خبرگزاری شبستان- گروه دین و اندیشه- نازلی مروت: سالها پیش، مردانی را در قامت خادم زائران سالمند و توانیاب امام رضا(ع) دیده بودم که زحمت کمک به این افراد را به دوش میکشیدند. در ایام مناسبتی نیز طرح معین الضعفا کمک میکرد تا این اقدام خادمان حرم بیشتر به چشم بیاید، همین! تا اینکه روزگار، قصه زندگی مادرم را به گونه ای رقم زد که شیمیدرمانیهای پیاپی توان بدنی اش را اندک کرد. آنقدر ضعیف شده بود که از پارکینگ تا ورودی حرم دستش را از دیوار میگرفت و به سختی و نفس نفس زنان راه میرفت.
اولین مرتبه ای که یک خادم به فریاد مادرم رسید را هرگز از یاد نمیبرم؛ ویلچر را آورد کمک کرد تا مادر بنشیند. مقابل مادرم زانو زد و پاهای بیرمق او را روی کفی صندلی چرخدار گذاشت. دعای خیرمادر برای آقای خادم حرم هرگز از یادم نمیرود که گفت: ان شالله از در خانه اربابت جای دیگری نروی! این تنها یک روایت از صدها هزار قصه ای است که برای سالمندان و بیماران مشتاق زیارت حضرت رضا(ع) رخ میدهد و خالق این قصه ها مردمانی از طایفه مهر و رأفت رضا هستند.
چشم ها را باید شست
آقا مصطفی یکسالی است که خدمت به زائران توان یاب را آغاز کرده، اما چنان با شور و شعف از خدمت خود می¬گوید که گویا سالهاست در این خدمت عمرش را سپری کرده است. او علاقه زیادی به خدمت در حرم داشته و این خدمتگزاری را لطف امام رضا (ع) و خود را عاشق خدمت به زائر میداند. این خادمیار تازهکار میگوید: در همین مدت کوتاه خدمت، حس و حال خوبی روزی من شده که هرگز در زندگی تجربه نکردهام. دعای خیر افراد سالمندی که کمک آنها شده ام برایم خیلی ارزشمند است.
یکی از بهترین دعاهایی که در این مدت از زائران امام شنیدم، دعای زیارت امام حسین(ع) بود، دعایی که خیلی به دلم نشست و بی نهایت خوشحالم کرد. اینکه به امام رضا (ع) خدمت می کنم بزرگترین نعمت زندگی من است. خدمت به زائران امام چنان شوری در دلم من انداخته که قابل وصف نیست. خادم امام هشتم(ع) معتقد است که در تمام دوران زندگی، هر نفسی که کشیده و کاری که انجام داده به برکت توجه آقاست، اما از زمانی که خدمتگزار او شده، زندگی را جور دیگری می بیند، گویا درهای رحمت بیش از پیش به رویش باز شده است. آقای هنری لذت خدمت به خلق را خیلی خوب فهمیده، به گفته او وقتی این خدمت رنگ و بوی معنوی به خود می گیرد، قابل وصف نیست آنگونه که نمی تواند برای ما بیان کند. او می گوید: چشم ها را باید شست تا ببینیم اینجا چه خبر است. فکر می کنم گریه های آرام این مردجوان درست روبروی گنبدطلایی حرم گویای همه حرفهای دل اوست گرچه توان بیان احساس خود را نداشته باشد.
بازنشسته نمی شوم
خادم دیگری که کار حمل بیماران و سالمندان را به عهده گرفته مردی ۶۱ ساله است. آقا محمود زمانی که منتظر بود تا زائری را به مقصد برساند، با ما همکلام شد. او پنج سال است که خادمیار بخش ویلچر حرم است، درست از همان زمانی که کار خدمت را آغاز کرده است. اومی گوید: از کار اداری بازنشسته شده ام اما از کار در حرم تا روزی که بتوانم بازنشسته نخواهم شد. او نگاه جالبی به کار در بخش ویلچر دارد؛ کار برای این زائران عزیز را خیلی دوست دارم، چون «دست به نقد» است!
او همه روزها و ساعتهایی که در خدمت زائران است را زیبا می داند و معقتد است: همین که زائری را به زیارت می رساند خیلی ارزش دارد، گفتن یک «خداقوت» یا دعای عاقبت بخیری همه خستگی روز را از تن من بیرون میکند. خادمیار حرم رضوی خود و همکارانش را پای زائران توانیاب امام مهربانی میداند و از اینکه چنین توفیقی نصیب او شده ابراز شادی کرده و میگوید: بهترین لحظات عمرم زمانی است که پای حرکت زائران امام رضا میشوم. وقتی که یک پیرزن یا پیرمرد یا آدم نیازمند کمک، چشمانش از مهر امام پر اشک میشود و دستانش به آسمان بلند می شود، زیباترین تصویر عالم را به می بینم. مگر من از خدا برای داشتن یک روح پاک چه می خواهم؟ به نظرم خلق این لحظات برای من کافیست. اوکه شاهد وصال بسیاری از دوستداران امام بوده، میگوید: اگر بخواهم آنچه را از دیدار این زائران عزیز دیده ام را به تصویر بکشم، کتاب مفصلی می شود.
درس زندگی پای چرخ ویلچر
آقای نامجو، جوانی ۳۸ ساله و کارمند یک شرکت خصوصی است. او با وجود همه گرفتاریهای زندگی کارمندی از خدمت به حرم رضوی دل نکنده است و ساعاتی در هفته را صرف خدمت به زائران امام می کند. یک سالی می شود که به جمع خادمیاران بخش ویلچر پیوسته، او می گوید: این مدتی که توفیق خدمت یافته ام را نمیتوانم توصیف کنم. گویا در بهشت قدم می زنم. اینکه به زائرانی خدمت می کنم که همه وجودشان عشق به امام رضاست خیلی لذت بخش است. آنها را خالص¬ترین زائران امام می بینم که با وجود توان کم و سختی در رفت و آمد از دیدار دوست دست نمیکشند. من در این مدت از زائران امام رضا(ع) درس زندگی گرفتم. انسانهایی را که به دیدار و زیارت رسانده ام با وجود درد و رنجی که از بیماری تحمل می کنند همواره در حال دعا کردن دیدم.
آقای نامجو از تلخ و شیرینی خدمت بهصورت همزمان یاد کرده و نقل می کند گاهی اوقات برخی از زائران عزیز به خاطر بیماری یا دردی که تحمل می کنند ممکن است بداخلاقی کنند اما وظیفه ما این است که همیشه حق را به آنها بدهیم. من وظیفه دارم در برابر آنها مهربان باشم. من باید مهمان نوازی کنم چون آنها مهمان امام هستند. اینجا خانه و بارگاه امامی است که به مهربانی و مهمان نوازی می شناسیم. اگر غیر از این رفتار کنم جای من اینجا نیست.
خادمیار حرم، از خاطره شب های سرد زمستان سال گذشته مشهد که به شبهای سیبری معروف شد، برای ما نقل می کند که زمان جابجایی یکی از زائران چنان از عمق وجود برای فرزندانم دعا کرد که گرمی آن دعا همه وجودم را گرفت. چند روز پیش آقایی را که از تهران با خانواده مشرف شده بود، از باب الرضا سوار کردم در تمام مدت در مسیر با من صحبت می کرد صورت نورانی او که در حصار شال سبز رنگش می درخشید را هرگز فراموش نمی کنم. در همین مدت کوتاه همراهی کلی درس اخلاقی و معنوی از او گرفتم. در ایام شلوغی حرم مثل شبهای قدر یا مناسبتها با اینکه کارم چندبرابر می شود اما خدا توانی به من می دهد که احساس خستگی نمی کنم. با اینکه فردای شیفت خدمت باید سرکار بروم. یک نکته دیگر که به عنوان خادم امام رضا باید بگویم این است که ما علاوه بر وظیفه خدمت به مردم یک وظیفه هم در قبال عنوان خادمی یا خادمیاری داریم. مردم به ما به چشم نوکر امام رضا (ع) نگاه می کنند، باید حواسمان باشد که خطا نکنیم به همین دلیل من تلاش کرده ام که آدم قبلی نباشم، خودم را بسازم و در شأن نام حضرت زندگی کنم.
می خواهم گمنام بمانم
آقایی از شهرکرد آمده است، میانسال است شاید حدود پنجاه و چند سال از خدا عمر گرفته است. قد و قامتش به مردم همان دیار می ماند. نامش را نمی گوید، اجازه نمیدهد عکس بگیرم. این استاد دانشگاه همین اندازه از خودش می گوید. در مدت همکلامی با من چشم به اطراف داشت تا مبادا این مصاحبت کوتاه او را از خدمت به زائری محروم کند. می گوید: ۶سال است که خادمیار حرم هستم و برای یک سال ۱۲ نوبت شیفت خدمت دارم که برای تشرف در خدمت از شهرکرد به مشهد سفر می کنم. خدمتم را انجام می دهم و باز می گردم. همه این ۷۲ شیفتی که توفیق خدمت داشتهام برایم خاطره انگیز است. اما یکی از روزهای خدمت برایم به یادماندنی تر شد، خانم بارداری را سوار ویلچر کردم، از من خواست تبرکی از حرم به او بدهم. متاسفانه در آن لحظه چیزی همراه نداشتم و شرمنده او شدم. در همان لحظه خانمی آمد و گفت خانم من این نان را از مهمانسرای حضرتی آوردم تا به زائری بدهم، بفرمایید خدمت شما! برایم خیلی جالب بود که حضرت از آن خانم و جنین در راهش غافل نشد و خواست او را بلافاصله برآورده کرد.
خادمیار زوار امام می گوید: از اینکه علاوه بر خدمت به امام رضا (ع) به زائران حضرت خدمت می کنم خیلی خرسندم. این خدمت مزدش دعای زائران و دوستداران امام است که برکت زندگی ام شده است. بهترین دعا را پیرمرد روشن ضمیری کرد که گفت ان شالله تا قیام قیامت نسل تو امام رضایی بمانند. من از بچگی نوکر این خاندان بوده ام و هرچه دارم از برکت وجود امام رضاست.
نظر شما