دکترین «شوک و بهت»، مقدمه شکست صهیونیسم در خاورمیانه

ترور دبیر کل حزب‌الله توسط رژیم صهیونیستی با استفاده از دکترین غربی «شوک و بهت» انجام شده که همواره در دوره‌های مختلف محکوم به شکست بوده است.

خبرگزاری شبستان، گروه بین‎‌الملل: ترور سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان در حومه جنوبی بیروت با هدف شوک، ناامیدی و تضعیف روحیه حامیان مقاومت توسط رژیم صهیونیستی انجام شد، هدفی که هرگز محقق نخواهد شد.

شهادت سید حسن نصرالله پس از یک سری اقدامات تاکتیکی در مراحل اولیه حمله تمام عیار اسرائیل به لبنان صورت گرفت، حمله‌ای بی پایان که ممکن است با نسل کشی مداوم تل آویو در غزه برابری کند.

رژیم صهیونیستی ابتدا اقدام به انفجار پیجرها، به دنبال آن ترور رهبران ارشد حزب الله و سپس دبیر کل این جنبش کرد.

این در حالی است که نمی‌توان جایگاه نصرالله را به عنوان یک متفکر تاکتیکی و استراتژیک، به عنوان برجسته‌ترین و مورد اعتمادترین رهبر محور مقاومت و به عنوان شخصیتی که حتی در بدترین زمان‌ها الهام بخش و دلگرم کننده هواداران خود بود، نادیده گرفت.

«شوک و بهت» پیروزی نیست

در میان شرایط به سرعت در حال تغییر و سیل احساسات پس از یک سال نسل کشی در غزه که اکنون توسط اسرائیل به لبنان کشیده شده است، تحلیل شرایط کمی دشوار است، اما شایان ذکر است که تقریبا در هر جنگ نامتقارن، وقتی طرف مهاجم یا استعمارگرحمله می‌کند، اغلب به نظر می‌رسد که به موفقیت سریع و خیره‌کننده‌ای دست یافته است.

در واقع «شوک و بهت» نام یک دکترین نظامی غربی به ویژه آمریکایی است که در دهه ۱۹۹۰ توسعه یافت و به صراحت در زمان حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ تبلیغ شد.

هدف این دکترین که «تسلط سریع» نیز نامیده می‌شود، تضعیف روحیه و فلج کردن دشمن با استفاده از نمایش‌های قاطع و تماشایی خشونت است.

به گفته نویسندگان این دکترین، هدف این است که درک و ادراک دشمن از وقایع را به حدی برسانیم که دشمن از مقاومت در سطوح تاکتیکی و استراتژیک ناتوان شود.استفاده از این دکترین را بارها و بارها در دهه‌های اخیر دیده‌ایم و اکنون نیز شاهد آن هستیم.

تنها چند هفته پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، آمریکا به افغانستان حمله کرد و به سرعت حکومت طالبان را به بهانه پناه دادن به «اسامه بن لادن» سرنگون کرد.

اعتماد آمریکا به دنبال این موفقیت ظاهری سریع، بدون شک واشنگتن را به سمت پروژه بعدی خود سوق داد که حمله مارس ۲۰۰۳ به عراق بود.

با سرنگونی سریع دولت صدام حسین و تسلط تانک‌های آمریکایی بر بغداد، «جورج دبلیو بوش»، رئیس جمهوری وقت آمریکا سخنرانی بدنام خود را با عنوان «ماموریت انجام شد» در اول ماه می همان سال ایراد کرد .

این در ظاهر پیروزی‌های سریع باعث ترس واقعی در آن زمان شد که نیروهای آمریکایی به سمت دمشق و تهران یا شاید دیگر کشورهایی که در لیست سیاه آمریکا قرار داشتند، پیشروی کنند.

ما اکنون از اسناد به جای مانده از جنگ افغانستان می‌دانیم که جنگ‌افروزان در واشنگتن در تمام مدت دریافتند که در جنگ شکست خورده‌اند، اما تقریبا به مدت دو دهه به مردم آمریکا دروغ گفتد که برنده شده‌اند.

هنگامی که خروج آمریکا از افغانستان در آگوست ۲۰۲۱ آغاز شد، خروج تحقیرآمیز از فرودگاه کابل به طور گسترده با صحنه های آشفته تخلیه آمریکایی‌های شکست خورده با بالگرد از پشت بام سفارت آمریکا در سایگون، ویتنام مقایسه شد.

در مورد رژیم صهیونیستی نیز این الگو مشهود بوده است. هنگامی که اسرائیل در سال ۱۹۸۲ به لبنان حمله کرد؛ حمله ای که آن را «عملیات صلح برای الجلیل» نامید نیروهایش به سرعت به سمت شمال به بیروت رفتند و برای اولین بار در تاریخ این کشور، شهرک نشینان صهیونیستی پایتخت عربی را محاصره و اشغال کردند.

اسرائیل ده‌ها هزار غیرنظامی لبنانی و فلسطینی را به قتل رساند، اما این موفقیت از دیدگاه تل آویو به سرعت به شکست تبدیل شد.

در طول یک اشغال طولانی، مقاومت در برابر اسرائیل به ویژه از جانب حزب الله افزایش یافت.

حزب‌الله و سایر گروه‌های مقاومت به مدت دو دهه در یک جنگ فرسایشی طاقت فرسا با نیروهای اشغالگر اسرائیل مبارزه کردند را تا اینکه اسرائیل با شکست در ماه می ۲۰۰۰ از جنوب لبنان اشغالی خارج شد.

حتی در زمینه نسل‌کشی اسرائیلی‌ها در غزه که توسط آمریکا حمایت می‌شود، پیروزی‌های ظاهری رژیم صهیونیستی مبنی بر اینکه این یا آن بخش از غزه را تحت کنترل کامل خود قرار داده است به سرعت از بین می‌رود. واقعیت این است که مقاومت در تمام نقاط غزه به جنگ ادامه می دهد.

تاکنون همه طرح‌های اسرائیلی-آمریکایی از این دست شکست خورده است.منحرف کردن اذهان از شکست مداوم اسرائیل خسته در غزه، شاید یکی از عواملی باشد که اسرائیل را ترغیب به انجام این‌گونه اقدامات در لبنان کرده است.

نقطه عطف

شرایط کنونی، نقطه عطفی در جنگ طولانی منطقه‌ای برای رهایی از نژادپرستی است که توسط غرب ایجاد شده است. پس از یک قرن از ویرانی و وحشت‌هایی که صهیونیسم ایجاد کرده است، نه مردم لبنان و نه فلسطین تسلیم نشده اند و هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم اکنون تسلیم خواهند شد.

برعکس، پس از شوک اولیه عزم مقاومت افزایش می یابد و دایره آن مانند هر مرحله از مبارزات آزادی خواهانه گسترش می‌یابد.

همچنین ترور سید حسن نصرالله با بمب‌های آمریکایی و هواپیماهای جنگی آمریکایی و شاید کمک‌های دیگر واشنگتن، مسیر نزول قدرت جهانی آمریکا را تغییر نمی‌دهد؛ قدرتی که اسرائیل برای بقای خود بر آن تکیه می‌کند.

به یاد بیاوریم که صهیونیست‌ها همیشه از ترور به عنوان تاکتیک اولیه استفاده کرده اند. با این حال، جنگ آنها علیه رهبران به طور فردی نیست، بلکه علیه کل مردمی است که عزم آنها را نمی توان به این راحتی از بین برد.

نصرالله رهبری حزب الله را پس از عباس الموسوی در سال ۱۹۹۲ بر عهده گرفت و قدرت این جنبش را به طور بی‌سابقه ارتقا داد.

این قدرت مبتنی بر اراده یک فرد نیست، بلکه بر پایه حمایتی است که عمیقا به آرمان متعهد است و مایل به انجام فداکاری های عظیم در راه رهایی است.

این نکته شایان ذکر است که آنچه که جنگ برای آزادسازی فلسطین و منطقه از دست صهیونیسم برای مردم منطقه کمتر از جنگ‌های آزادسازی الجزایر، ویتنام، آفریقای جنوبی و بسیاری از مکان های دیگر که توسط امپراتوری اروپایی-آمریکایی هدف قرار گرفته اند، نخواهد بود.

به هر حال، اشغالگران و استعمارگران باز هم همان کشورها هستند و نفرت از طبقات حاکم آنها به دلیل نسل کشی، هرگز کمرنگ نشده است.

سید حسن نصرالله مانند دیگرانی که قبل از او بودند جان خود را در راه آزادی فلسطین فدا کرد و این مبارزه با شهادت این رهبر بزرگ به پایان نخواهد رسید.

کد خبر 1783378

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha