان به حرم مطهر مشرف شدند و از آن جلسه باب آشنایی ما گذاشته شد.
وی افزود: از همان زمان آشنایی و ارتباطات دوستانه ما شکل گرفت تا زمانی که شهید به آستان قدس رضوی آمد و ابتدا به سازمان اقتصادی رفت بعد به عنوان قائم مقام مشغول به خدمت شد و ما این افتخار را داشتیم که در خدمت این بزرگوار بودیم.
هوای برنامههای فرهنگی حرم را بیشتر داشت
حجتالاسلام هوشنگی با اشاره به اینکه، اخلاق شهید که از قبل رفاقتی با آن آشنا و دوست بودیم بعد از قائم مقامی خیلی بیشتر، بهتر شد افزود: هوای برنامههای فرهنگی حرم را بیشتر داشتند و میگفتند اگر در برنامههای فرهنگی مشکلی هست بگویید تا زودتر رفع کنیم و ما هم هر کجا در کار اداری گیر میکردیم میگفتم و با بزرگواری خودشان کاری که برای امام رضا(ع)، زائران و مجاور بود به سرعت انجام میدادند و ما این درس را از ایشان یاد گرفتیم.
با روی خوش به تماسها پاسخ می داد
وی همچنین یکی از ویژهگیهای شهید مالک رحمتی را داشتن روی خوب و با خنده توصیف کرد و افزود: هر موقع از شبانه روز ما به ایشان زنگ میزدیم، تماس تلفنی را پاسخگو بودند و هم اگر در جلسهای بودند که امکان پاسخ نبود بلافاصله بعد از اتمام جلسه با اینکه بنده یک کارشناس جز مجموعه بودم، و ایشان قائم مقام آستان قدس رضوی بودند با من تماس میگرفتند، که اگر بخواهیم سلسله مراتب اداری را اعلام کنیم باید چند مدیر و رئیس و معاون من را به ایشان متصل میکردند اما بخاطر شرایط شغلی، ما مستقیم در ارتباط بودیم و هر موقع کار داشتیم به تلفن شخصی تماس میگرفتیم و ایشان هم با بزرگواری جواب میدادند.
حجتالاسلام هوشنگی بیان کرد: اگر میخواستند به ما هم دستوری بدهند و کاری بخواهند آن را در قالب لحن نرم و آرام و با حالت خنده میگفتند و ما هم از این اخلاق شرمنده میشدیم.
لطف امام هشتم شامل همه ما بود
وی اظهار کرد: لطف امام هشتم شامل همه ما بود و گرچه همه خوب هستند ولی یک قائم مقام خوب و ویژه برای ما بودند که به لطف خدا این نعمت نصیب روزی ما شد و ما امروز هر چه از ایشان داریم همه خاطرات نیک و خوش است.
حجتالاسلام هوشنگی با تاکید بر اینکه الان بر این شهید بزرگوار غبطه میخوریم که شهید شدند ولی ما ماندهایم، گفت: امیدواریم خداوند قسمت کند و شهادت نصیب ما هم بشود.
وی با بیان اینکه حال و هوای شهادت را در همان لحن خوب، خوش اخلاق و خوشرو بودن میتوانستیم در این شهید ببینیم گفت: الان که فکر میکنیم اینگونه بود چون هم ایشان و هم آیتالله رئیسی و دیگر شهدا، شهید زیستند و بعد شهید شدند.
همیشه یک ساعت به اذان صبح بالا سر یا پایین پای حضرت در حرم بود
حجتالاسلام هوشنگی افزود: نکته مهم دیگر در روحیه نورانی بودن شهید مالک رحمتی که میتوانم به آن اشاره کنم این است که اگر کسی میخواست ایشان را ببینید همیشه یک ساعت به اذان صبح بالا سر یا پایین پای حضرت(ع) در حرم بود.
وی ادامه داد: در واقع هر شبی که مشهد بود ایشان را در آنجا میدیدیم و ملاقات میکردیم و هر کارمندی هم کاری داشت میدانست که آنجا میتواند ایشان را ببیند.
شهادت مبارکشان باشد
حجتالاسلام هوشنگی تصریح کرد: تمام این حرکات ایشان و آن کارشان را وقتی با زندگینامه شهدایی که در دفاع مقدس و یا در طول پیروزی انقلاب اسلامی بودند نگاه میکنیم می بینیم که سیرهاش، همان الگو گرفتن از شهدا بوده است که به همان راه رفتند و سر آخر نیز دیدیم که شهادت قسمتشان شد که امیدوارم مبارکشان باشد.
واقعا اینکه برای شهید شدن باید شهید زندگی کرد حقیقتی بود که حاج قاسم به یادمان آورد. ما ملت قدرنشناسی نیستیم، ما پشت سر تمام کسانی که صادقانه برایمان خدمت کردند ایستادهایم و بجای آب پشت سرشان اشک چشمانمان را ریختیم. ما شهدایمان را با افتخار به آنجا که معبود بهترینهایش را کنار گذاشته بدرقه میکنیم و هر بار برای دل بی قرار خودمان «امن یجیب» میخوانیم.
نظر شما