به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از گیلان_ نوشین کریمی: شروعش از دهه کرامت بود. به برکت کاروان «زیر سایه خورشید» چند شهر استان گیلان چایخانه زد و در میلاد آقا جانمان امام رضا(ع) صدایش دیگر به کل استان رسیده بود...
خبر تلخ شهادت رییس جمهورمان و هیات همراهش در سانحه هوایی خاطرمان را آزرد و نگذاشت لذت این شهر به آن شهر رفتنمان و تهیه گزارشهایمان با این کاروان به دلمان بچسبد.
اما قرار شد چایخانهها پنجشنبه و جمعهها باز باشند و حال و هوای حرم هشتمین امام را برایمان تداعی کنند.
دیدن عکسها و فیلمهای این چایخانه ها در ما بانوان رسانهای انگیزهای ایجاد کرد که یک روز را ما، خادم حرم باشیم و چه بهتر که آنروز روز شهادت دردانه اماممان باشد.
گرچه در سالروز شهادتش، در باب الجواد مشهد الرضا نبودیم که حوائجمان را بخواهیم اما مُردامان را اینبار بردیم در حرم عمویش، آقا سیدجلاالدین اشرف از خدا خواستیم.
هماهنگیها انجام شد و جمعی از بانوان بسیج رسانه استان گیلان راهی این سفر شدیم.
سنگینی رخت عزا گرچه در گرمای شدید خرداد ماه دشوار می نمود اما دل به نیت رساندن سلام و دعای همکارانی که فرصت و برنامه برای همراهیمان نداشتند، روسفیدمان میکرد.
دلمان را به چایخانه حرم سپرده بودیم. وقتی راهی شدیم تمام مسیر را در حال و هوای کربلا و اربعین بودیم، حتی برای خادمی در حرم امام رضا(ع) نقشه میکشیدیم.
تیغه آفتاب اما از سر ما گذشته بود که اتوبوس جلوی حرم ایستاد و وارد صحن و سرای حرم سیدجلالدین اشرف شدیم. سلام و عرض ادب کرده و به تعظیم ایستادیم. کفشها را به کفشدارن سپرده نسپرده برای دخیل شدن دستهایمان به ضریح مبارک آن حضرت شتاب میکردیم.
یکی از داخل کفشداری صدایم زد و گفت «خواهرم کفشی زمین نمونه، ما امانتداریم» لبخندی زدم و کفشهای جامانده را از روی زمین برداشتم و روی پیشخوان کفشداری گذاشتم و شماره گرفتم و رفتم داخل.
یکی در حال عبادت بود و دیگری سفره نذریاش را روی پارچه ترمه روبری ضریح پهن کرده بود و بقیه داشتند سیب و نان و حلوا را رویش میگذاشتند.
البته زائران دیگری هم بودند که وقتی صدای زیارت عاشورا را با زمزمههای عاشقانه بانوان خبرنگار به نام شهید«علی جهانیاری» شنیدند آمدند و حلقه دوستیمان را بزرگتر کردند.
محفل، محفل انس با امام(ره) بود و تجدید میثاق با اهل ولایت و شهادت.
یاد رییس جمهور شهیدمان و همراهانش اما داغ تازه ای بود که هر گوشه ای چشم می چرخاندیم ما را لبریز بغض میکرد و افسوس را به دلمان می رساند.
یکی از همکاران با سابقه که در کسوت پرستاری هم هست، روپوش سفیدش را پوشید و میزو صندلی کنار درب وردی مسجد حرم گذاشت و فشارسنج و کاغذ و خودکارش را از داخل کیف در آورد و شروع کرد صلواتی کنترل سلامت بانوانی که می آمدند و می رفتند...
کمی که ماندیم، خسرو آرنگ_ فرماندار مردمی آستانه که شنیده بود بانوان خبرنگار استان آمدهاند تا ساعاتی را خادم چایخانه حرم باشند، دقایقی را جهت خوشامدگویی به این جمع اختصاص داد و با حضور در بین خبرنگاران در حسینیه اعظم حرم مطهر آقا سید جلال الدین ضمن گرامیداشت ارتحال امام خمینی (ره) _ قیام ۱۵ خرداد و شهدای خدمت، تاثیرگذار بودن نقش خبرنگاران را در پیشبرد اهداف نظام و توسعه شهرها و استان مهم دانست.
وی با بیان اینکه خبرنگاران اشرافیت کامل به امور مختلف داشته و می توانند ظرفیتها و نیازمندیهای سطح استان را به خوبی جهت جذب سرمایه گذار و اجرای بهتر عملکرد مسئولین معرفی کنند گفت: مردم اصحاب رسانه را زبان گویای خود می دانند و به شما اعتماد دارند.
آرنگ با بیان اینکه مسئولین خادم مردم هستند و پس از شهادت رییس جمهور و همراهانش بیشتر به دنبال ویژگی های بارز شهید رئیسی در بین دیگر مسئولین هستند افزود: خدمت جهادی و بی منت و همراهی با مردم از عملکرد خوب دولت سیزدهم بود که می بایست بیشتر برای مردم تببین شود.
وی خواستار توجه رسانه ها به تبیین عملکرد دولت به مردم جهت افزایش سطح آگاهی جامعه شد و ادامه داد: رسانه می تواند در معرفی و انتخاب فرد اصلح کمک بزرگی برای مردم باشد.
زینب ربیع پور_ همسر شهید رضی(از شهدای مدافع حرم آستانه) میزبان دیگری بود که به جمع خبرنگاران پیوست و ضمن خدا قوت گویی به آنان خواست تا رسالت زینبی این حرفه خطیر را درست و به موقع ایفا کنیم.
ربیع پور که جهاد تبیین را وظیفه همگانی برای نشر خوبی ها و امید در جامعه دانست افزود: دشمن همیشه در تلاش برای ناامید کردن ما و دور کردن جوانان از ارزش ها و آرمان های امام و انقلاب است.
وی شهدا را منتخبین خدا دانست که فرصت زیستن و دوستی با آنان را در این دنیا به ما داده است و گفت: فرصت هایی که زندگی به ما می دهد گاهی آنقدر کوتاه است که فکر نمی کنیم ممکن است زود تمام شود، همانطور که من در هشت سال زندگی مشترک با شهید خیلی چیزها را آموختم و فرصت بهره مندی از خیلی چیزها را از ایشان از دست دادم.
ربیع پور به جانفشانی شهدا و مردمی بودن آنان اشاره و یاد شهدای خدمت را نیز گرامی داشت و گفت: شهید رضی که مدافع حرم بود همیشه خدمت به مردم، خانواده و دوستان را سرلوحه کارشان قرار داده بودند.
وی با تاکید بر اینکه گفتن «شهدا شرمنده ایم» کلیشه ای شده و می بایست عملا در رفتار و گفتار مانند شهید جمهور عزیزمان در مسیر راه شهید قرار بگیریم اظهار کرد: شهدا طعنه ها و توهین ها و ناملایمات زیادی را تحمل کردند اما خداوند اجر تمام کارهایشان را با شهادت پرداخت کرد.
ربیع پور با بیان اینکه رسالت رسانه ها در انعکاس به موقع و صحیح مباحث کشور است گفت: دشمن به دنبال تضعیف کشور است و دیدیم که رفراندمی که به دنبالش بودند چگونه با آن تشییع باشکوه چند میلیونی برگزار شد.
وی با توجه به نزدیک شدن به زمان انتخابات زود هنگام ریاست جمهوری، خواستار آگاهی بخشی رسانه ها به مردم جهت مشارکت حداکثری و انتخاب فردی اصلح هم تراز با شهیدان شد.
معرفی خبرنگاران و رسانه هایشان یکی یکی انجام شد و گرفتن عکس های یادگاری و قول تبادل و همکاری برای بهتر پوشش دادن اخبار انتخابات به ما یادآوری کرد هر کجا باشیم رسالت اصلی ما خبر است و خبر.
از همان راهی که آمده بودیم بساطمان را جمع کردیم و کفشها را گرفتیم و راهی صحن حرم شدیم.
بی قراری عجیبی بود در شوق خدمت برای ما که می خواستم یک استکان چای را به زائران تعارف کنیم.
عقب مانده بودم، اما تماشای آنچه میدیم تمام وجودم را لبریز شوق میکرد. وقتی میدیم چگونه شعله سماورها را با آه دل روشن کردند و گوشهای دنج، زیر سایه چایخانه منتظر ماندند تا آب جوش بیایید.
استکانها را مرتب کرده و قوری ها را چای خشک میریختند و قند توی دلشان آب میشد.
نوای ملایم مداحی و زمزههای آرام روی لب ها و اشک های یواشکی که با لبه های چادر پاک میشدند تاب تحملم را کمرنگ میکرد.
چند نفری از این جمع همان هایی بودند که اربعین کربلا رفته بودند و خبرهای آنجا را برای استان مخابره میکردند و بقیه ها هم التماس دعا داشتند تا اربعین امسال قسمتشان باشد و جا نمانند... یکی از تلخی چای عراقی میگفت و دیگری عطر چای حرم امام هشتم را مزه می آورد... دلم که اینها را می شنید و چشمم که می دید حسرت را توی بغض هایم بیشتر فرو میدادم. انگار زیبایی امشب تمام نمیشد، دردانه امام رضا(ع) ما را آورده بود حرم عمویش تا یادمان کند، تا یادش کنیم، تا یادمان بیاید خدا همین نزدیکی ها دارد ما را تماشا می کند. و چه تماشایی بود وقتی نوبت میایستادند تا یکی یکی چای دم کشیده را توی فنجانها و استکانها بریزند و کنارش با احترام به زائران بچشانند.
یکی دوروبرش را مرتب میکرد و دیگری حواسش بود تا ظرف قند و شکلات خالی نشود، آن یکی تند تند در حال شستشو بود و نفر بعدی شاید دلش نمی خواست این عقربه ها حال خوش این ساعاتش را تکان دهد اما تاریکی دیگر سایه کشیده بود روی آسمان آبی بالای سرمان و راهمان دور بود و هر کداممان یک سو باید میرفتیم.
صدای الله اکبر اذان مغرب که شنیده شد اتوبوس پشت درب حرم منتظر ایستاد تا خادمان رسانه ای چایخانه خودشان را جمع و جور کرده و نماز دلتنگیشان را تا دیدار دوباره و خدمتی با افتخارتر، اقامه کنند...
نظر شما