خبرگزاری شبستان: چهارمین نشست "اندیشه های راهبردی" با حضور رهبر معظم انقلاب و با محور آزادی برگزار شد که در آن با حضور نخبگان و استادان دانشگاهی این مفهوم از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار گرفت. یکی از این ابعاد ارتباط "آزادی اندیشه با منافع جمهوری اسلامی ایران" است که در مقاله ای به قلم سید جلال دهقانی فیروزآبادی، استاد روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی(ره) در این نشست ارائه شد و در ذیل به بخش هایی از اشاره می شود.
«آزادی اندیشه» از نظر مفهومی از نوع آزادیهای مضاف است که ارزش انسانی اندیشه را با ارزش آزادی در هم می آمیزد.
در جهانبینی اسلامی، آنگونه که استاد مطهری استدلال میکند، آزادی به عنوان یک حق فطری و الهی، گوهر انسان است. از این رو، «آزادی یعنی اختیار، و انسان در میان موجودات تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند» (مطهری، 1367: 347). این آزادی و اختیار شامل کلیه شؤون فردی و اجتماعی انسان حتی دین و عقیده نیز میشود.
تعریف استاد مطهری از آزادی، بیانگر و معرف آزادی منفی است. در حالی که آزادی مثبت به معنای وجود شرایط مساعد برای فعلیت یافتن استعدادهای فطری بشر در جهت کمال انسانی را نیز باید ملحوظ داشت.
بنابراین در تعریف و درک معنا و مفهوم آزادی، علاوه بر انسان به عنوان فاعل مختار و صاحب اراده باید سه عنصر استعدادها و توانایی انسان، شرایط مساعد و مناسب و نبود موانع و محدودیتهای بروز و بارور شدن آن را مورد توجه قرار داد. به گونهای که آزادی بر پایه استعداد، امکان، اراده، اختیار، انتخاب و عقل تعریف میشود.
دو نوع آزادی معنوی و آزادی اجتماعی قابل تصور است. آزادی اجتماعی به معنای وجود شرایط اجتماعی مادی و غیر مادی مساعد برای شکوفایی و بروز استعدادهای فطری انسان از یک سو و فقدان موانع برای فعلیت یافتن آنها از سوی دیگر است. آزادی معنوی نیز به معنای حالات مساعد درونی برای غلبه بر هواهای نفسانی و غرایز حیوانی و شهوات است که عقل انسان را به اسارت میکشد. این امر بدان معناست که انسان ممکن است از موانع و محدودیتهای اجتماعی برای شکوفایی استعدادهایش آزاد باشد ولی اسیر نفسانیات، غرایز و شهوات خود باشد که از بارور شدن و بروز آنها جلوگیری نماید.
فکر و اندیشه نیز فطری و ذاتی انسان است. انسان به عنوان موجود مختار و عاقل، صاحب فکر و اندیشه است. اگرچه همه انسانها به یک میزان از فکر و اندیشه برخوردار نیستند که استعدادش در فطرت و ذات آنان به ودیعه گذاشته شده است.
بر این اساس، ارتباط منطقی تنگاتنگی بین آزادی و اندیشه وجود دارد. زیرا، اولاً، همانطور که در تعریف آزادی آمد، آزادی یعنی اختیار، و مختار بودن انسان نیز به معنای داشتن عقل و فکر است؛ به گونهای که هر انسان مختار، متفکر و عاقل نیز میباشد. ثانیاً، مهمترین وجه و بعد استعدادهای انسانی، ادراکها و اندیشههاست. پس وجود هرگونه مانع و رادعی برای شکوفایی و بروز اندیشه انسانی به مثابه فقدان آزادی است.
بیتردید نسبت استواری بین آزادی اندیشه و آزاداندیشی وجود دارد. به طوری که در یک تلقی و برداشت این دو مساوی و مترادفند و نسبت این همانی بین آنها برقرار است. اما به نظر نویسنده آزادی اندیشه مستلزم و متضمن آزاداندیشی است. ازاینرو، در آزادی اندیشه، موضوع کانونی و عنصر اصلی امکان و نبودن موانع و محدودیتهای درونی و بیرونی «اندیشیدن» و ابراز «اندیشه» انسانی است.
آزاداندیشی در گروی آزادی معنوی
از سوی دیگر، آزاداندیشی ناظر بر چگونگی و شیوه اندیشیدن به صورت صادق و کاشف از حقیقت است. به ویژه در آزادی اندیشه، به معنای مصطلح و رایج، تأکید و تمرکز بر فقدان موانع بیرونی و اجتماعی- سیاسی اندیشیدن و ابراز آن است. اما در آزاداندیشی، بیش از امکان و فقدان موانع بیرونی، بر امکان و نبود موانع درونی اندیشمند و متفکر تأکید میگردد. به سخن دیگر، آزاد اندیشی مستلزم و متضمن پرهیز از شهوات، غرایز و نفسانیات است که مانع تفکر و تعقل فطری صادق میشود. پس آزاداندیشی بیش از هرچیز در گرو آزادی معنوی است. اما تردیدی نیست که هر انسان آزاداندیشی نیازمند آزادی اندیشه است.
ویژگیها و الزامات آزادی اندیشه
بر پایه تضامن و یا این همانی آزادی اندیشه و آزاداندیشی، آزادی اندیشه از ویژگیها و الزامات خاصی برخوردار است که ذیلا مهمترین آنها به طور اجمال توضیح داده میشود.
اول، آزادی اندیشه بواسطه عنصر کانونی آن یعنی آزاداندیشی یک حالت درونی و یک ملکه ذاتی و فطری است به گونهای که برای دستیابی به این ملکه که نوعی تقوای فکری و معرفتی به شمار میرود هر دو محیط روانی و عملیاتی باید مهیا و مناسب باشد. یعنی هم اندیشهورز باید واجد صفات و ملکات حسنه باشد و هم شرایط ساختاری و اجتماعی مادی و معنوی مستعد شکوفایی و ابراز فکر و اندیشه باشد. ازاینرو، میتوان ادعا کرد که آزادی اندیشه بیش از آنکه وجه سلبی داشته باشد یک امر ایجابی است.
دوم، در تکوین و تحقق آزادی اندیشه اهمیت و اولویت وجود حالات درونی از شرایط بیرونی بیشتر است. چون در صورتی که صاحب اندیشه از تقوا و ملکات حسنه درونی برخوردار نباشد، محیط عملیاتی و خارجی مناسب ظهور و بروز اندیشه نمیتواند موجب آزاداندیشی شود که در کانون آزادی اندیشه قرار دارد. از این رو، آزادی اندیشه و آزاد اندیشی مستلزم و متضمن آزادگی است. به طوری که آزادگی لازمه و پیششرط آزادی اندیشه و آزاد اندیشی است و بدون آن تحقق نمییابد. لذا، هر انسان آزاداندیشی باید آزاده و از آزادی معنوی برخوردار باشد.
آزاداندیشی در معرض انحراف و کج روی
سوم، آزادی اندیشه و آزاداندیشی مانند هر امر فطری دیگر میتواند در اثر وجود شرایط مساعد و مناسب درونی و بیرونی انسانی تقویت و تثبیت شود. اما از سوی دیگر، همانگونه که امکان انحراف از فطرت در اثر غلبه غریزه و شهوات وجود دارد، در اثر از بین رفتن آزادی معنوی و شرایط نامساعد بیرونی، آزاداندیشی و آزادی اندیشه نیز ذائل شده و محقق نخواهد شد. چون انسان موجودی مختار و صاحب اراده است که میتواند به مقتضای فطرت انسانی یا شهوات حیوانی عمل نماید. پس همه انسانها فطرتاً آزاداندیش و با استعداد آزادی اندیشه به دنیا میآیند ولی همگی آزاداندیش از دنیا نمیروند. آزادی اندیشه و آزاد اندیشی مانند هر امر فطری دیگر نیازمند تزکیه و تهذیب نفس به معنای تقوای الهی است.
چهارم، از آنجا که هر دو جز آزادی اندیشه، یعنی آزادی و اندیشه، ذاتی هر انسان مختار عاقلی است، در نتیجه، مربوط و متعلق به همه انسانهاست. به گونهای که انسان به ماهو انسان به طور فطری آزاد اندیش بوده و از استعداد و حق آزادی اندیشه برخوردار است؛ مگر اینکه در اثر شرایط درونی و بیرونی آن را از دست بدهد. ازاینرو، هر انسانی به فراخور اندیشهاش میتواند به آزاد اندیشی متصف گردد و اندیشه اش را آزادانه ابراز دارد. ولی این گونه نیست که هر انسان متفکر و اندیشمندی لزوماً آزاد اندیش نیز باشد. همچنین نسبت مستقیم و این همانی بین میزان اندیشه و آزاداندیشی و آزادی اندیشه وجود ندارد. یعنی این گونه نیست که هرچه اندیشهورزی بیشتر باشد به همان میزان آزاداندیشی و آزادی اندیشه نیز بیشتر باشد.
پنجم، از آنجا که اندیشه و فکر صرفاً انتزاعی نبوده بلکه انضمامی و معطوف به جهان خارج و عمل نیز میباشد، آزادی اندیشه و آزاداندیشی نیز تنها به حوزه اندیشه محض منحصر و محدود نمیشود. به بیان دیگر، همانگونه که حکمت به دو نوع نظری و عملی تقسیم میشود، آزادی اندیشه و آزاداندیشی نیز در هر دو حوزه عمل و نظر تجلی و تبلور مییابد.. پس اگر سیاست به معنای تدبیر شئون و امور اجتماعی انسان در حوزه حکمت و اندیشه عملی قرار گیرد، خود مهمترین عرصه آزادی اندیشه و آزاداندیشی است. پرواضح است که علم سیاست نیز به عنوان یک نوع حکمت نظری خود موضوع آزاداندیشی و آزادی اندیشه میباشد. پس هر دو دسته از سیاستدانان و سیاستمداران میتوانند و باید آزاداندیش باشند و اندیشه خود را آزادانه بیان دارند تا سیاست به سامان شود. در این میان آزادی اندیشه و آزاداندیشی در سیاست خارجی ضرورت و اهمیت بسیاری دارد.
ششم، از آنجا که اندیشه و فکر صرفاً انتزاعی نبوده بلکه انضمامی و معطوف به جهان خارج و عمل نیز میباشد، رابطه وثیقی بین آزادی اندیشه و آزادی بیان وجود دارد. به گونهای که آزادی بیان لازمه آزادی اندیشه است.
هفتم، نه تنها هیچ تعارضی و تنافی بین اسلام و آزادی اندیشه و آزاداندیشی وجود ندارد، بلکه آنها لازم و ملزوم یکدیگرند. چون اولاً، اسلام دینی فطری است که نمیتواند با آزادی اندیشه و آزاداندیشی نیز که فطری است تعارض داشته باشد. به طوری که این دو امر فطری به جای نفی دیگری، هم افزا و اثباتکننده یکدیگرند. ثانیاً، پذیرش اسلام مبتنی بر انتخاب آگاهانه و تعقلی است. بهطوری که انسان باید با تفکر و تعقل به اسلام ایمان بیاورد. ثالثاً در اسلام تفکر و تعقل نه تنها منع نشده است بلکه واجب و نوعی عبادت است. ازاینرو، هر مسلمانی مانند انسانهای دیگر فطرتاً و ذاتاً آزاداندیش و دارای حق آزادی اندیشه است.
ادامه دارد/
نظر شما