وقتی بادبادک نفرت از آدم ها را در آسمان زندگی مان هوا می کنیم!

وقتی از دوستان خود رنجیده‌خاطر و آزرده می شوید برای جلوگیری از صدمات روحی با آن‌ها قطع رابطه می‌کنید اما در واقع با یادآوری خطاها و تقصیرات آن‌ها بادبادک نفرت چند نفر را در آسمان زندگی‌ خود هوا می کنید.

به گزارش خبرنگار شبستان، انسان معلول کیست؟ انسان معلول کسی نیست که نمی‌بیند، کسی است که چشم‌هایش را به روی فرصت‌ها و نعمت‌های زندگی بسته است. انسان معلول کسی نیست که نمی‌شنود، معلول کسی است که قادر به شنیدن و لمس موسیقی زیبای زندگی و نواهای شور انگیز فرشتگان نیست. انسان معلول کسی نیست که نمی‌تواند راه برود، چه بسا انسان‌های به‌ ظاهر معلولی که پا ندارند، اما با درک و شناخت خود  اصیل و واقعی‌شان هفت شهر عشق را در نوردیده‌اند.

 

انسان معلول کسی نیست که دچار نقص عضو است، انسان معلول کسی است که خود را قربانی شرایط زندگی می بیند. انسان معلول کسی نیست که دست ندارد، معلول فرد مسؤولیت‌گریز و دست‌و پا بسته‌ای است که فاقد نیروی ابتکار و خوش‌فکری برای بن بست شکنی و حل خلاقانه‌ی معماها و مسایل زندگی‌اش است. و بالاخره انسان معلول کسی نیست که نمی‌تواند حرف بزند، معلول فرد مقلـد و بی‌اعتمادبه‌نفسی است که فاقد نیروی استقلال رأی است. او اختیار و قدرت انتخابش را به دست دیگران می‌دهد تا به جای او فکر کنند و برایش تصمیم بگیرند و بدین وسیله اجازه‌ی استثمار و استعمار خویش را توسط انسان‌های فرصت‌طلب صادر کرده است.

 

کتاب "از کوتهی توست که دیوار بلند است" مجموعه ای از شگفت انگیز ترین حکایات ، جملات و اشعار الهام بخش برای خود شناسی و ایجاد تغییرات مثبت و ماندگار در کار و زندگی است که توسط  سعید گل محمدی به رشته تحریر درآمده و به تازگی  از سوی انتشارات نسل نواندیش به چاپ رسیده است.

 

نوشتن این کتاب که شامل 120 حکایت، 70 شعر از شاعرانی چون مولانا و 280 جمله از مشاهیر جهان است، 10 سال طول کشیده است.مایه و اساس بسیاری از حکایت های این کتاب عرفان و روانشناسی است.

 

سعید گل‌محمدی در مقدمه‌ این کتاب آورده است: حکایت، جملات و اشعاری که در این کتاب ملاحظه خواهید کرد، از میان بیش از صد کتاب روان‌شناسی، با دقت و وسواس خاص انتخاب شده است؛ به نحوی که گاهی با مطالعه یک کتاب، فقط یک جمله یا یک حکایت! برداشت شده و با ساعت‌ها خیره ماندن به صفحه مانیتور و با امتداد اینترنت و جستجو در سطر سطر اشعار منثور شاعران و اندیشمندان و روان‌شناسان بزرگ دنیا مانند زیگ زیگلار، باربار دی آنجلیس، جک کنفیلد، لئوبوسکایا، مولوی و ... در راستای تجسم بخشیدن به یک تفکر بدیع و پویا که به نوعی احساس حرکت و رویش را در روح انسان پدید آورد، تقدیم می‌شود.


 در داستانی از این کتاب می خوانیم: آرش هفت‌ساله است. او عاشق بادبادک‌بازی است. یک روز عصر مثل همیشه بادبادکش را بیرون آورد و در محوطه‌ی بیرون از خانه‌شان آن را هوا کرد. بادبادک به قدری بالا رفت که دیگر دیده نمی‌شد. عابری که از آنجا می‌گذشت او را دید که نخی در دست دارد. از او پرسید چه می‌کند. آرش پاسخ داد: بادبادک هوا می‌کنم.» عابر که هیچ بادبادکی نمی‌دید، ‌هاج‌ و واج شد. از او پرسید: «از کجا می‌دانی بادبادکت هنوز آن بالاست؟ آرش گفت: از آنجایی که می‌توانم بادبادک را احساس کنم که من را به‌دنبال خود می‌کشد.


نکته: شما بادبادک نفرت چند نفر را در آسمان زندگی‌تان هوا کرده‌اید و آن‌ها شما را به دنبال خود می‌کشند؟قاعده‌ زندگی ما انسان‌ها این است در صورتی که از اطرافیان و دوستان خود رنجیده‌خاطر و آزرده شویم برای جلوگیری از صدمات روحی با آن‌ها قطع رابطه می‌کنیم و حاضر به دیدن آن‌ها نیستیم. درحالی‌که به واقع ما فکر می‌کنیم نخ خود را از آن‌ها بریده‌ایم و با یادآوری خطاها و تقصیرات آن‌ها و پروراندن احساس نفرت و خشم به آن‌ها اجازه می‌دهیم همچنان در زندگی روانی ما حضور داشته باشند و هرچند آن‌ها را نمی‌بینیم ولی آن‌ها کماکان دارند ما را به سمت خود می‌کشند.

 

در قسمتی از این کتاب با عنوان "حکایتی از بهلول" می‌خوانیم: روزی هارون الرشید با فخرفروشی از میزان بیکران ثروت خود برای بهلول سخن می‌گفت. بهلول پرسید: ای خلیفه اگر در بیابانی تشنه شوی در حال مرگ باشی، چقدر از ثروتت را حاضری بدهی تا جرعه‌ای آب به دست آری و از مرگ نجات یابی؟ هارون الرشید کمی مکث کرد و گفت: نیمی از ثروتم را می‌دهم. بهلول پرسید: اکنون اگر بخواهی ادرار کنی و نتوانی و به درد شدیدی مبتلا باشی و رو به مرگ شوی، حاضری چقدر از ثروتت را بدهی تا بتوانی ادرار کنی و از مرگ نجات یابی؟ هارون الرشید بی‌درنگ گفت: نیم دیگر ثروتم را.

بهلول با تمسخر گفت: اکنون تو به چه می‌بالی؟ به ثروتت؟ ثروتی که نیمی از آن را برای جرعه‌ای آب و نیم دیگرش را برای ادرار صرف می‌کنی! هارون الرشید خجل شد و دیگر سخنی نگفت.

 

در قسمت دیگری از این کتاب با نام "بیداری" آمده است:شاگردی که سال‌های متمادی تحصیل کرده و با جدیت تمرینات روحی خود را انجام داده بود، به استادش گفت که تردید دارد زمانی به روشن‌بینی برسد. استاد به او گفت: روشن‌بینی مانند طلوع خورشید است. در تاریکی شب می‌نشینی و جز انتظار کشیدن برای طلوع خورشید، کاری از دست تو برنمی‌آید. شب به نظر بعضی کوتاه‌تر و به عقیده برخی دیگر بلندتر می‌رسد، اما خورشید بالاخره طلوع می‌کند.

شاگرد که متوجه نشده بود، پرسید: بنابراین اگر خورشید در هر صورت طلوع کند، پس این همه تمرین چه فایده‌ای دارد؟ استاد گفت: انجام تمرینات برای آماده بودن تو توصیه می‌شوند که هنگام طلوع خورشید، بیدار باشی!

 

گفتنی است، کتاب "از کوتهی توست که دیوار بلند است" شامل 240 صفحه با شمارگان 2000 نسخه به قیمت 8400 تومان به تازگی از سوی انتشارات نسل نو اندیش روانه بازار کتاب شده است.

 

پایان پیام/

 

کد خبر 218566

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha