به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از گیلان_ نوشین کریمی
در هیاهوی جشن های عیدغدیر بودیم و برنامه های انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری را دنبال میکردیم و سرمان گرم این خبر و آن خبر بود که با خبر شدیم تعدادی از دوستان و همکاران و هنرمندان و... استانمان عازم دیدار با مقام معظم رهبری شده اند. استان گیلان جزو پنج استانی بود که سهمیه داشت تعدادی از همشهریانش را به مناسبت عید امامت و ولایت به دیدار رهبری ببرد و با شنیدن این خبر خیلی هایمان که دعوت نبودیم و خودمان را جا مانده متصور میشدیم، ناراحت شدیم.
درست یکی دو ماه قبل بود که از جایی با من برای همکاری کار خبر تماس گرفته بودند و من چون فرصت نداشتم قبول نکرده بودم، ناراحتی این ماجرا برایم زمانی بیشتر شد که متوجه شدم آنها تمام نیروهای خودشان و حتی کسی که جای من کار تنظیم خبر آنها را پذیرفته بود را به این دیدار دعوت کرده اند و حالا همکارم قسمت و توفیق داشت که برود رهبرمان را زیارت کند و من چقدر کم سعادت بودم که ازین دیدار دور مانده بودم.
میدانستم که همکاران خبری هر کدامشان ازین دیدار قلمی میزنند و چیزی به یادگار از خود میگذازند و من چقدر افسوس میخوردم که نمی توانستم یکی از راویان این دیدار باشم.
دیدار که انجام شد و منتخبین که یکی یکی از زیارت یار برگشته بودند هر کدامشان چیزی برای گفتن داشتند و من از دور و نزدیک یک به یک روایت ها را می خواندم و اشک میریختم.
لابه لای جستجوی «دیگر چه کسی رفته بود و با که می توانم دلی همسفر این عیددیدنی مبارک باشم» با دو هنرمند گیلانی رسیدم.
انتخاب هر دو هنرمند گیلانی بر اساس فعالیتها و تاثیرگذاری آنان در هنر انقلابی بود.
درست چند روز قبل از این اعزام «جیران قربانی» به عنوان چهره منتخب اولین همایش سالانه هنر انقلاب اسلامی معرفی شده بود. دختری مهربان و کم سن و سال و بسیار مودب که شاعر و نویسنده و ترانه است و چند کتاب دارد و من توفیق داشتم چندین بار در برنامه های فرهنگی استان پای صحبتش بنشینم و شنیدن شعرهایش برایم لذتبخش بود.
شب یلدای کاروان هنرمندان گیلانی برای دیدار رهبر
با «جیران قربانی» که گفت و گو کردم در توصیف سفرش برایم بیان کرد: دقایقی از نیمه شب گذشته بود که کاروان خورشید نگاهش را به دیداری دوخته بود که سراسر شور و عشق با چاشنی وحدت بود.
وی افزود: در تمامی مسیر راه، در انتظارِ طلوع فردا، خانه قلبمان را منور به نور امید کرده بودیم و راستش را بخواهید نفس های زمان در امتداد شب آهسته تر از همیشه میگذشت.
قربانی با اشاره به اینکه هر چه به مقصد نزدیک تر می شدیم بارقه های نور بیش از پیش نمایان میشد گفت: اگر بخواهم آن شب را تفسیر کنم می گویم، آن شب یلدای کاروانی بود که هر کدام به شوق دیدار یار چشم بر روی هم نگذاشتند.
وی تصریح کرد: دم دمای صبح، ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد نمایانگر آن بود که کاروان عشاق به سر منزل عشق رسیده است، انبوه جمعیت را از چندین نقطه این مرز و بوم می توانستیم تماشا کنیم.
قربانی با بیان اینکه، هر کس از سویی به سمت خانه یار می شتافت، اظهار کرد: از درب اول که گذشتیم، انگار معنویت در جای جایِ این بیت موج میزد، صدای همهمه ها، شور قلب هایی را نشان میداد که در افق خورشید آرام میگیرند و گذر از هر درب یعنی سلامی دوباره... یعنی مقصد از آنچه تصور میکردیم به ما نزدیک تر است.
وی اضافه کرد: هر کسی در دستانش یک توشه حاجت به همراه داشت و من چشمانی را دیدم که از زمین و زمان بریده بودند و به این بیت پناه آورده بودند تا شاید دیدنِ رخ خورشید گره از حاجاتشان وا کند.
وی با بیان اینکه یک نفر نذر صلوات داشت و یک نفر هم نذر شهادت ادامه داد: مهم آن بود که در آن همهمه ها صدای چندین گویش به گوشمان می رسید که ایران را برایمان زیباتر ترسیم میکرد.
قربانی گفت: به درب اصلی که رسیدیم صدای جشن عید می آمد اما خانمی که در مقابل در ایستاده بود به ما اشاره ای کرد که به طبقه بالا برویم، ازدحام جمعیت مانع از پذیرش تعداد بیشتر شده بود.
وی افزود: طاقت نیاوردیم چندین و چند بار مسیر پله ها را رفتیم و آمدیم، دلمان راضی به یک نگاه نبود، مسیر سماجت را پیش گرفتیم و تا لحظه ورود آقا بر در ورودی منتظر ماندیم تا شاید خدا راهی در پیش پایمان قرار دهد، در دلم توسل کردم به شهید «بابک نوری» و میدانستم دست خالی بر نمیگردم.
قربانی با توصیف اینکه، چند لحظه گذشت تا با ورود خورشید نور امید بر دلمان تابید اظهار کرد: وقتی درب حسینیه به رویمان باز شد، بالاخره دیدار یار نصیبمان شد و در تمام مدت سخنرانی قلبمان پر از نور حیات بود.
وی ادامه داد: بعد از سخنرانی به ما گفتند بر روی سفره ها صله ای از حضرت آقا برایتان داریم که
عیدی بود و امسال عیدی غدیرمان را از آقا گرفتیم و خوشا به حالِ ما که چنین دیداری نصیبمان شده بود.
وقتی ذکرالعجل هم برای انتظار فرج آن مرهم دلنشین و هم وصال آن مه پرده نشین میخواندیم
«حنانه هادی مقدم» هم از گویندگان فعال در بسیج هنرمندان استان گیلان است که در تولید آثار انقلابی فعالیت دارد و توفیق شد در دیدار اقشار با رهبری حضوری داشته باشد.
وی نیز در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری شبستان با بیان اینکه زبان قاصر از شرح ماجراست بیان کرد: بنظرم در وجود تمام حاضران تنها یک روح مشترک دمیده شده و آن هم روح انتظار بود.
هادی مقدم گفت: در این سفر، عازم مسیری بودیم منتهی به مفهوم پایان. پایان چشم انتظاری. پایان حسرت و درد سنگین فراق.
وی با اشاره به اینکه در راه، همه ذکرالعجل هم برای انتظار فرج آن مرهم دلنشین و هم وصال آن مه پرده نشین میخواندیم افزود: ثانیه ها ازپی هم در حال گذر بودند و ما لحظه به لحظه به موعد دیدار نزدیک می شدیم.
هادی مقدم تصریح کرد: پس از لحظه ای استراحت، عزم رهسپاری به میعادگاه را برداشتیم و به خود می گفتیم «ای دل میان سینه کم بیقراری کن»، انگار ندایی از درون به کبوتر پرگشوده دل نهیب میزد که دیروز بیقراری از سوز فراق بود و امروز بیقراری از عطش وصال است.
وی ادامه داد: هرلحظه آتش شوق دیدار در وجودمان بیشتر زبانه می کشید و از ما حریصتر کسی در هجی کردن مفهوم اشتیاق در عالم نبود.
هادی مقدم گفت: چنان مشتاق این دیدار و وصال بودیم که با هر سختی غیرقابل پیش بینی، خود را به کانون حضور منورش رساندیم چرا که «جان بر لب است عاشق چشم انتظار را» و آنجا بود که نفس ها به شماره افتاد و با خود می گفتیم چرا عقربه ها خساست میکنند در گذر کردن از دقایق؟
وی با بیان اینکه، دلنگران این دقایق بودیم که کی این هجران به آخر میرسد و چه زمان آن سحاب کرم این عطش را با بارش نظر پر مهرش بر ما پایان می دهد افزود: «مُردم از شوق خدایا برسان زودترش»
هادی مقدم اظهار کرد: در نهایت وقتی خورشید دلربا از پس حائل رخ نمایان کرد و ما از پرتو پرفیض علم و رهنماییش مستفیض شدیم، جانمان قوت تازه گرفت و دلمان به آقایی آقا جانمان قرص شد.
شنیدن توصیف دیدار این دو هنرمند از رهبری و حس و حال غریبی که گمان نمیکردند روزی اینچنین نصیبشان شود، من را بیشتر هوایی کرد. دلم بیشتر از اینکه توفیق این دیدار را نداشتم سوخت و خواستم خاکسترش را با واژه واژه های وصف هنرمندانه این دو عزیز روشن نگه دارم. شاید این تنها کاری بود که می توانستم با آن سهمی ازین دیدار را نصیب خودم کنم.
نظر شما