نقطه عزیمت و دامنه باید دغدغه مدافعان اسلامی سازی باشد

دغدغه اصلی مدافعان اسلامی‌سازی باید این باشد که کار از کجا شروع شود و چگونه باید این تحول صورت گیرد و دامنه این تحول چیست؟بنابراین از این به بعد بحث‌ها باید روی این موضوع متمرکز شود تا این تحول درست مدیریت شود.

خبرگزاری شبستان: تحول و اسلامی سازی علوم انسانی از جمله مباحث بحث برانگیز سال های اخیر در مجامع علمی کشور است، موضوعی که توجه علما، نخبگان، فرهیختگان و در راس آنها رهبر معظم انقلاب را به خود معطوف داشته و آنها را دغدغه مند ساخته است.
البته برای تحقق این مهم و استخراج مبانی اسلامی علم راهی پر فراز و نشیب باید طی شود از این رو و در بررسی چرایی، چیستی و چگونگی تحول علوم با محمد فنایی اشکوری، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره) به گفتگو پرداختیم که مشروح بخش نخست آن از نظرتان می گذرد:

 

با توجه به بحث هایی که درباره اسلامی سازی علوم مطرح است، چه دیدگاه هایی در این باره در کشور وجود دارد؟
در مورد اسلامی‌سازی علوم انسانی در کشور ما دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه سکولار و دیدگاه دینی. دیدگاه سکولار این است که علوم انسانی نیاز به تحول ندارد. این گروه معتقدند علوم انسانی را همانند علوم طبیعی از غرب می‌گیریم، می‌آموزیم و عمل می‌کنیم و اگر قرار است پیشرفتی داشته باشیم در همان خطی که در غرب هست، خواهد بود و همان شیوه را ادامه می‌دهیم. دیدگاه دیگر این است که علوم انسانی موجود نیاز به تحول دارد و نمی‌توان آن را بدون اصلاح، نقد و بازسازی پذیرفت. ریشه اختلاف دیدگاه‌ها هم به اختلاف در مبانی متافیزیکی، معرفت‌شناختی، الهیاتی، دینی و سیاسی بر می‌گردد.

 

دیدگاه معتقد به اسلامی‌سازی علوم انسانی از چه مبانی معرفت‌شناختی برخوردار است؟
مبنای معرفت‌شناختی اسلامی‌سازی علوم انسانی این است که معارف و علوم بشری با هم مرتبط هستند و شبکه‌ای را تشکیل می‌دهند. این گونه نیست که هر حوزه‌ای از معرفت، جزیره مستقلی باشد و کاری به سایر حوزه‌ها نداشته باشد. ما باورهای متافیزیکی، معرفت‌شناختی، جهان‌شناختی، انسان‌شناختی، نظام ارزشی و علم انسانی داریم، چون معارف با هم مرتبط هستند. نمی‌توان گفت که با هر مبانی فلسفی و دین‌شناختی و الهیاتی و انسان‌شناختی می‌توانیم هر نوع علم انسانی را بپذیریم و علم انسانی ربطی به اینها ندارد. این دیدگاه معتقد است که معارف به هم مرتبط هستند و این گونه نیست که با دیدگاه اسلامی، بتوان علم انسانی غربی را بدون دستکاری و دخل و تصرف پذیرفت و عمل کرد. دیدگاه مقابل به این موضوع که معارف به هم مرتبط هستند و شبکه‌ای را تشکیل می‌دهند یا اعتقادی ندارد یا مبانی غربی را بر مبانی اسلامی ترجیح می دهد. به نظر می رسد اغلب مخالفان اسلامی سازی علوم انسانی متوجه ارتباط معارف هستند، منتها مبانی معرفت‌شناختی، جهان‌شناختی، الهیاتی، انسان‌‌شناختی، دین‌شناختی و ارزش‌شناختی غربی را درست می‌دانند و آن را پذیرفته‌اند و بر آن هستند که ما نه تنها بایستی علم انسانی و طبیعی را از غرب بگیریم، بلکه می‌توانیم جهان‌بینی، نظام ارزشی و فرهنگ غربی را بپذیریم؛ اینها با هم ارتباط دارند ولی آن مبانی درست است، البته اغلب به این امر تصریح نمی‌کنند، ولی در حقیقت در عمق فکرشان چنین اعتقادی وجود دارد.

 

دیدگاه های لیبرال و معتقد به شخصی بودن دین در این میان در پی چه هستند؟
کسی که لیبرال فکر کند و به اسلام اعتقاد نداشته باشد اسلامی‌سازی علوم انسانی هم برایش معنا ندارد. همین طور کسی که اعتقاد به اسلام داشته باشد اما اسلام را دین اجتماعی نداند و قائل به این باشد که اسلام دینی فردی و خصوصی است(religion is a private affair) و فقط به مسائل فردی و درونی سروکار دارد نیز به اسلامی‌سازی باور ندارد. خیلی‌ها این اعتقاد را دارند و می‌گویند دین امر شخصی و خصوصی است. طبق این نظر هم شخص می‌تواند مدعی اسلامیت باشد ولی به اسلامی‌سازی علم اعتقادی نداشته باشد، چون علوم انسانی مطالعه مناسبات اجتماعی انسان است و اگر دین را خصوصی بدانیم دیگر کاری به مناسبات اجتماعی ندارد.
رکن دیگر در لزوم اسلامی‌سازی علوم انسانی، اعتقاد به نظام اسلامی است؛ یعنی علاوه بر اینکه شخص معتقد است معارف به هم مرتبط هستند و به اسلام اعتقاد دارد، آن را اجتماعی می‌داند، به نظام اسلامی و حکومت اسلامی هم اعتقاد دارد. کسی که به حکومت اسلامی اعتقاد دارد به اسلامی بودن و اسلامی‌سازی نهادهای حکومت هم اعتقاد دارد. اصولا حکومت اسلامی یعنی حکومتی که نهادهای آن اسلامی هستند. باید تعلیم و تربیت، سیاست، اقتصاد، مدیریت، حقوق و ... اسلامی باشد؛ اگر اینها اسلامی نباشد اسلامی بودن حکومت هیچ معنای معقولی نخواهد داشت. بنابراین اگر به اجتماعی بودن اسلام و نظام اسلامی اعتقاد داشته باشیم و خواستار توفیق نظام هم باشیم، و آن مقدمات فلسفی و الهیاتی کنار هم قرار گیرند بحث اسلامی‌سازی ضروری به نظر می‌رسد. کسی که یکی از اینها را قبول نداشته باشد اسلامی‌سازی برایش مطرح نیست.


معتقدان به اسلامی‌سازی هم به گروه‌های مختلفی تقسیم می‌شوند و دیدگاه‌های مخالف و گاه متضاد دارند، در این باره توضیح دهید.
در میان کسانی که معتقد به اسلامی‌سازی هستند دو رویکرد وجود دارد. بنا بر یک رویکرد ما باید علوم انسانی موجود را به طور کلی کنار بگذاریم و علوم جدیدی بر مبنای تفکر اسلامی تولید کنیم. دیدگاه دیگر معتقد است علوم انسانی موجود به طور کلی پذیرفتنی نیست، اما بسیاری از عناصر آن قابل پذیرش است، برای اینکه همان طور که میان ما و فرهنگ غرب اختلافاتی وجود دارد اشتراکات زیادی هم وجود دارد. اشتراکات انسانی در همه عرصه‌ها در مباحث عقلی، تجربی و ارزشی وجود دارد. ما روش تجربی را قبول داریم و غربی‌ها هم آن
را قبول دارند. بنابراین این طور نیست که محصول علوم انسانی موجود تماما غیر قابل قبول باشد. بسیاری از آنها قابل قبول است چون مبتنی بر عقل و تجربه است؛ اما علم انسانی موجود محصول تجربه و عقل خالص نیست و جهان‌بینی و فرهنگ و ارزش‌های آن جامعه هم در آن دخالت دارد. جهان‌بینی، فرهنگ و ارزش‌های اسلامی را باید جایگزین جهان‌بینی، فرهنگ و ارزش‌های غربی کنیم، نه اینکه همه دستاوردهای علوم و آنهایی که محصول تجربه و تعقل هستند را دور بریزیم.
دیدگاه رادیکال که معتقد است علوم انسانی موجود کنار گذاشته شود و علوم انسانی از نو تأسیس شود، وجه اشتراک فطری، عقلی و حسی بشری را نادیده می‌گیرد که به لحاظ تئوریک اشکال دارد. به لحاظ عملی هم تحقق چنین امری بسیار دشوار و حتی اگر امکان داشته باشد، خیلی دیر‌بازده خواهد بود. بنابراین ما قائل به بازسازی و اصلاح هستیم. هرجا که علوم انسانی موجود ناسازگاری با اعتقادات و ارزش‌های ما ندارد مشکلی وجود ندارد و می‌پذیریم، اما هر جا که ناسازگاری وجود دارد کوشش می‌کنیم خلأهای موجود را از راه تحقیقات مستقل و بهرمند از باورهای دینی خود پر کنیم. بنابراین کسانی که به اسلام معتقدند و اسلام را دین اجتماعی می‌دانند و به نظام اسلامی هم اعتقاد دارند باید در علوم انسانی موجود اصلاح و بازسازی صورت دهند و تردیدی در این امر نمی‌توان داشت، اما افراد سکولار چون چنین اعتقادی ندارند اسلامی‌سازی را هم نمی توانند بپذیرند.

 

چه نقاط ضعفی در دیدگاه معتقدان به اسلامی‌سازی علوم اسلامی دیده می شود؟
دغدغه اصلی مدافعان اسلامی‌سازی باید این باشد که کار از کجا شروع شود و چگونه باید این تحول صورت گیرد و دامنه این تحول چیست؟ بنابراین از این به بعد بحث‌ها باید روی این موضوع متمرکز شود تا این تحول درست مدیریت شود، البته این کار تنها از کسانی بر می‌آید که هم دست کم در یکی از رشته‌های علوم انسانی و هم در حوزه علوم اسلامی که مرتبط با آن رشته است تخصص داشته باشند، یعنی تنها با همکاری حوزه و دانشگاه این کار می‌تواند صورت گیرد.

 

تحول علوم انسانی چه دستاوردهایی را برای ما دارد؟
اسلامی‌سازی علوم انسانی، در روش، در ساختار و در محتوای علوم انسانی تفاوت‌های زیادی ایجاد می‌کند؛ یعنی اولا عالم در روش به سراغ این مطلب می‌رود که به غیر از حس و تجربه، روش‌های دیگری وجود دارد که در معرفت بشری معتبر است و یکی از آنها وحی الهی است. در ساختار و محتوا هم تأثیر خود را می‌گذارد، برای اینکه وقتی عالم از منابع دینی استفاده می‌کند درباره انسان‌شناسی، روابط انسانی و اجتماعی و در محتوای علوم انسانی معارفی به دست می‌آورد که به صرف تعقل و تجربه نمی‌توان به آن رسید.
ادامه دارد/


 

کد خبر 237845

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha