به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از کیهان این پیشنهاد که از موضع ضعف فتنهگران حکایت میکند در حالی از سوی بیبیسی مطرح شده که این شبکه در سال 88 با طرح مسائل دروغینی نظیر تقلب در انتخابات و دروغسازیهای بعدی، به شدت به دنبال قطبیکردن فضا علیه اصل حاکمیت بود.
مشابه پیشنهاد بیبیسی را اخیرا عباس عبدی عضو مستعفی مشارکت پیش کشید و تصریح کرد که نامزدی خاتمی و هاشمی نامطلوبترین گزینه است و مطلوبترین گزینه، توافق بر سر گزینه میانه(!) و کاهش تنشهای موجود است.
این دو تحلیل در واقع روایت دیگری از اظهارات سال گذشته یکی از دستاندرکاران ناکام فتنه 88 است که خواستار تشکیل دولت وحدت ملی با حضور معتدلهای دوطرف(!؟) شده بود.
وبسایت بیبیسی در تحلیل خود مینویسد: افزایش تنش در عرصه سیاسی ایران که با تهدید به رد صلاحیت محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی بالا گرفته نگرانیهایی را نسبت به از دست رفتن فرصت انتخاباتی برای تغییر در روند سیاسی در ایران دامن زده است.
بیبیسی آنگاه از موضع دلسوزی برای ملت ایران و نگرانی برای فشار تحریمها و تورم مینویسد: نگرانی از این است که مبادا از فرصتی که انتخابات برای کشور فراهم آورده استفاده مناسب صورت نگیرد و بواسطه چنین غفلتی فشارهای بینالمللی ادامه یابند، بحران اقتصادی تشدید شود و برنامهریزیهای غلط، شرایط را از این که هست دشوارتر کند این نگرانیها در حالی دامن زده شده که طی ماههای اخیر خوشبینیهایی در عرصه سیاسی ایران مشاهده شده بود.
تحلیلگر بیبیسی با ابراز خرسندی از فعال شدن اصلاح طلبان به نزدیک شدن مواضع این طیف با چند نفر خاص از اصولگرایان و حلقه انحرافی مینویسد: طیف احمدینژاد هم که آینده سیاسی خود را ‹در پرده ابهام میبیند، رویکردی اپوزیسیونی به خود گرفته و در پی ایجاد ائتلافی نانوشته با دیگر گروههایی است که چنین تهدیدی را تجربه کرده و نسبت به این احساس و موضع مشترکی دارند.
بیبیسی وجه دیگری از خوشبینی خود را چنین توضیح میدهد: اصلاحطلبان هم پی بردهاند که هرگونه جداماندن از صحنه قدرت و سیاست میتواند به حاشیه رانده شدن و افول سریع آنها را در پی داشته باشد. به نظر میرسد، بخشهای مهمی از اصلاحطلبان عزم جزم کردهاند که با تمام توان به صحنه سیاسی بازگردند و از این پس هیچگاه حضور خود را در عرصه سیاسی به مخاطره نیندازند.
بیبیسی میافزاید: این طیف در محاسبه سود و زیان جنبش سبز ظاهرا به این نتیجه رسیده است که با توجه به ساختار قدرت، صفبندیهای اجتماعی و فرهنگ سیاسی در ایران، حرکات اعتراضی رادیکال، ماجراجویی پرهزینهای محسوب میشود که باید از آن پرهیز کرد.
شبکه دولتی انگلیس آنگاه خواستار توافق محوری میان همه طیف مذکور شده و مینویسد: زمینه مساعد برای تغییر جدی در روش اصلاحطلبان از گفتمان اختلافمحور به گفتمان توافقمحور پدید آمده است. در گفتمان توافق محور، نیروهای سیاسی سود خود را در ایجاد توافقهای گسترده نه تنها بین نیروهای همجبهه، بلکه میان خود و رقبا میبینند. موفقیت در همین قابلیت یعنی متقاعد ساختن گروههای تحولطلب [اسم مستعار ساختارشکنان] و اقتدارگرا [برچسبی که ضدانقلاب به اصولگرایان میچسبانند] در نزدیک شدن به هم و توافق جمعی است.
شبکه دولتی انگلیس با اشاره به درگیریهای گذشته 3 طیف مورد اشاره تأکید میکند: برای اصلاحطلبان همواره به درگیری و هماوردی بر سر قدرت اصالت داده شده است. زمان و تجربه اما به آنها کمک کرده تا از قطبیگرایی در رقابت سیاسی فاصله گیرند و بستر سیاسی را به تدریج به پهنه میانی جامعه منتقل کنند. قطبیگرایی و حاد کردن کشمکشها اگرچه در دادن هویت به نیروهای «خودی» و ایجاد صف «ما» در برابر «آنها» بسیار مؤثر است، به همین میزان هم حس مبارزهجویی را در میان «غیرخودی»ها دامن میزند و مقاومت آنها را در برابر تحولطلبان میانگیزاند.
بیبیسی درپایان این تحلیل خاطرنشان میکند: اگر اصلاحطلبان به چنین برداشتی رسیده باشند، انتخابات را به رویدادی تعیین کننده که در آن بود و نبود و همه یا هیچ مطرح باشد تبدیل نخواهند کرد بلکه آن را مرحلهای خواهند دید که در آن چند هدف پیگیری شود از جمله؛ پیدا کردن جای پای محکم در عرصه سیاسی و به دست آوردن فضای مساعد برای تأثیرگذاری بر روندهای جاری و به خصوص از بین بردن فضای امنیتی.
بیبیسی این را هم تأکید کرده که: همه بار اهدافی که اصلاحطلبان به دنبال آن هستند به دوش اصلاحطلبان نیست و این اشتباهی است که کنشگران سیاسی از دیرباز مرتکب شده و برای خود نقش ویژه و مسئولیت کامل برعهده گرفتن تمام بار را قائل شدهاند باید به رویکرد تحول تدریجی برگشت.
دعوت جریانهای نفاق و شبکههایی مانند بیبیسی به رفع تنشها و رسیدن به توافق جمعی شگرد همیشگی جریانهای معارض ستیزهجو علیه دین بوده، به این معنا که تا هرجا توانستهاند ستیزهجویی و ایجاد بحران و معارضه کردند اما به هنگام افتادن در تنگنا مدعی مسالمت و کنارگذاشتن کینهها و توافق و تفاهم شدهاند؛ دقیقا مانند کاری که جبهه نفاق اموی در آغاز و پایان جنگ صفین و در مقابل سپاه امیرمؤمنان(ع) انجام داد. معاویه و عمروعاص تا هنگامی که توهم پیروزی داشتند دعوت امیرمؤمنان(ع) به درگیرنکردن امت مسلمان به جنگ و خونریزی را اجابت نمیکردند و آغازگر جنگ بودند اما پس از آن که رشادتهای یاران مجاهد امام، عرصه را برآنها تنگ کرد دستور زدن قرآن بر سر نیزه و شعار صلح و حکمیت را دادند و از راه نیرنگ، شکست مطلق خود را تبدیل به پیروزی کردند.
نظر شما