عزاداری در خفا؛ عشقی که به سلول های انفرادی ختم می شد

پنج نفرمان را در یک سلول کوچک،حبس کردند با خنده های مضحکی گفتند: الان هر چه می خواهید عزاداری کنید. یکی از آنها گفت: امام حسین، عرب بود و ما خود او را کشتیم به شما محبوس ها چه مربوط که برای او عزاداری می کنید؟

شبستان: از آخرین روز ماه مبارک رمضان به فکر برنامه هایی برای محرم افتادیم. ما از کودکی در کوچه پس کوچه های شهرهایمان هر محرم یاد و خاطره ی قهرمان کربلا، حضرت اباعبدالله الحسین را زنده نگه می داشتیم و اینک در اسارت به سر می بردیم. دلهایمان به عشق آن مولای سر جدا، هر روز می تپید، به خصوص اینکه در نزدیکترین فاصله با مرقد آن بزرگوار بودیم. از طرفی، هم از دشمنی این قوم با یاران آن حضرت و هم از ترس آنها به خاطر نفوذ معنوی امام حسین (ع) در برانگیختن احساسات، کاملاً اطلاع داشتیم. بی شک تمام برنامه ها باید پنهانی صورت می گرفت.

 

 فریدون بیاتی معروف به عمو فریدون در گفتگو با خبرنگار شبستان از خاطرات عزاداری در ماه محرم در اسارت می گوید:

 

محرم که فرا رسید. برادر اسماعیل شمس که خود از مداحان اهل بیت بود. دو بیت شعر به ما آموخت و بچه ها را به دو گروه تقسیم کرد تا گروه ها در جواب هم نوحه خوانده و بر سر و سینه بزنند. نگهبان هایی را نیز بر پنجره ها و درب ورودی مستقر کردیم تا ما را از آمدن عراقی ها آگاه کنند. قبل از آن با مسئولین هر سه آسایشگاه، هماهنگ کرده بودیم که سر ساعت مسخص عزاداری خود را آغاز کنیم همه چیز به خوبی پیش می رفت که ناگهان متوجه شدیم کلید در قفل چرخید و احمد ساواکی به همراه چندین سرباز عراقی به داخل آسایشگاه ریختند معلوم نبود سهل انگاری نگهبانان باعث چنین غافلگیری ای شده بود یا خبرچینی جاسوس ها.

 

آنها در بین دو گروه عزادار حاضر شده و به دنبال مداح و صحنه گردان مجلس بودند هیچکس چیزی نمی گفت ناگهان از پشت سر، ضربه ی شدیدی به گردنم نواخته شد این احمد ساواکی بود او مرا زیر مشت و لگد گرفت و گفت: بلندشو و بیرون برو. بعد سراغ اسماعیل شمس رفت و او را نیز با بدرفتاری از صف جدا کرد. آسایشگاه های دیگر بی آنکه از ما اطلاعی داشته باشند، صدای عزاداری شان بلند شد.

 

نگهبانان عراقی تا صدا را شنیدند، من و اسماعیل را به یک نگهبان سپردند و به سرعت به طرف دو آسایشگاه دیگر رفتند لحظاتی بعد سه نفر دیگر را که دو نفرشان عمو جلیل و علی بیات بودند به ما اضافه کردند و به سلول های انفرادی بردند وقتی پنج نفرمان را در یک سلول کوچک، حبس کردند با خنده های مضحکی گفتند: حالا هر چه می خواهید عزاداری کنید یکی از آنها گفت: امام حسین، عرب بود و ما خود او را کشتیم به شما محبوس ها چه مربوط که برای او عزاداری می کنید؟

 

گفتیم بیش از یک میلیارد مسلمان در دنیا وجود دارد آیا همه آنها عرب هستند ما توسط همین امام حسین (ع)پدر و جدش مسلمان شده ایم اسلام مال همه است اسلام دستور خداست. آنها درجواب گفتند: اصلاً وقتی شما نماز می خوانید، ما فکر می کنیم که دارید ما را مسخره می کنید.

 

در موصل 3، وضعیت عزاداری عاشورای حسینی به گونه ای دیگر بود بچه ها به عشق آن مولا، کفش ها را درآوردند و در محوطه اردوگاه، پابرهنه راه می رفتند عراقی ها اول تعجب کردند که این کار چه معنایی دارد ولی روزهای بعد گیر دادند کسی حق ندارد پابرهنه بیرون بیاید.

 

حاج آقا ابوترابی برای اینکه برخوردی پیش نیاید اعلام کرد که رعایت کنید خودش هر روز در یک آسایشگاه مجلس سخنرانی برگزار می کرد و بچه ها با شور و حال خاصی شرکت می کردند و برای اینکه دشمن متوجه این سخنرانی ها نشود دو کار را انجام دادیم یکی این بود که هر دو آسایشگاه در یک محل جمع شده و با قرار دادن نگهبانان مختلف در جلو درب ورودی و پنجره ها، مراقب تردد عراقی ها می شدیم و کار دوم این بود که قبلاً چند نفر نیرو را به عنوان نیروهای انتظامات به عراقی ها معرفی کرده و از آنها خواستیم اگر کاری با همه ی اسرا داشتید به این چند نفر بگویید تا مجبور به حضور مرتب در آسایشگاه ها نباشید ما با این کار می خواستیم از حجم تردد آنها در اردوگاه، خود بکاهیم.

 

روی کاغذهای لف
برادر خوش ذوقی داشتیم به نام محمدباقر نجفیان که در تمام جلسات سخنرانی حاج آقا ابوترابی حضور داشت و تلاش می کرد تا تمام سخنرانی های حاج آریالا را روی کاغذهای لف یادداشت برداری کند کاغذهای لف، مخصوص سیگار بود که صدعدد آن به قطر سه کاغذ معمولی بود او با دقت خاصی مطالب را روی آنها نوشته و در تمام این سالهای اسارت از آنها محافظت می کرد اکنون دسترنج آن سالها در دو جلد کتاب تحت عنوان منشور پاکی و خدمتگزاری به چاپ رسیده که جایگاه خاصی در ادبیات دوران مقاومت آزادگان دارد.

 

مداح ها
چه در موصل 1 و چه در موصل 3، ما از مداحان خوش صوتی برخوردار بودیم علاوه بر اسماعیل شمس، برادرانی چون مهدی علاقه مندان، سیدمحمود میرهدایتی، حسین مختاری، مهدی نظری، حسین استادان و مسعود کربلایی بودند که در مداحی و حتی سرودخوانی از توان بالایی بهره مند بودند. برادرانی بودند که متن جدیدترین سرودهایی را که از رادیو ایران پخش می شد یادداشت برداری کرده و گروههای سرود تشکیل می دادند و همان سرودها را به مناسبت های مختلف اجرا می کردند.

 

پایان پیام/
 

کد خبر 195672

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha