خبرگزاری شبستان: علوم انسانی به طور عمده در مبنای اسلامی، مشتمل بر علومی عقلی و بحثی است که با بررسی دقیق فلسفی و دقت های عقلی پی به ناشناخته های انسان و جهان میبرد و در مقابل در فرهنگ غربی عمدتا بر مبنای بررسی و واکاوی داده های حسی و ادرکات حسی بنا نهاده شده است.
اگرچه که در علومی مانند فلسفه این فاصله چندان زیاد نیست و در غرب هم متفکران عقل گرا بسیار یافت میشوند اما همینکه پا به مبحث انسان شناسی و روان شناسی میگذاریم، این دو شاخه به خوبی از هم متمایز شده و راهشان را از یکدیگر جدا میکنند.
روان شناسی اسلامی که عمدتا در کتب فلاسفه بزرگ جهان اسلام مورد بررسی قرار گرفته است، سنگ بنای خود را بر تحلیل، بررسی و نتیجه گیری از داده های عقلی میگذارد. گاه به شهود و ادراک باطنی تمسک جسته و گاه از وحی و الهام و کلام خداوند و داده های دینی بهره میبرد و با کنار هم چیدن استدلال ها و بررسی های عقلی سعی میکند نمایی از انسان ارائه نماید.
در مقابل، روان شناسی غربی با بررسی آماری نمونههای مختلف و کنار هم قرار دادن آنها و با مدد جستن از کاوشهای علوم پزشکی و بررسی های علمی در ساختمان مغز و اعصاب سعی میکند دو شاخه فلسفی و تجربی روان شناسی را تا حد امکان به هم نزدیک کرده و رنگ و بوی آماری تجربی به آن بدهد. به همین دلیل بسیار مشکل است که مجلهای علمی در زمینه روان شناسی را ورق بزنید و به جدول ها و نمودارها و جامعههای آماری فراوان در تمام صفحات آن بر نخورید...
روان شناسی اسلامی انسان را موجودی پیچیده قلمداد میکند و او را جهانی کوچک میداند که معادل کل عالم هستی است. روان شناسی متعالی اسلامی هدف انسان را هماهنگی با جهان هستی و راز رهایی او را تبدیل شدن به عالم عقلی معادل جهان عینی میداند و او را از دسترسی آمار و ارقام دور میدارد. در روان شناسی اسلامی تنها بال عقل است که میتواند به آسمان انسان شناسی پرواز کند و حتی بال علوم حسی مبتنی بر روابط علّی هم در دسترسی به عالم انسانیت معذور است چه برسد به پای لنگ آمار و استقراء...
اما روان شناسی غربی انسان را با زبان آمار میشناسد. از یکصد نفر نمونه ی انتخاب شده ۶۰ نفر به محرک فلان پاسخی اینچنین دادند و ۴۰ نفر پاسخی چنان. حال با عوض کردن شرط الف این تعداد به فلان تعداد تغییر کرد. در نتیجه انسان ها اگر شرط الف وجود داشته باشد بهتر یاد میگیرند. او حتی پای خویش را فراتر نهاده و الگوهای رفتاری موشها و … را که آن هم با نگاهی آماری و نه قطعی بدست آورده به انسان سرایت داده و با آن نسخههای انسان شناسی میپیچید.
اما به راستی کدامیک از جنبه های انسانی در معرض رصد آمار و احتمالات است؟ چگونه میتوان قبول کرد که آمار و الگوی یک جامعه آماری در محلهای به افراد محلهی دیگر قابل تسری باشد؟ چه برسد به اینکه نتایج کاوشهای آماری یک کشور را در کشور دیگری اجرا کنیم؟ اصلا علم آمار را به انسان شناسی چه کار؟ چرا در علوم دقیق مانند علوم مهندسی و پزشکی اینگونه به آمار بها داده نمیشود؟ چرا برای ساختن پل به جای محاسبه دقیق مقاومت مصالح و نقشهها و … تعدادی پل نمیسازند و ببینند با عوض کردن شرایط کدامیک بیشتر سالم میماند؟
به نظر میرسد که در روان شناسی حس گرا، انسان بیش از همهی اجزای جهان مظلوم افتاده است. انسان در همهی علوم از روش همان علم بهره جسته و دقیق ترین محاسبات و الگوها را استفاده میکند. اما چرا در روان شناسی به داده های آماری بسنده کرده است؟
علت این امر آن است که علوم روز و بخصوص شاخه های غربی آن، حس و تجربه را معادل علم در نظر گرفته و علم خارج از آن را دقیق نمیداند. به نظر او علمی که شواهد و مولفههای آن قابل دیدن و شنیدن و چشیدن و بوییدن نباشد علمی دقیق نیست. به خاطر همین تلقی اشتباه است که سعی میکند تمام علوم را به علوم حسی تبدیل کند تا به گمان خویش آنها را دقیق و علمی! کند.
لذا نا آگاهانه علومی مانند روانشناسی را که علم روان است و جنبهی حسی ندارد، به عالم ماده میکشاند. غافل از اینکه این علوم در عالم حسی هیچ محملی ندارند و هیچ داده حسی و الگوی علمی که در علوم تجربی و حسی قابل ارزیابی باشد برای علوم انسانی وجود ندارد. لذا ناچارند که به آمار و احتمال و جامعه آماری پناه ببرند.
روان شناسی امروز راه را گم کرده است و سر به زیر گرفته و در میان خاک به دنبال انسان و گوهر روان وی میگردد و آنچنان محو این جستجو شده که حتی نمیداند راه را گم کرده است...
تمرکز بیش از حد به داده های حسی و پشت کردن به علوم عقلی و حتی منابع وحیانی و عرفانی، ضربهی بزرگی بر پیکر روان شناسی و انسان شناسی زده است و این علم را بسیار ناکارآمد کرده است.
در کشور ما نیز متاسفانه با پیروی از علوم غربی اوضاع علم روانشناسی به همین شکل است و تمرکز شدید این علم بر آمار غیرقابل انکار است. در مقابل تدریس و تحقیق در شاخهی عقلی روان شناسی و توجه به منابع فلسفی و بخصوص فلسفه اسلامی و روان شناسی اسلامی در حد واحدهای مختصر محدود شده و بی توجهی به آن چشمگیر است.
پایان پیام/
نظر شما