نباید به بهانه علمی نبودن گزاره های وحیانی را نادیده گرفت

علم برای اینکه علم باشد باید از همه روش‌های شناخت واقعیت استفاده کند و اگر وحی هم گزاره‌هایی را درباره واقعیت بیان کند، باید آن گزاره‌ها را جدی بگیریم و چشم خود را به بهانه علمی نبودن بر روی آن گزاره‌ها نبندیم.

خبرگزاری شبستان: سوالی که از دیرباز در مورد رابطه دین و علم مطرح بوده این است که چه رابطه و نسبتی بین علم و دین وجود دارد، آیا به واقع بین آنها تعارض است؟ یا اینکه نه بین آنها درگیری و تعارضی وجود نداشته بلکه هر کدام به راه خود می روند و یا اینکه بین علم و دین توافق و تعامل و داد و ستدی وجود دارد که نه تنها هر کدام از دیگری بی‌نیاز نبوده، بلکه مکمل یکدیگر می‌باشند؟، موضوع تعارض علم و دین از چه زمانی پدید آمد؟، بحث اسلامی‌سازی علوم انسانی از چه زمانی در داخل و خارج کشور مطرح شد و .... اینها سؤالاتی است که در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر حسین سوزنچی، عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف و قائم مقام پژوهشکده سیاستگذاری علم، فناوری و صنعت این دانشگاه به بحث گذاشته شد که بخش پایانی این گفت و گوی تفصیلی تحلیلی در ذیل می آید.
 

پس از طرح مسئله اسلامی سازی علوم در ایران چه دیدگاه‌هایی شکل گرفت و کدام دیدگاه‌ها معقولانه‌تر است؟
برخی سخن از استفاده از روش علومِ مصطلح دینی، همچون استفاده از اصول فقه (البته با پیشنهاد انجام تحولاتی در آن) و یا به کارگیری روش‌های تفسیر قرآن در فهم علوم اجتماعی به میان آوردند و برخی دغدغه این را داشتند که عطف توجهی به پیش‌فرض‌ها و مبادی متافیزیکی و اخلاقی علوم جدید ـ خصوصاً علوم اجتماعی ـ صورت گیرد و با تغییر آنها فضای حاکم بر علوم عوض شود. تنها معدود افرادی بودند که توجه داشتند که ابتدا باید ماهیت علم و معرفت را از منظر فلسفی مورد پذیرش اسلام مورد بررسی قرار داد و آنگاه سخن از هرگونه تلفیق یا عدم تلفیق مطرح کرد. در جامعه ما کم ‌کم این بحث عنوان «علم دینی» به خود گرفت و موافقان و مخالفان با این ادبیات به نقد مواضع همدیگر پرداختند.
مهمترین مسأله در این عرصه آن است که بین دستاوردهای تجربی بشر و درک متعارف انسان‌ها از آموزه‌های وحیانی ناسازگاری پدید آمده و بحث از علم دینی در واقع، بحث بر سر این است که آیا می‌توان علمی داشت که هم این دستاوردهای بشری را جدی بگیرد و هم توجه عمیقی به آموزه‌های وحیانی داشته باشد؟
به نظر می‌رسد امروزه تنها براساس 2 مبنا هرگونه تلائم بین دستاوردهای تجربی بشری و آموزه‌های وحیانی منتفی می‌باشد. یکی مبانی پوزیتیویست‌هاست که بر این باورند که تنها و تنها یک روش برای کسب معرفت ممکن است و آن روش تجربی است و روش تجربی نیز به معنای روشی است که از تجربه و مشاهده شروع می‌شود؛ و یا به اثبات و تأیید تجربی و مشاهدتی ختم می‌شود. مبنای دیگر شامل دیدگاه‌هایی است که قلمروی دین را از قلمروی علم جدا، و این دو را کاملا بدون ارتباط با همدیگر معرفی می‌کنند، همانند نظریه ویتگنشتاین در باب بازی‌های زبانی، یا نظریه رودلف اتو در باب ماهیت امر قدسی و... که از آنجا که هیچ ارتباط معرفتی بین این دو حوزه قائل نیستند، نه سخن از تلائم این دو می‌تواند مطرح باشد و نه سخن از تنافی یا تضاد این دو.
اما اگر دقت کنیم که اولاً راه کشف واقعیت منحصر به ادراک حسی نیست و ثانیاً آموزه‌های وحیانی نمی‌توانند نسبت به امور واقع بی‌اعتنا باشند و حتماً در باب عالم واقع (موضوع علم) سخن دارند، باید به نحوی بین این دو حوزه معرفتی رابطه‌ای برقرار سازیم و اینجاست که نحوه سازگاری این دو به بروز دیدگاه‌هایی درباره علم دینی می‌انجامد.

 

اکنون آیا می‌شود اشاره‌ای به دیدگاه‌هایی در باب علم دینی که در ایران وجود دارد، داشته باشید؟
چنانکه بنده در کتابم نیز بحث کرده‌ام در یک طبقه‌بندی منطقی می‌توان تمامی دیدگاه‌های طرفدار علم دینی را در 3 دسته گنجاند: دیدگاه‌هایی که اصالت را به آموزه‌های متون دینی می‌دهند و سعی در تحویل یا اندراج دستاوردهای تجربی در ذیل آن آموزه‌ها دارند؛ دیدگاه‌هایی که اصالت را به روش تجربی و دستاوردهای تجربی بشری می‌دهند و سعی در تحویل یا اندراج آموزه‌های متون دینی در ذیل روش تجربی دارند و دیدگاه‌هایی که به جای غلبه دادن یکی از این دو عرصه بر دیگری، می‌کوشند با توجه به تبیین جایگاه هر یک در منظومه معرفتی انسان، بین آنها جمع کنند و سخن از ضرورت تلازم و برقراری هماهنگی بین تمامی راه‌های کسب معرفت به میان ‌آورند.

 

ویژگی‌های هر یک از این رویکردها را بیان می‌کنید؟
1- یک سلسله از دیدگاه ها طرفدار اصالت دادن به معارف نقلی است. شاخص ترین دیدگاه در این عرصه جریان فکری منسوب به فرهنگستان علوم اسلامی (به رهبری سیدمنیرالدین حسینی‌هاشمی و اکنون سید‌محمد‌مهدی میرباقری) است که تلاش می‌کند حجیت همه علوم را به متون دینی منسوب کند. این دیدگاه که به خاطر کم بودن آثار منتشر شده‌اش، از ابهاماتی برخوردار است، بحث‌هایی را در میان موافقان و مخالفان پدید آورده و برخی بر این باورند که این جریان فکری، اگرچه در نقد جریانات علمی مدرن از دقت ‌نظرهایی برخوردار است، اما در مقام ارائه راه‌حل به ‌نوعی نسبیت‌گرایی‌ نزدیک شده‌ است.
2- گروهی از طرفداران علم دینی، در فضای مباحث فیلسوفان علم مغرب‌زمین در باب علم دینی سخن گفته‌اند، به نحوی که به نظر می‌رسد علم تجربی را به عنوان علم معیار قلمداد می‌کنند. صاحبان این دیدگاه‌ها همگی با الگوی صریحاً پوزیتیویستی از علم که تنها داور علم را آزمون تجربی معرفی می‌کند مخالفت داشته، به کاستی‌های روش تجربی اذعان ‌نموده‌اند، ولی روش دیگری برای کسب معرفت معرفی نکرده‌ و شاخص اصلی علم را در همان بُعد تجربی ـ البته با حک و اصلاحاتی در آن ‌ـ می‌دانند. به عنوان شاخص‌ترین دیدگاه‌ها در این زمینه، می‌توان به آرای دکتر خسرو باقری (قابل مقایسه با آرای لاکاتوش و کوهن) و دکتر سعید زیباکلام (قابل مقایسه با آرای کوهن و مکتب ادینبورا) اشاره کرد.
3- گروه دیگری از اندیشمندان همچون دکتر گلشنی، دکتر نصر و آیت‌الله جوادی آملی هستند که به تنوع ابزارهای ادراکی بشر باور دارند و می‌کوشند از مبانی فلسفه علم غربی که بنیادهای معرفتی‌اش تفاوت چندانی با بنیادهای معرفتی علوم جدید نمی‌کند، فاصله بگیرند و درصدد هستند حق هر معرفتی را در جای خود ادا کنند. دکتر گلشنی می‌کوشد آموزه‌های کلان دینی را در نظریه‌های جهانشمول حاکم بر علم و جهت‌گیری علم وارد کند؛ سیدحسین نصر به عنوان یک سنت‌گرا به معنی اصطلاحی این کلمه و پیرو افرادی همچون رنه ‌گنون و فریتهوف شوآن راهکار تلفیق را در توجه دادن به منابع مختلف معرفت و خصوصاً جدی گرفتن ادراکات شهودی و وحیانی در شناخت عالَم و پرهیز از انحصارگرایی تجربی و آمیختن معقولِ ارزش‌های متعالی و جهان‌بینی صحیح با شالوده علم می‌داند و آیت‌الله جوادی آملی با ورود تفصیلی به مباحث معرفت‌شناسی و در واقع با ارائه یک موضع معرفت‌شناختی مبتنی بر فلسفه اسلامی در قبال مواضع معرفت‌شناختی فیلسوفان غربی و با بهره‌گیری از مباحث منطق، الهیات (نبوت) و اصول فقه می‌کوشد طرحی از علم دینی به دست دهد که در آن، ربط و نسبت عقل و نقل، و نیز مراتب مختلف علم (شهودی، تجریدی، تجربی) در نظام معرفت آدمی تبیین شود و راهکار معقولی برای تحول در مفهوم اجتهاد و باز کردن عرصه عقل و نقل به روی همدیگر برای تولید فرآورده واحدی که همان قدر که علمی است، دینی نیز هست، مهیا گردد.

 

نظر شما در مورد نقاط قوت و ضعف هر یک از گروه‌ها چیست و در نهایت به نظر شما کدام معقولانه‌تر و کاربردی‌تر است؟
طبیعی است که برای قضاوت بین این دیدگاه‌ها باید مبانی علم‌شناسی و دین‌شناسی آنها را به تفصیل مورد بررسی قرار داد و در این مجال فرصت چنین امری نیست و به علاوه به تفصیل این مبانی و نیز تمام این دیدگاه‌ها را در کتاب «معنی، امکان و راهکارهای تحقق علم دینی» بحث کرده‌ام. موضع من، که آن را قابل دفاع می‌دانم طبیعتا به آیت‌الله جوادی آملی نزدیک‌تر است اما نه به معنای ساده‌انگارانه‌ای که متأسفانه توسط برخی از آقایان به ایشان نسبت داده می‌شود. در واقع یک مشکل مهم این بحث آن است که افراد سعی نمی‌کنند مطالب مخاطب را با دقت بخوانند و امروزه دیدگاه‌های بسیار ساده‌لوحانه‌ای به ایشان نسبت داده می‌شود که اصلا معقول نیست چه رسد که قابل دفاع باشد.
تلقی بنده این است که ایشان به عنوان یک متخصصی که هم در فلسفه اسلامی و هم در مباحث اصول فقه و هم در مباحث منطق صاحب‌نظر است یک دیدگاهی ارائه کرده که بر طبق آن دیدگاه، از طرفی دریافت‌های معتبر بشری هم در ذیل آموزه‌های دینی جایگاهی پیدا می‌کند (منابع شناخت دین، فقط کتاب و سنت و اجماع نیست، بلکه عقل هم هست) و از طرف دیگر، با انسداد روش علم در حوزه پژوهش‌های حسی و تجربی مخالفت و بیان می‌شود که اگر از طریقی غیر از حس هم بتوان به واقعیت دست یافت (مثلا برهان فلسفی یا گزاره وحیانی) چرا باب این اطلاعات درباره واقعیت را بر علم اصطلاحی ببندیم؟ به تعبیر دیگر، علم برای اینکه علم باشد باید از همه روش‌های شناخت واقعیت استفاده کند و اگر وحی هم (که خود اعتبار وحی با تحقیق اثبات شده؛ یعنی اصل دینداری تقلیدی نیست بلکه فرایندی علمی و معرفتی است) گزاره‌هایی را درباره واقعیت بیان کند، باید آن گزاره‌ها را جدی بگیریم و چشم خود را به بهانه علمی بودن بر روی آن گزاره‌ها نبندیم. آنگاه آنچه حاصل چنین پژوهشی است، از طرفی چون درباره شناخت واقعیت است، «علم» و لذا «جهان شمول» است و از طرف دیگر چون به منابع مورد قبول دین تکیه کرده «دینی» است.

پایان پیام/

 

کد خبر 199772

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha