19 محرم؛ حرکت کاروان اسرای کربلا به سوی شام

پس از رسیدن نامه‌ییزید مبنی بر اینکه سر مبارک سیدالشهدا علیه السلام و کسانی که با او کشته شده‌اند و آنچه از آن‌ها غارت شده واهل و عیال او را نزد او بفرستند، عبیدالله بن زیاد دستور داد اسیران کربلاآماده شوند.

به گزارش خبرگزاری شبستان، پس از رسیدن نامه‌ییزید مبنی بر اینکه سر مبارک سیدالشهدا علیه السلام و کسانی که با او کشته شده‌اند و آنچه از آن‌ها غارت شده واهل و عیال او را نزد او بفرستند، عبیدالله بن زیاد دستور داد اسیران کربلاآماده شوند و امر کردامام سجاد علیه السلام را با زنجیر ببندند.

سربازان نیز دست‌های او را به گردنش زنجیر کردند و سپس او و سایر اسرا را در پشت سرهای شهداروانه کردند. مخفّر بن تعلبه عایزی وشمربن ذی الجوشن همراه‌شان به راه افتادند و رفتند تا به گروهی که سر حضرت امام حسین علیه السلام نزدشان بود، و سپس بهشام رسیدند. امام سجاد علیه السلام در طول راه به حمد خدا و تلاوت قرآن و استغفار مشغولبود و حتی یک کلمه با سربازان عبیدالله سخن نگفت تا کاروان به شام رسید
حضرتصادق علیه السلام از پدرش از امام زین العابدین علیه السلام نقل کرده است کهفرمود: «مرا بر شتری لنگ سوار کردند، بدون روپوشی و جهازی، و سر سید الشهداء علیهالسلام بر نیزهٔ بلندی بود و زنان بر اشتران پالان دار پشت سر من بودند و جماعتی که ظلم و ستم را از حد گذرانده بودند، با نیزه‌ها در جلو و عقب و اطراف ما بودندهر‌گاه یکی از ما می‌گریست، سرش را به نیزه می‌کوبیدند تا آنگاه که وارد دمشق شدیمو کسی فریاد زد: «ای اهل شام، این‌ها اسیران اهل بیت ملعون هستند.»

مورخّین مسیر طی‌شده بین کوفه و شام را در تواریخ آورده‌اند و به وقایع متعددی در طول راهاشاره کرده‌اند که به بخشی از اشاره می‌شود:

1) در یکی از توقفگاه‌ها که آب قافله تمام شد و راه را هم گمکرده بودند، امام سجاد علیه السلام از شدت بیماری وتشنگی نزدیک بود جان بدهد، حضرت زینب سلام الله علیهااو را زیر سایهشتری نشاند و همچنان که بادش می‌زد، می‌گفت:‌ای برادرزاده، برای من دشوار است که تو را دراین حال ببینم.

2) در شهرعقلانجوانی بازرگان بهنام زریر خزاعی وقتی شهر را مزیّن دید و مردم را شادمان، شرح حال اسرا را پرسید وپس از اطلاع از هویت آنان، به سراغ کاروان رفت. با مشاهده امام سجاد علیه السلام بهگریه افتاد.

حضرت سجاد علیه السلام از او خواست به سربازانی که سر مقدس حضرت امام حسین علیه السلام را بر نیزه حمل می‌کردند، بگوید جلو‌تر بروند تا مردم به آن نگاه کنند و چشم از زنان اهل بیت بردارند. زریر 50 دینار به سربازان داد وخواسته امام را برآورده کرد، سپس برگشت و پرسید: «اگر حاجت دیگری داریدبفرمایید تا انجام دهم.»

امام فرمود: زنان لباس و پوشش می‌خواهند. زریر بلافاصله جامه‌های فراوانی برای زن‌ها فراهم کرد. سربازان خبردار شدند و او را آن قدر زدند تااز هوش رفت.

3) در شهری به نامحراّنیک مرد یهودی به نامیحیی با مشاهده تلاوت آیات قرآن توسط سر مبارک سید الشهداء علیه السلام متعجب ومتنبه شد و جامه‌ای از خز را به حضرت سجاد علیه السلام هدیه داد.

4) امامزین العابدین علیه السلام در شهرهای سیبور، بعلبک وحلب با دیدن بی‌احترامی مردمبه اسرا و شادمانی آنان اشعاری با این مضمون خواند:

«آل رسول برشتران بی‌جهاز سوار شوند و آل مروان بر مرکب‌هایآراسته. این‌‌ همان زمان است که شگفتی‌هایش از نظر بزرگان پایان‌پذیر نیست و مصائبشنامشخص است.

ای کاش می‌دانستم مشغله‌های زمان تا به کجا ما را به دنبال خودمی‌کشاند. ما را بر شتران عریان و بی‌جهاز در هرشهر و دیاری می‌گردانند و کسانی ازآنان که مهار شتران را در دست گرفته‌اند حمایت می‌کنند

گویا ما در میان آنهاچون اسیران رومیانیم و آنچه پیامبر فرموده نادرست بوده! وای بر شما که به رسول خداکفر ورزیدید.

شما به گم‌کرده‌ای می‌مانید که راه‌ها را نمی‌شناسد. من فرزندامام هستم. چه شده است که حق من بین این گروه کفّار ضایع شده است.»

منابع:

بحارالانوار، ج 45، ص 127

وقایع الایام خیابانی، تتمه مرحوم، صفحه 291، و والرمعه المساکیه

معالی السبطین، جلد 2، صفحه 128

منتهی الامال، جلد اول، صفحه 305

الدمعه المساکیه جلد 5، صفحه 67

بحارالانوار، جلد 45، صفحه 127

 

پایان پیام/

 

کد خبر 201579

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha