قصه مردی که در آسمان حرم زندگی می‌کرد

وقتی مشغول شستن گنبد طلای حضرت هستم با امام رضا(ع) صحبت هم می‌کنم. برای همه مردم دعا می‌کنم، از امام رضا(ع) می‌خواهم که حاجت همه مردم را بدهند. وقتی که برای شستن گنبد خبرم می‌کردند انگار امام رضا(ع) به من می‌گویند اسدالله امروز روز توست، امروز روز خوش توست.

به گزارش خبرنگار گروه دین و اندیشه خبرگزاری شبستان، حاج اسدالله زرین مهر در سال ۱۳۲۳ در روستای دلویی گناباد در خانواده‌ای متدین دیده به جهان گشود.

در ۵سالگی زمانی که پدرش را از دست داد همراه برادرانش به مشهد مهاجرت کرد. از سال ۱۳۴۹ بر سر خوان پربرکت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) نشست و به طور رسمی در بخش بیوتات متبرکه به عنوان بنّا به خدمت آستان قدس رضوی درآمد. از سال ۱۳۷۵ به صورت افتخاری گنبدشویی حرم رضوی را عهده دار شد و تا ۴ ماه قبل از درگذشت نیز کماکان به این کار مشغول بود. در سال ۱۳۸۲ با ۳۲ سال خدمت بازنشسته شد. اما از آن زمان به بعد همواره دعوت به کار بود. عمو اسدالله فروردین ۱۳۹۶ پس از تحمل یک دوره بیماری در مشهد دار فانی را وداع گفت و به دیار حق شتافت.

این قصه زندگی پیرمردی است که تا همین چند سال پیش همیشه در مناسبت‌های مختلف او را بر فراز گنبد مطهر رضوی می‌دیدیم و شاهد زحمات او در تنظیف بودیم. در این چهارشنبه امام رضایی از خادم بی‌پیرایه امام هشتم یاد می‌کنیم.

قصه مردی که در آسمان حرم زندگی می‌کرد

قصه یک دعوت طلایی

اسدالله زرین‌مهر، خادم و گنبدشوی حرم امام رضا (ع) بود او کارش را با بنایی در آستان قدس شروع کرد. ساده و بی‌ریا بود مثل همه مردهای آسمانی. انگار روی زمین آرام و قرار نداشت برای همین هم روزی‌اش را در آسمان نوشتند. ۲۰ سال تنهای تنها پرواز می‌کرد بر فراز طلایی‌ترین آسمان عالم.

می‌گفت زمانی تنها یک بنای ساده بوده و داخل صحن و سرای حضرت کار می‌کرد، گنبدشوی حرم از دنیا می‌رود کسی توفیق نمی‌یابد تا این کار را بر عهده گیرد تا اینکه قرعه به نام من می‌افتد. یک روز مسئول قسمت ما به من گفت باید تو گنبد را بشویی! من اول چون می‌ترسیدم قبول نکردم، ولی با اصرار او و مدد خود آقا رفتم بالای گنبد. به همین راحتی کبوتر گنبد طلا شدم.

عمو اسدالله بالای گنبد هم مشغول دعا بود: «وقتی مشغول شستن گنبد طلای حضرت هستم با امام رضا(ع) صحبت هم می‌کنم. برای همه مردم دعا می‌کنم، از امام رضا(ع) می‌خواهم که حاجت همه مردم را بدهند. وقتی که برای شستن گنبد خبرم می‌کردند انگار امام رضا(ع) به من می‌گویند اسدالله امروز روز توست، امروز روز خوش توست».

قصه مردی که در آسمان حرم زندگی می‌کرد

شما نان‌خور امام رضایید

خانواده عمواسدالله روایت می‌کردند که او خود را وقف خانواده کرده بود. می‌همان نواز و سفره دار بود. هر یک ازفامیل که برای مشکلی یا کاری به مشهد می‌آمدند میدانستند که درب خانه حاج اسدالله به روی آن‌ها باز است. مهربانی و می‌همان نوازی‌اش زبانزدفامیل شده بود زیرا برای همه وقت می‌گذاشت در شادی و غم کنارشان بود. اگر کسی مشکلی داشت با جان و دل فداکاری می‌کرد.

همسر عمو اسدالله می‌گفت: «آنچه در زندگی حاج اسدالله برای من خیلی ارزشمند است، این بود که او همه زندگی‌اش را وقف خانواده کرده بود. حاج آقا از دسترنج سال‌ها زحمتش فقط چند سفر زیارتی را برای خودش خرج کرد و هر چه داشت را به خانواده می‌داد. علاوه براین حاج آقا خیلی مرد متواضعی بود. به هیچ عنوان به خانواده‌اش سخت نمی‌گرفت و اصلاً سؤال نمی‌کرد که آنچه خریده‌ام کی تمام شد و کجا رفت. او نمونه یک مرد برای خوشبختی زن بود. حیف که رفت. حاج اسدالله صبح می‌رفت سرکار و شب می‌آمد و به همین دلیل خودم مسؤولیت بچه‌ها را به عهده گرفته بودم. چون همسرم اصلاً فرصت نمی‌کرد و من هم شرایطش را درک می‌کردم. برای همین هم فقط گزارش کارهایم را به او می‌دادم. اما کارهای بچه‌ها اعم از مدرسه رفتن و درس خواندن و خرید و... با خودم بود. حاج آقا اصلاً آدمی نبود که نقش پدری را با تحکم و سخت‌گیری همراه کند. اما یک جمله‌ای داشت که همیشه به فرزندانش می‌گفت و به نظر من از همه تنبیه‌ها و تشرهای پدرانه مؤثرتر بود. او می‌گفت: شما نان خور امام رضایید بنابراین باید مراقب رفتار و کردارتان باشید. باید باقیات الصالحات باشید. او اصلاً اهل سخت‌گیری نبود. اما نماز صبح برایش حساب جداگانه‌ای داشت. می‌گفت کسی که نماز صبح بخواند حتماً نمازخوان می‌شود. حاج آقا معتقد بود کار کردن برای امام رضا(ع) و حضور در حرم برای زندگی من برکت دارد و برکت آن هم فرزندان صالح است. برکت نان سفره امام رضا(ع) این بود که جیره خوار حضرت(ع) بودیم. حاج آقا اصلاً اهل کم کاری و کارشکنی در کارش نبود و به نظرم به خاطر همین صداقتش مورد لطف امام رضا(ع) بود و دوستش داشت. برکت کار برای امام رضا(ع) این بود که همیشه با من و فرزندانش خوش رفتار بود. با جان ودل برای خانواده‌اش کار می‌کرد و بی‌هیچ منتی در خدمت خانواده بود».

قصه مردی که در آسمان حرم زندگی می‌کرد

مشکل گشای زندگی عمواسدالله...

پیرمرد ساده بود، مثل دریا. به قول خودش آدم باید مثل کف دست باشد، صادق. اگر از مهمترین رسانه‌های کشور هم سراغش می‌رفتند، حاضر نبود لباس خدمتش را با هیچ کت و شلواری عوض کند. عرقچین قهوه‌ای همراه همیشگی او در همه فصل‌های سال بود. نشانه‌ای که خیلی از پیرمردهای خراسانی با خود دارند.

عمو اسدالله از همان پیرمردهای با صفایی بود که وقتی از الطاف اربابش حرف میزد، بی‌آنکه بخواهد چشمانش دریایی از اشک می‌شد و نشانه ارادتش برپهنای صورت چروکیده‌اش جاری می‌شد.

پیرمرد گنابادی دلش را به گنبد و بارگاه اربابی گره زده بود. او می­گفت: من برای همه گره های زندگی ام یک مشکل گشا دارم؛ امام رضا(ع).

دلش درست مثل کبوترهای حرم پر می کشید، زندگی اش بر فراز آسمان بود و آنقدر بالا می رفت که کبوتران هم به حالش غبطه می خوردند. می گفت وقتی دخترم بخاطر بیماری فرزندش ناامید شده بود، به او گفتم بابا نوه ام را از امام رضا(ع) می گیرم و رفتم روی گنبد شروع کردم به شستن و اشک ریختن ... وقتی پایین آمدن خبر دادند بچه شروع کرده است به راه رفتن. برای من اوج گرفتن و بالا رفتن چیزی جز این پیوند صادقانه نیست.

حاج اسدالله دعاگوی همه بود، هر کسی که خبر دار شده بودکه حاج آقا گنبد شوی حرم شده به او مراجعه می کرد و از حاجی التماس دعا داشت که وقتی بالای گنبد می رود برای رفع گرفتاری آنها دعا کند. کسانی که راه دور بودند تلفن می زدند که وقتی بالای گند دور می زنی برای ما دعا کن. حاج آقا هم اصلا به کسی نه نمی گفت. خیلی وقتها کسانی که التماس دعا داشتند زنگ می زدند که حاجت ما برآورده شده است.

پیرمرد گنابادی دلش را به گنبد و بارگاه اربابی گره‌زده بود. او می‌گفت: من برای همه گره‌های زندگی‌ام یک مشکل گشا دارم؛ امام رضا(ع).

حاج اسدالله دعاگوی همه بود، هر کسی که خبر دار شده بودکه حاج آقا گنبد شوی حرم شده به او مراجعه می‌کرد و از حاجی التماس دعا داشت که وقتی بالای گنبد می‌رود برای رفع گرفتاری آن‌ها دعا کند. کسانی که راه دور بودند تلفن میزدند که وقتی بالای گند دور می‌زنی برای ما دعا کن. حاج آقا هم اصلاً به کسی نه نمی‌گفت. خیلی وقت‌ها کسانی که التماس دعا داشتند زنگ میزدند که حاجت ما برآورده شده است.

کد خبر 1770977

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha