خبرگزاری شبستان: چون شهادت امام حسین(ع) و یارانش به صورت حماسه بزرگ الهی و اسلامی جلوه گر شد، در گام اول در روح انسان ها موج و هیجان به وجود آورد. حمیت، شجاعت، غیرت، آزادگی و صلابت آموخت. سستی و بیحالی و افسردگی را محو، ترس و بیم اجتماعی، احساس بردگی و حقارت را نابود کرد. به جامعه اسلامی شخصیت داد و شخصیت بالاترین سرمایه جامعه است.
جامعه باید احساس منش کند و ایده داشته باشد و نسبت به جوامع دیگر حس استغنا و بینیازی کند. به فرهنگ و فلسفه و اقتصاد و آرمان مستقل خود ببالد، اگر جامعه شخصیت خود را از دست بدهد بیمار است، اگر جمع، منش و فلسفهی مستقل خود را از دست بدهد و به استقلال و آزادگی خود مؤمن نباشد، همه چیز را از دست میدهد. اگر شخصیت و کیان خود را حفظ کند همه چیز خواهد داشت، اگر ملتی همه چیز داشته باشد، ولی شخصیت خود را ببازد، هیچ چیز ندارد و جذب ملتهای دیگر خواهد شد. خودباختگی، بد دردی است. انسان از خودباخته، دیگر از خود هیچ چیز ندارد. خدا و اعتقادش را نیز دیگران تعیین میکنند، فرهنگش را هم همین طور. نظام اجتماعی و سیاست و اقتصاد و... را از او میگیرند، جامعهای میشود بدون ماهیت و هویت، بدون هیچ...
حسین(ع) به مردم درس غیرت و تحمل و بردباری و تحمل شداید و سختی داد. با دمیدن روحی تازه در کالبد افسرده جوامع، امتهای اسلامی را زنده کرد و خون ها را به جوش آورد. عزت و حمیت را تحریک کرد. عشق داد استغنا داد. ناگهان همان مردم ترسو شجاع شدند. مکتب حماسی عاشورا به صورت یک سوژه همیشگی اجتماعی است، میآموزد آنچه که شمشیر پیروز میشود شخصیت است. (در زمان حاضر توپ و تانک و ... جای شمشیر را گرفته است). الجزایر مسلمان پس از 150 سال مبارزه، فرانسه را از خاک خون بیرون کرد چون صاحب حماسه و منش شد.
این درس را امام(ع) در مکتب توحیدی پیامبر(ص) آموخته است. رسول خدا(ص) که یتیم فقیر و مغضوب قبیله به عرب جاهلی شخصیت داد؛ چنان شخصیتی که اعلام کرد: «من باید جهان را از اسارت و پرستش غیر خدا نجات دهم» و با شعار ”لا اِلـهَ اِلاّ الله“ آموخت که به همه اِلـهها، و آلـههای زمان پشت کنند و سر بر آستان ”الله“ نهند. امویان نیز از همین روش در سیاست خود بهره جستند. سلب شخصیّت نمودند، حقارت و بردگی را نصیب جامعه کردند، و در کار خود موفّق شدند. عراق که مرکز ارتش اسلام بود 18 هزار نفر با مسلم بیعت میکنند و 12 هزار نامه گسیل میدارند. از امام دعوت میکنند و همه خواهان هجرت ایشان میشوند، ولی تا سر و کلّهی پسر زیاد ظاهر میشود، همه ترسیده و فرار میکنند. چون «زیاد ابن ابیه» که در کوفه حکومت میکرد آنقدر چشمها در آورده بود و دست و پاها بریده بود که مردم به کلی شخصیت خود را از دست داده بودند و به محض ورود ابن زیاد همه عهدها را فراموش کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند. بالاخره همه شیعیان علی(ع) بودند و هم اینها امام را به شهادت رساندند. و بنابراین از همان زمان میگفتند: قلوبشان با اهل بیت(ع) و شمشیرهایشان علیه ایشان بود، زیرا شخصیت آنها به کلی خرد شده بود، دیگر کسی شخصیت اسلامی و انسانی نداشت.
اما همان کوفه غدار و ترسو سه سال پس از شهادت امام (حماسه آفرین کربلا) انقلاب کرد و بیش از پنج هزار از توابین بر سر مزار آن حضرت (ع) گرد آمدند و عزاداری کردند و گریستند و گفتند: «انتقام خون حسین را خواهیم گرفت» و قاتلین عاشورا را هم، هم آنها به سزای اعمال خود رساندند. از لحظه شهادت امام(ع) به مردم شخصیت داد (یا به آنها برگرداند) و غبار روی شخصیت اسلامی را با خون خود زدود. به مردم عشق داد. در بدن بیروحشان روح دمید. به مردم بینیازی و استغنا بخشید و این نخستین رکن شخصیت بود.
مرگ همچون گردنبد زیبا بر گردن دختران جوان
امام (ع) در حرکت از مکه سخن از شهادت به میان میآورد و مرگ را چون گردنبند زیبا بر گردن دختران جوان معرفی میکند و اعلام میدارد هر کس آماده جانبازی است و حاضر است خون قلب خود را در راه ما بریزد و تصمیم به ملاقات حق تعالی گرفته، فردا صبح با من حرکت کند. در شب عاشورا یاران و اهل بیت(ع) خود را جمع میکند و پس از تمجید و تشکر از آنها میفرماید: «دشمنان با شما کاری ندارند، شما با من بیعت کردهاید و من بیعت خود را از دوش شما برداشتم. هرکس میخواهد برود آزاد است."
به اهل بیت(ع) و یارانی که بهتر از آنها سراغ ندارد نیز استغنا نشان میدهد، نمیفرماید مرا تنها نگذارید، من غریبم، مظلومم و... برعکس آنچه که ما با القای این روحیه، حماسه او را به دست خود شهید میکنیم و در رثایش به جای تحریک حس قهرمانی و... تخدیر و دل ضعفه و غش و اغما را زنده میکنیم. این استغنای امام بعد از شهادت آن استغنا را به وجود میآورد.
نتیجه مهم دیگر حاصله از خون شهدا به عهده کاروان تبلیغی (اسرا) امام است. اینها وارثان به حق و ناظران صدیق و خبرنگاران امین عاشورا هستند. پاسداری از آرمان شهدا تکلیف بزرگ و رسالت عظیم آنهاست. فلسفه همراهی اهل بیت در این رسالت نهفته است. در شام غریبان تبلور درخشندهترین تحمل و مقاومت بشری را در راه عقیده و ایمان در اسوه استقامت، بانوی بزرگ و قهرمان خستگی ناپذیر کربلا حضرت زینب(س) جلوهگر میشود.
حسین(ع) حماسه آفرین عاشورا به خواهرش حماسه آموخت. زینب(س) پرورش یافته است، اگر چه زینب بیش از همه مصیبت دیده است (چون رحلت پیامبر، شهادت مادر و فرق شکافته پدر میبیند، جگر پاره پاره امام مجتبی(ع) را میبیند، شهادت ابوالفضل (ع) و علی اکبر (ع) و فرزندان و قاسم (ع) و حسین(ع) را در عاشورا میبیند و بدنهای در گودال قتلگاه را نظارهگر میشود. حوادث ناگوار آتش زدن خیمهها را با دامنهای سوخته کودکان بیسرپرست میبیند) و رسالت عظمای خویش را فراموش نمیکند، دست از تهجد خویش بر نمیدارد. خللی در ارادهاش پدید نمیآید و در وداع یاران با کلماتی که از اندیشههای ژرف او منشأ یافته بود بر زبان جاری میکند: «خدایا! به سرنوشتی که برایم معین کردی راضی ام.» این زینب بعد از عاشورا با زینب قبل از عاشورا تفاوت دارد. زینب(س) شب عاشورا نتوانست جلوی گریه خود را بگیرد و یک بار روی دامن برادر از فرط گریه بیهوش میشود، ولی بعد از حماسه، دیگر احدی در مقابل زینب(س) شخصیّت ندارد.
زبان علی (ع) در افشای جنایات بنی امیه
امام سجاد(ع) میفرماید: «ما 12 نفر بودیم و همه به یک زنجیر بسته بودیم، یک سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی زینب بسته بود.» کاروان اسراء به عنوان خارجی معرفی میشوند. مردم در شهرها آذین میبندند و فتح و نصرت یزید را در جلوی این داغداران جشن گرفته و پایکوبی میکنند. اینجا زینب(س) رسالت خویش را ایفا میکند و از اجتماعات عظیم مردم بهره میگیرد. خطبه میخواند. همچون زبان علی (ع) در کام، جنایات آل امیه را برملا میکند، آرمان شهدا را ابلاغ میکند، مردم را به عمل زشتشان نکوهش میکند و خود و اهل بیت را معرفی مینماید. پرده از حقایق کربلا بر میدارد و نگاههای تحقیرآمیز مردم کوفه و شام را به احترام و تکریم مبدل میسازد. فضایل خاندان نبوت را بازگو میکند. اشکهای منشأ یافته از ندامت مردم را بر گونههای شرم سارشان جاری میسازد. انقلاب به وجود میآورد و بذر کینه و دشمنی را نسبت به عاملان این فاجعه برای همیشه در قلوب مردم کشت میکند.
میفرماید: «شما گناهی عظیم مرتکب شدید، گناهی که زمین را پر کرده و آسمان را فرا گرفته است. آیا تعجّب میکنید اگر آسمان خون ببارد و... بدانید خداوند در کمین گاه است.» این بیان مردم را به جنایت هایشان آگاه ساخت و مردم بهت زده اشک میریختند، از شدت غم دستها بر دهان و انگشت به دندان گرفته و ضَجه و شیون میزدند. اوضاع سیاسی یزید یک باره متزلزل شد و بعدها مختار با استفاده از همین نفرت و انزجار مردم پرچم قیام خونخواهی را به دست گرفت.
کاروان عزادار اسرار را بعد از 22 روز به کاخ سبز معاویه آوردند. یزید روی تخت جواهر نشان و اعیان و اشراف و اعاظم و سفرای خارجی روی کرسیهای طلا نشسته بودند که ناگهان زینب(س) لب به سخن گشوده و خطبه ایراد میکند: «ای یزید از این که ما را اسیر کردی خیلی سرمستی میکنی و گمان داری این که تمام اقطار زمین را بر ما گرفتهای و ما اسیر نوکران تو هستیم، نعمتی از خداوند به تو است. به خدا قسم در نظر من الآن بسیار کوچک و حقیر و بسیار پَست هستی، و من برای تو یک ذره شخصیت قایل نیستم، ای یزید! اگر تو کشتن و اسارت ما را غنیمت میشماری به زودی باید غرامت گران این غنیمت را بپردازی... ما از بیدادگریهای تو به خدا شکایت میکنیم و او پناهگاه ماست. ای یزید آنچه میتوانی در راه دشمنی با ما انجام ده... اما هرگز نمیتوانی یاد ما را در دنیا محو کنی و نمیتوانی وحی ما را خاموش سازی. آنچه نابود شدنی است تو هستی."
انقلاب زینب(س) در کوفه و شام در کاخ ظلم یزید، تحول عظیم فکری را در مردم پدیدار ساخت و زمینه سقوط بنی امیه را آماده کرد و عباسیان با بهرهگیری از همین کینه و عداوت و افکار عمومی مردم قادر به سرنگونی آل امیه شدند.
زینب(س) طوری سخن میگوید که یزید معروف به فصاحت و بلاغت در مقابل آن حضرت لال، و مجبور به تبری میشود و میگوید: "خدا ابن زیاد را لعنت کند من چنین دستوری به او نداده بودم." تأثیر کلام حضرت زینب در مجلس یزید آنچنان است که ابوبرید اسلمی، در مجلس علیه یزید زبان به اعتراض میگشاید و او را لعنت میکند، ولی ضربه مؤثر را بر پیکر فرسوده خلافت سراسر ننگ و خباثت آل امیه، امام زین العابدین(ع) در مسجد جامع دمشق در مجلس تدارک دیده یزید طی خطبهای کوبنده و پر صلابت وارد میکند. اهل بیت را معرفی و مردم را از ماهیت کثیف این حکومت آگاه میسازد و پندارهای ناروا را نسبت به آل علی دگرگون میکند و عدم بیعت امام حسین(ع) را نزدن مهر تأیید به فسق و فجور او قلمداد میکند. ذهنیتهای غلط را پیرامون ”تارِکُ الصَّلاة“ بودن علی(ع) میزداید و ماجرای شهادت پدر و یاران او را در کربلا به عرصه نمایش میگذارد. به نحوی که مردم با فریاد بلند شروع به گریه و زاری میکنند و موقعیت حکومت را بیش از هر زمان متزلزل میسازد.
اثرات خطابه امام تا جایی است که «ابن جوزی» در تذکره مینویسد: به خدا قسم در بین مردم کسی نبود، مگر این که به خاطر کشتن حسین(ع) به یزید ناسزا نگوید و او را توبیخ نکند و از او فاصله نگیرد. یزید برای تسکین خشم و نفرت مردم متوسل به عاملان آن (اسرای اهل بیت) میشود و با احساس خطر جدی قیام عمومی از در رأفت و مهربانی به اسرا ظاهر میشود. ابن اثیر از مورخین اهل سنت مینویسد: هیچ شب و روزی بر یزید نمیگذشت مگر آنکه امام سجاد- (ع) را نزد خود میخواند و با آن حضرت به سر میبرد. یزید دستور استمالت از اسرا را میدهد، از خرابهها بیرون آورده و مردم مغازهها را به احترام آنها تعطیل میکنند، به عزاداری میپردازند، به دستور یزید قرآنها را جزء به جزء کرده و برای قرائات و نثار ثواب آن به روح حسین(ع) در بین مردم پخش میکند. در چهار راهها سقاخانه بنا میشود و مأمور گمارده میشود تا بعد از نوشیدن آب بگوید خدا لعنت کند قاتلان حسین را (یعنی من یزید او را نکشتم). یزید در مسجد سخنرانی نموده و از امام سجاد(ع) عذرخواهی میکند و پیشنهاد میکند، اگر مایلید اینجا بمانید و اگر میخواهید به مدینه باز گردید.
امام درخواست سوگواری میکند، یزید برای اعمال نفوذ و کنترل در مجلس زنان ابی سفیان را مطرح میکند، اما تأثیر چنان است که «کامل بهایی» مینویسد: وقتی زنان اسیر برای سوگواری وارد میشدند زنان ابی سفیان اشک میریختند و ضجه زنان استقبال میکردند و دست آنها را میبوسیدند.
در این مجالس نفوذ معنوی امام حسین(ع) به حدی است که قابل تحمل برای حکومت نیست. اهل بیت(ع) بعد از انجام رسالت خود راهی مدینه میشوند و مردم مدینه استقبال بینظیری را به عمل میآورند و زنان و کودکان به محض شنیدن صدای بشیر که: «ای اهل مدینه الآن خاندان حسین (ع) نزدیک شماست و پشت دیوارهای شهر است. ضَجه زنان از خانه به در آمده و رهسپار استقبال و مشایعت میشوند. امام از این شور و هیجان نیز بهرهگیری میکند و پرده از فجایع حکومت بر میدارد و شیوه خاصی را در مدت حیات خود در مدینه اعمال میدارند که همه حرکات و سکنات اهل بیت(ع) در زنده نگه داشتن خاطره عظیم عاشورا و اهداف مقدس شهدا خلاصه میشود. بعد از چند روز عبدالله بن حنظله برای خون خواهی قیام میکند و حماسه حسینی آنچنان مؤثر در انزوای حکومت بود که بعد از مدتی احدی جرأت نداشت نسبت خود را به آل امیه آشکار نماید.
جنبشهای سادات برای دفاع از آرمان نهضت عاشورا و صیانت از کیان اسلام هر یک در زمان خاص خود حائز اهمیت بودند. نهضتهای خونخواهی توابین، زید بن علی، عبدالله بن زبیر و قیام ایرانیان الهام گرفته از حماسه عاشوراست. همچنان بعد از قرنها شیعیان و آزادگان مسلمان با اقتدا به سرور شهیدان حرکتهای کفرستیز خود را ادامه میدهند و مصداق بارزش نهضت تشیع که به رهبری مجاهد کبیر از سلاله حسین(ع) بر حکومت اهریمنی زمان غلبه کرد و پیروزی حق جویان عالم بر مستکبران جهان را نوید داد. شعار برخاسته از شعور رهبری قیام این بود: «ما هر چه داریم از عاشورا است."
نوشته احمدعلی افتخاری، نویسنده و استاد دانشگاه
پایان پیام/
نظر شما