خبرگزاری شبستان: مقام معظم رهبری همواره در مورد اهمیت فلسفه در حوزه تأکید دارند و اخیرا در آخرین دیدار با اعضای شورای عالی حوزههای علمیه سراسر کشور (15 شهریور) مبنای اصلی کار در حوزههای علمیه را تربیت فقیه خواندند و بار دیگر تأکید کردند: «لازم است در کنار توجه به این مبنای اصلی به آموزش و فراگیری علوم عقلی اعم از فلسفه و کلام نیز اهتمام شود.» فلسفه، مادر علوم است که به نظریهپردازان و اندیشمندان در تئوریسازی و تولید فکر راهنمایی و مدد میرساند. فلسفه، ژرفاندیشی و تفکر عمیق است که حتی در زندگی روزمره هم میتواند به یاری همه بیاید تا عالمانهتر بیندیشیم و عمل کنیم.
دکتر یحیی یثربی، مفسر قرآن و استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی است که سالها در حوزه و دانشگاه تحصیل کرده و بیش از 30 سال نیز تجربه تدریس در دانشگاههای مختلف را دارد. با وی در مورد نقاط قوت و ضعف آموزش فلسفه در حوزه و دانشگاه به گفتوگو نشستیم که اکنون از نظر شما میگذرد.
برخی آشنایی زیادی با فلسفه ندارند و آن را رشتهای سخت، دیرفهم و انتزاعی میدانند، اهمیت فلسفه چیست و چه نقشی دارد؟
فلسفه، فعالترین رشته علوم انسانی است. هر کسی که در این موضوع شک دارد تاریخ تمدن و علم را در حوادث مهم جهان مطالعه و بررسی کند، عملا خواهد دید که همیشه راهگشای تحولات، فلاسفه بودند، اگر فلسفه چنین نقشی دارد بنابراین باید حرمت داشته باشد، اما فلسفه را به صورتی درآوردیم که بیخاصیتترین بخش معرفت بشری شده است.
اکنون این امر که فلسفه و فلاسفه در عقلانیت مردم، بر چگونگی سیاست، چگونگی رفتار مردم، در رفتار جناحها با همدیگر، در حل مشکلات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... نقشی داشته باشند اصلا مشاهده نمیشود، در حالی که در دنیا پدیدههایی مانند فوتبال، دارای فلسفه هستند.
فلسفه یعنی تفکر عمیق، نه حفظ کردن یک سری مطالب، تفکر همراه با چون و چرا. در دنیای جدید در دوره ابتدایی تدریس میکنند و به کودک میآموزند که چرا در صف اول کلاس نشستی، نه در صف آخر؛ در ذهن کودک چون و چرا ایجاد میکنند، اما ما چقدر توانستیم در ذهن مردم چون و چرا ایجاد کنیم؟!، چقدر توانستیم به مردم در آزادی و رهایی از جبرگرایی کمک کنیم؟! بنابراین اگر فلسفه به صورت واقعی وجود داشته باشد، هرگز قابل مقایسه با دیگر رشتهها از نظر اثرگذاری و حرمتگذاری نیست، اما اگر فلسفه این باشد که ما داریم و بر سر مسائل انتزاعی سنتی بحث میکنیم، وضعیت این گونه می شود. باید در نقاط ضعف تجدید نظر کرد تا تحول پیدا کنیم. فلسفه آن است که دست مردم و حتی دست دانشمندان سطح بالای علوم تجربی را بگیرد و با فلسفه علم به آنها راه و روش آموزش دهد و در مورد اصالت و اعتبار کارشان حرف داشته باشد.
ویژگی تدریس فلسفه در دورانهای گذشته در کشور ما چگونه بوده است؟
آموزش در قرون گذشته، طی قرنها یکسان بوده، یعنی آسمان قرنهای گذشته ما واقعا یک رنگ بود. آموزش در گذشته به صورت این بود که شاگرد متنی را از معلمی بخواند و فضیلت معلم در این بود که متن را بهتر بفهمد. زمانی که ما در حوزه بودیم، اساتیدی را انتخاب میکردیم که بهتر بتوانند فلان کتاب را تدریس کنند. در گذشتههای دور هم، این گونه بود. در زمانی هم که ما در حوزه بودیم، وضع به همین منوال بود که مثلا اسفار را فلان استاد بهتر از دیگران میتوانست تدریس کند یا فلان استاد، شفا را میتوانست بهتر از دیگران تدریس کند، این وضعیت نشان میدهد که در شیوه آموزش همانند گذشته بودیم، یعنی محور و مبنای آموزش، متن و تلقین بود، یعنی مطالبی را که دیگران گفتهاند معلم به ذهن شاگردان منتقل میکرد. شاگرد هم همان مطالب را میگرفت و فکر میکرد معرفت پیدا کرده و جهان را شناخته است. در صورتی که اساس دین اسلام بر هدایت است، یعنی دین را به صورت لقمه آماده در دهان مردم نمیگذارند، بلکه چشم و گوش مردم را باز میکنند تا خود دین را بشناسند.
در آموزش از روش جدیدی که دنیای پیشرفته حداقل دو قرن است با آن کار میکند، دور هستیم، یعنی در دنیای جدید به اصطلاح دست دانشآموز را میگیرند و او را به واقعیت راهنمایی میکنند؛ میگویند بیا واقعیت را بشناسیم، من، شما، ابن سینا، انیشتین و ارسطو همه مغز داریم. واقعیت و چشمه خورشید جهانافروز هم به انیشتین میتابد و هم به نیوتن و هم به ما. مسأله «آزمایش» که دستاورد غرب است بر اساس این تحول به وجود آمد که شاگرد نباید از معلم بشنود که مثلا آب تجزیه میشود، بلکه خودش باید این واقعیت را ببیند.
وضعیت تدریس و شیوه آموزش فلسفه اکنون در حوزه چگونه است؟
در دورانی که در حوزه بودم، روشهای ما همان روشهای سنتی بود، اکنون هم بیارتباط با حوزه نیستم، آثار را میبینم؛ تقریبا در همان حال و هوا است و مادامی که در این حال و هوا هستیم، گذشتهمحور هستیم، یعنی بر ابن سینا و ملاصدرا تکیه میشود که وضعیت این گونه است، یعنی اکنون کسی جرأت نمیکند از ملاصدرا انتقاد کند، اگر کسی مانند من هم این کار را انجام دهد منزوی میشود و نه تنها قدری نمیبیند و ... قدری مشکل هم برایش ایجاد میشود؛ البته نه از طرف سیاست، بلکه از طرف فرهنگ ما؛ از قدرت و حکومت گلایه ندارم. مشکل فرهنگ ما است که تحول نیافته است، مشکل از همکاران ما است. بنابراین حوزه در آن زمان سنتی بود و فکر میکنم هنوز هم در همان حال و هوا هستیم.
دلایل شما برای چنین ادعایی چیست؟
ما هنوز جسم را مرکب از ماده و صورت میدانیم و در منطق جنس و فصل را به طلبه و دانشجو تدریس میکنیم، در صورتی که اکنون چند قرن است مشخص شده، جسم دارای جزء است نه ماده و صورت با قبول اینکه ماده دارای جزء است، تقسیم به ماده و صورت امر لغوی است، اما ما از این لغو و باطل دست بر نمیداریم.
ادامه دارد/
نظر شما