دشمنی خاص وهابیت با شیعه برای انتقام جویی از عجم است

مظهر شیعه، ایران است و ایران عجم، وهابی‌‌ها علاوه بر تعصبات عقیدتی و فکری، در برابر عجم نیز تعصب دارند. آن‌ها معتقدند عجم ملک عرب را از بین برد و به همین دلیل در مواجهه با ایرانیان برای خود حق انتقام قائلند.

خبرگزاری شبستان: فرا رسیدن هفته وحدت در آستانه ولادت باسعادت رسول اکرم (ص) فرصتی است مغتنم برای بازاندیشی عواملی که از بدنه اسلام و به نام اسلام اصل وحدت و انسجام دینی را نشانه رفته اند که در راس آنها غده سرطانی وهابیت فعال است. از این رو گزیده ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی درباره نقش این فرقه ضاله به عنوان مانع انسجام در میان امت اسلام در نوشتار ذیل ارائه می شود.
بیان حقایق و مبارزه با انحرافات، وظیفه‌ای اصلی و همیشگی برای مؤمنان، به ویژه علما و فضلای هر جامعه‌ای‏ است و در واقع، یکی از مصادیق روشن جهاد، بلکه عالیترین مرتبة آن به شمار می‌رود. اما ضرورت بیان حقایق و مبارزه با انحرافات،‌گاه نسبت به بعضی از موضوعات، در شرایط زمانی یا مکانی خاص، مضاعف می‌شود و اهمیتی ویژه می‌یابد. در عصری که ما زندگی می‌کنیم، به دلایلی خاص که مهم‏‌ترین آن پیروزی انقلاب اسلامی ایران است، شدت دشمنی‌ها و توطئه‏‌ها بر ضد اسلام و به خصوص تشیع افزایش یافته است، به گونه‌ای که می‌توان گفت تمام نیروهای شیطانی عالم، بر ضد اسلام و تشیع بسیج شده‌اند و نه تنها دشمنی خود را پنهان نمی‌کنند؛ بلکه آن را به صراحت ابراز می‌کنند. در این راستا، تلاش‏های بسیاری برای حفظ و تقویت این انسجام انجام گرفته است؛ اما باید خطرهایی که این انسجام را تهدید می‌کند و مانع پیشرفت این هدف مقدس می‌شود نیز شناسایی و آن موانع برداشته شود.
بزرگ‏‌ترین مانع انسجام در عالم اسلام، حرکت شوم «وهابیت» است؛ برای مبارزه‌ای جدی با این خطر شیطانی که در عالم اسلام ریشه دوانده است، کاری هماهنگ لازم است.

 

حرکت دوبعدی وهابیت
باید توجه داشت که حرکت شوم وهابیت، ابعاد مختلفی دارد. یک بُعد آن به محور تفکر و تبلیغات‏شان مربوط می‌شود. آنان افکارشان را برخاسته از تفکر صحیح اسلامی و دیگران را منحرف می‌دانند و اصولی را پایه و اساس فکر و مذهب‏شان قرار داده‌اند که این اصول باید بررسی و انحرافاتش روشن شود. این افکار را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد. نخست، سلسله افکاری است که به عقاید مذهبی و فقهی و مانند آن مربوط است. خود این بحث‌ها روش‌های مختلفی دارند؛ برخی مباحث کلامی مربوط به آیات و روایات است و بعضی از ادله آن‌ها عقلی است، و بخشی به مسائل فقهی مربوط می‌شود.
دسته دوم به مباحث تاریخی مربوط می‌شود؛ مانند اینکه این مذهب چگونه پدید آمد، پیشینه این‌گونه اندیشه چیست و از چه زمانی شروع شده؟ عوامل اصلی پیدایش این تفکر و نیز عوامل کمکی و شتاب دهندة پیشرفت آنچه بوده است؟ بستری که این افکار در آن رشد کرده چه ویژگی‌ای‌؛ داشته است که توانسته در میان برخی از ملل رشد کند؟ همچنین مباحثی که بیشتر آهنگ سیاسی دارند، به مباحث تاریخی مربوط می‌شوند، مانند اینکه بانیان و طرفداران وهابیت در مدتی که از پیدایش آن می‌گذرد، چه ارتباطی با بیگانگان و دشمنان اسلام داشته‌اند، و چه کسانی آن‌ها را تقویت می‌کرده‌اند؟
مسأله دیگری که باید به آن توجه داشت، این است که کار شیطان تنها منحصر در حرکت وهابیت نیست و نخواهد بود؛ اگر این حرکت هم سرکوب شود و از بین برود، شیطان دست‏بردار نیست و فردا حرکتی دیگر را از راهی دیگری و از جایی دیگر شروع خواهد کرد. به همین جهت، ما باید حیله‏های اصلی شیطان را در این انحرافات، و ابزارهایی را که برای ایجاد اختلافات و فتنه‏‌ها به کار می‌گیرد، عالمانه بررسی کنیم؛ هم عواملی روانی را که سبب پیدایش این‌گونه انحرافات می‌شود بررسی کنیم و هم زمینه‏های اجتماعی رشد آن‌ها را بشناسیم. در واقع، این بخش، هم جنبه روان‏‌شناختی دارد و هم مربوط به جامعه‏‌شناسی است؛ گرچه ممکن است چنین به نظر نیاید.
این کلام امیرالمؤمنین (ع) را در نهج‏البلاغه ملاحظه کنید که می‌فرماید: «انما بدء وقوع الفتن أهواء تتّبع و آراء تبتدع یخالَف فی‌ها کتاب الله». این سخن حضرت حاوی مطالبی بسیار عالی، عمیق و روشنگر است و همواره برای اهل حق راهگشاست تا دشمنان و انحرافات را بشناسند و نیز متوجه باشند خطا‌ها چگونه پدید می‌آید و چگونه رشد می‌کند.
پس، چه عوامل روانی در مؤسسان، و بعد در حامیان این حرکت شوم پیدا شد که این تفکر را به وجود آوردند و ترویج کردند؟ در پاسخ، به اجمال می‌توان گفت: در این باره دو دسته عامل وجود دارد. یک دسته، عوامل‌شناختی است. در واقع، این‌که آنان حقایقی را وارونه درک کردند، نتیجه نقص در شناخت است و اگر مطالب را بهتر درک می‌کردند، این انحرافات پدید نمی‌آمد. دسته‌ای دیگر از این عومل، مربوط به گرایش‏های نفسانی است. آن‌ها نه تنها مطلب را نمی‌دانستند؛ بلکه نمی‌خواستند بدانند و راهی را که در آن گام نهادند، صرفاً به اشتباه نرفته‌اند، بلکه می‌خواستند چنین شود. اما منشأ این خواست آنان چیست؟ آیا‌‌ همان عوامل اولیه‏ای که علت محدثة این حرکت بوده، در ادامه این حرکت نیز دخیل بوده است یا نه؟

 

چرایی تمرکز مبارزات بر شیعه
برای مثال، می‌دانید که عمده مبارزات وهابیت بر ضد شیعه است؛ با اینکه شبهاتی که آنان مطرح می‌کنند منحصر به شیعه نیست؛ بلکه شبهات آن‌ها بیشتر متوجه برخی از طوایف اهل تسنن و به خصوص اهل تصوف است و در شمال آفریقا، از مصر تا مراکش این گرایش فراوان است. در قاهره شاید کمتر خیابانی بتوان یافت که در آن، آرامگاه شیخی از شیوخ متصوفه و زیارتگاهی نباشد. مصری‌ها مردمی باعاطفه هستند و احترامی ویژه برای حضرت زینب (س) و مسجد رأس الحسین (ع) قائلند که کمتر از احترامی که ما برای امامزاده‏‌ها و بلکه برای بعضی از ائمه (ع) قائل هستیم، نیست. وقتی عروس و داماد عقد می‌کنند، ابتدا برای تبرک و زیارت، به مسجد رأس الحسین می‌آیند؛ مراسم عزایشان نیز همین‌طور است. من شاهد بودم که مردم مصر وقتی در برابر بقعة مسجد رأس الحسین یا به زینبیه می‌آیند، به خاک می‌افتند و صورت‏شان را به آسفالت‏؛ خیابان می‌مالند؛ نسبت به اهل بیت بسیار علاقمندند، درباره آن‌ها مطالب ادیبانه‏، و قصائد بسیار عالی و زیبا دارند و عاشقانه سخن می‌گویند. به یکی از آن‌ها گفتم: مثل این‌که مصری‌ها نسبت به اهل بیت (ع) خیلی علاقمندند. گفت: چه می‌گویی؟ علاقمندیم! «نحن مفتُونون بأهل البیت»، ما شیفته اهل بیت (ع) هستیم! در جلسه‏ای، عالمی سنی قصیده‏ای خواند که بنده و جناب آقای مسعودی - تولیت آستانه حضرت معصومه (س) – بی اختیار به گریه افتادیم. ملاحظه کنید فردی سنی در کشوری سنی مذهب، چگونه مدح اهل بیت می‌خواند که دو تا آخوند گریه می‌کنند! اعتقاداتی که اهل سنت درباره اقطابشان دارند و احترامی که برای آن‌ها قائلند،‌گاه از احترام ما به ائمه معصومین (ع) بیشتر است. اما می‌بینیم وهابی‌ها آن‌ها را همانند شیعه مؤاخذه نمی‌کنند؛ بلکه با هم می‌سازند! حتی در بین شیوخ ازهر، مفتیان بزرگی که گرایش به وهابیت دارند هستند و در مواردی هم تحت تأثیر عربستان سعودی بودند. چرا با این روحیه‌ای که در میان اهل سنت وجود دارد، وهابیت با آن‌ها احساس دشمنی و خصومتی ندارد؛ بلکه لبة تیز مبارزات‏شان بر ضد شیعه است؟ آیا این دشمنی فقط برخاسته از‌‌ همان مسأله شناخت است؛ یعنی چون آن‌ها بعضی چیزهایی را که ما انجام می‌دهیم بدعت می‌دانند، این منشأ دشمنی‌ها می‌شود؟ وقتی بررسی می‌کنیم، می‌بینیم که این‌گونه نیست. اگر چنین بود، باید نسبت به سایر اهل تسنن هم، به خصوص نسبت به کسانی که گرایش‏های تصوف دارند، چنین دشمنى‌ای وجود داشته باشد. این دشمنی تنها به خاطر اختلاف در تشخیص نیست؛ بلکه عوامل دیگری هم دخالت دارد. بخشی از این عوامل، سیاسی است و منشأ آن خارج از مرزهای کشورهای اسلامی است. بخشی دیگر، تعصبات قومی و نژادی است. مظهر شیعه، ایران است و ایران عجم است، و وهابی‌‌ها علاوه بر تعصبات عقیدتی و فکری، در برابر عجم نیز تعصب دارند. آن‌ها معتقدند عجم‏‌ها ملک عرب را از بین بردند و به همین دلیل، در مواجهه با ایرانیان برای خود حق انتقام قائلند. متأسفانه در مقابل نیز،‌گاه شبیه این گرایش در بعضی از کشورهای عجم دیده می‌شود. قبل از پیروزی انقلاب، کتاب‏‌ها و مقالاتی با عنوان «بازگشت به خویشتن»؛ و تعریف از گذشته ایرانیان و زردشتیان و هجوم عرب و تازیان مطرح بود و می‌گفتند: اعراب آمدند و تمدن ما را از بین بردند و ما باید به خویشتن خویش که زردشتی است برگردیم. البته این تعصب در میان آن‌ها خیلی بیشتر و عمیق‏‌تر وجود دارد و مربوط به تعصب عرب و حمیّت جاهلیت و عوامل دیگری است که نیازمند تحقیقات روان‏‌شناسی، جامعه‏‌شناسی و مردم‏‌شناسی است.
ما برای برخورد با این تفکر و مبارزه با آن، باید سلسله‌ای از اصول را در نظر بگیریم و به اصطلاح، استراتژی و راهبردمان را تعیین کنیم تا به فتنه‏هایی بد‌تر و ضررهایی بیشتر مبتلا نشویم و به قول معروف، برای آنکه ابرویش را درست کنیم، چشمش را کور نکنیم. انحرافات بسیاری وجود دارد که انسان می‌داند باید با آن‌ها مبارزه کرد. اما مسأله مهم این است که چگونه، با چه زبانی، با چه ابزاری، با چه لحنی، و با چه شیوه‏ای باید مبارزه کرد؟ چه بسا کاری که خیر است و با نیت خیر انجام می‌گیرد، اما شیوه انجام آن سنجیده نیست و ضررهایی را در پی دارد.
در ‌‌نهایت، باید توجه داشته باشیم که پیدایش افکار انحرافی، اختصاص به پیدایش وهابیت در عالم اسلام ندارد. فرقه‏های دیگری هم به وجود آمده‌اند که آن‌ها نیز ضررهای زیادی دارند. کشور خودمان نیز خاستگاه بعضی از فرقه‏‌ها بوده که ما با آن‌ها درگیر هستیم و مشکلات زیادی به وجود آورده‌اند. باید بدانیم دنیا تمام نشده و شیطان هم نمرده است و اگر یکی از راه‌های او بسته شود، از راهی دیگر و با عناوینی دیگر خواهد آمد.

 

پیدایش به بهانه حمایت از اسلام اصیل!!
فراموش نکنیم که وهابیت به عنوان حمایت از اسلام اصیل به وجود آمد. وهابیان دیگران را منحرف از اسلام می‌دانستند و می‌گفتند: ما می‌خواهیم اسلام واقعی داشته باشیم؛ اما نتیجه‌اش تیشه زدن به ریشه اسلام، و ترویج افکار انحرافی و کفرآمیز شد. آنان اعتقادات تجسم و تشبیه را که لازمه افکار وهابیت است، یا افکار نامعقول دیگری را که هیچ مبنای عقلانی ندارد، ترویج می‌کنند. مثلاً می‌گویند بوسیدن جایی به عنوان احترام، شرک است. وقتی از آنان می‌پرسید: چطور است که بوسیدن حجرالاسود از نظر شما اشکالی ندارد، می‌گویند: چون آن اجازه داده شده است! آیا اگر عملی شرک باشد، با اجازه، توحید می‌شود؟ اگر شرک است، بوسیدن حجرالاسود هم شرک است، و با اجازه و روایت، شرکْ توحید نمی‌شود. به علاوه، آنان چون روایاتی را که ما معتبر می‌دانیم قبول ندارند، می‌گویند کار شما روایت ندارد. یعنی اگر درباه کاری از نظر آن‌ها روایتی هست، آن کار شرک نیست، اما اگر کارهای ما از نظر آن‌ها روایتی نداشته باشد، آن را شرک می‌دانند؛ اگرچه ده تا روایت معتبر داشته باشیم!
آن داستان معروف را می‌دانید که ابن تیمیه در مسجد اموی دمشق، به اصطلاح درباره مسأله توحید بحث می‌کرد و این روایت را خواند که شب‏های جمعه خدا از آسمان نازل می‌شود و برکتش را بر مردم نازل می‌کند؛ سپس از پله‏های منبر پایین آمد و گفت: همین‌گونه که من از پله‏‌ها پایین می‌آیم، خدا نیز از عرش پایین می‌آید! ترویج چنین افکاری که لازمه‏اش تجسم و کفر، انحراف از اصل توحید و خداپرستی است از نظر آن‌ها عیبی ندارد، بلکه ترویج توحید ناب به شمار می‌آید؛ اما اگر از اولیای خدا درخواست شود که برای من دعا کنید، شرک می‌شود! دلیل آن هم این است که چون آنان برای استشفاع روایت ندارند!
انحرافاتی هم در رفتارهای وهابیان وجود دارد؛ آدم‏کشیهایی دارند که کمتر انسان باعاطفه‏ای تاب دیدن و شنیدن آن را دارد. هم‌چنین رفتار و برخورد آنان با کسانی که تمام قرآن و احکام اسلام، و تمام مسائل فقهی مسلّم بین فِرَق اهل تسنن را قبول دارند بسیار ناپسند است. می‌گویند: شما از بت‌پرست‏‌ها و از یهود بد‌تر هستید، برای این‌که زیارت اهل قبور می‌کنید، و از پیغمبر و اهل بیت شفاعت می‌خواهید!!
این‌که چطور آدمیزاد به چنین انحرافاتی مبتلا می‌شود و شیطان برای ایجاد افکار انحرافی، به خصوص در زمینه دین، از چه چیزهایی سوءاستفاده می‌کند، نیازمند بررسی است. اما باید توجه داشت که این‌گونه نیست که هر دشمنی در هر جایی موفقیتی به دست می‌آورد سرتاپایش باطل محض باشد. هیچ‌وقت هیچ باطلی که سرتاپا باطل است پیشرفتی نمی‌کند و دوامی ندارد. هر جا حرکت باطلی رواج پیدا کند، عنصر حقی در آن بوده است: «یؤخذ من هذا ضغثٌ و من هذا ضغثٌ فیمزجان». در واقع آن حرکت، به برکت‌‌ همان عنصر حق پیشرفت کرده، به طوری که باطلش در آن گم ‏شده‌؛ است.
متقابلاً ما هم که در طرف حق هستیم، ممکن است در افکار، رفتار و در کار‌هایمان مرتکب اشتباه‌هایی شویم. در کتاب‏های ما نیز چیزهایی وجود دارد که طبق نظر بزرگان و متخصصان صحیح نیست.
آب را از سرچشمه باید تمیز کرد و نگذاشت گل‏آلود شود. اگر با تفکر انحرافی و با کسانی که به تبع آن، گرایش‏های انحرافی پیدا کردند، با مسامحه برخورد شود، کم‌کم آن تفکر به پیش می‌رود و در آینده به صورت فرقه یا گروهی خطرناک در می‌آید و آفت بزرگی برای عالم اسلام می‌شود. باید خوب دقت کنیم. نقطه‏های انحرافی را که می‌تواند منشأ فسادهای بزرگی در جامعه شود باید از‌‌ همان ابتدا مهار کرد. اگر زمانی که همین افکار انحرافی وهابیت در عالم تشیع مطرح می‌شد، برخوردی جامع، حساب شده و دقیق انجام می‌گرفت، ما امروز در داخل این کشور شیعه، در میان عاشورائیان، و در این کشور امام زمان (عج) و تشیع، دیگر شاهد گرایش‏های انحرافی نبودیم. هم‌اینک در بسیاری از شهر‌ها، حتی در قم، زمینه‏هایی برای رشد افکار انحرافی وجود دارد؛ افکاری که در اثر مسامحاتی که می‌شود، کم کم زمینه رشد پیدا مى‌کنند و بعد خطری بزرگ ایجاد می‌کنند که ریشه کن کردنش مشکل می‌شود.
این وظیفه فرهیختگان و علمای حوزه است که هوشیارانه متوجه نقطه‏های انحراف باشند و از ابتدا آن‌ها را در نطفه خفه کنند؛ در غیر این صورت، وقتی آن تفکر انحرافی رشد کرد، مبارزه با آن کار آسانی نخواهد بود.

پایان پیام/

کد خبر 221751

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha