چرا خداوند روحانیت یهود را توبیخ کرد؟

خبرگزاری شبستان: اصلاح در عرصه دیانت به خصوص اسلام یک مفهوم اصیل و ریشه داری است که از خود دین نشات گرفته است، چه آنکه دین خدا در راستای هدف باز گرداندن نهادهای دستکاری شده به فطرت الهی است.

به گزارش خبرگزای شبستان، آنچه زندگی را شکل می دهد، نوع جهان بینی شخص است که یا برگرفته از بینش رایج اجتماعی است که شخص در آن رشد کرده است، و یا برآمده از آموزش و تلقین پذیری اوست. در هر حال حاصل و نتیجه فرآیند جهان بینی در ذهن شخص سیستم عاملی ایجاد می کند که وی را ناخودآگاه به حرکت وامی دارد. ناگفته نماند که جهان بینی در طول فرآیندگری خود به ایجاد شناخت می پردازد و شناخت پدید آمده موجب فراهم آمدن شاکله ای است که ما در این بحث از آن به عنوان فرهنگ یاد می کنیم و فرهنگ همان سیستم عاملی است که تمامی محیط عمل و رفتار فرد را در اختیار گرفته است. بنابراین به روشنی می توان هر گونه تلاش و حرکت شخص و در مجموعه پر انسانی کل جامعه را زاییده نوع تعریفی دانست که در سرلوحه سیستمی فرهنگ نقش بسته و راسخ شده اند.
توضیح ضروری در این جا این است که گرچه اصل مواد دستوری ثابت است، لیکن جهت یابی و سمت گیری آن می تواند متغیر باشد و بسته به نوع القائات و شناخت هاب بعدی در سوگیری آن جایگزینی صورت پذیرد.
فرهنگ به لحاظ خاستگاه و منشا آن به دو بخش عمده شناخته می شود؛ یکی آنچه به طور غیر ارادی شخص از جامعه اخذ می کند (آموزش و پرورش انتقالی و وراثتی) و دیگری آنچه شحص با اراده خود آن را تحصیل می کند (آموزش و پرورش رسمی و سنتی یا غیره) هر کدام از این دو نیز به دو بخش دینی و غیردینی تقسیم می شود. خصوصیتی که دارند این است که هر کدام از آنها می تواند از وضعیت فطری خود منحرف شود و نیز می تواند بازیابی و اصلاح و مرمت شود.
طبیعی است که هر گونه دستکاری در آن نمی تواند بدون تخصیص کافی صورت گیرد و باز روشن است که متخصصان بخش دینی فرهنگ روحانیت دین هستند و این طرح اصلی بحث ما دراین نوشتار است.
فرهنگ شامل دو رکن مهم است؛ ارزش ها و هنجارها، به گونه ای که اگر این ها از فرهنگ حذف شوند، فرهنگ نیست. بنابر این ثبوت اینها در گرو اثبات بخش بعدی است بدین معنا که زمانی می توان انتظارات را با ارزش ها همخوان کرد که قبلا ارزش هایی تبیین شده باشد و آن در گروی سنجش رفتار دینی و اصلاح آن به منظور ایجاد فرهنگ دینی مطلوب است.
اصلاح در عرصه دیانت به خصوص اسلام یک مفهوم اصیل و ریشه داری است که از خود دین نشات گرفته است، چه آنکه دین خدا در راستای هدف باز گرداندن نهادهای دستکاری شده افراد انسان به میثاق فطرت الهی است که آفرینش آنها بر آن مبنا بنیان نهاده شده است. امیر المومنان علی (ع) در رابطه با ماموریت و شان انبیای الهی می گوید خدا آنان را بدین منظور برانگیخت" ... تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان باز

جوید" چنان که فساد و افساد و نیز گمراهی به معنای عدول و انحراف وخروج از چارچوب اصولی همان فطرت است. شهید بزرگوار علامه مطهری در رابطه با معنای اصلاح می گوید: "اصلاح یعنی سامان بخشیدن، نقطه مقابل افساد است که به معنی نابه سامانی ایجاد کردن است. اصلاح و افساد یکی از زوج های متضاد قرآن کریم است که مکرر در آن مطرح می شوند. ایشان در دنباله همین بحث مساله اصلاح گری را مساله اصلی رسالتشان می نامد و روحانیت را دنباله رو آنان در این جهت می داند.
اگر به فلسفه بعثت انبیاء با دقت بنگریم می بینیم تاکید آنان بر اصلاح فرهنگ بشری بوده است نه انقلاب در آن و دلیل آن نادیده گرفتن بسیاری از عبادات و آداب و رسوم و بایستگی های عرفی و ملی آنان است که با اصل و اساس آئین های الهی معارض نبوده اند و دیگر امضا نمودن برخی سنت های رایج که در پاره ای از آنها اندک تغییری نیز داده شده است. اصلاح فرهنگی مورد نظر انبیا نه به خاطر خود فرهنگ است که بیشتر به معنای تعویض خط مشی آن از ریل ناکجا آباد حیرت و سرگردانی به سرمنزل مقصود بهشتی که قبل از بهشت آخرت باید انسان در این دنیا فراهم کند. نمونه آن سنت ابراهیمی حج در اسلام است که بر اساس بینش شرک آلود انجام می گرفت، لیکن پیامبر اسلام (ص) با امضای آن و حتی ارج نهادن بیش از پیش به آن، از آن جاده ای به سوی توحید و عزت جوامع اسلامی ساخت. نماز بردن به معبود در همه ملت ها مرسوم و متداول بوده است و هر جماعتی در پرستش معبودهای خود به نوعی نماز می برده اند، بنابراین یک امر رایج و سنت مقدسی بوده است که دردی را از آنان دوا نمی کرده است، زیرا آن نمازها به قبله گاه های پراکنده و بر معبوده های بی خاصیتی صورت می گرفته اند که خود بی پایه و ناتوان تر از عابدهایشان بوده اند. وانگهی نمازهایی با جانمایه تعصب که جز بر تفرق و وحدت ستیزی افراد و اقوام نمی افزود. پیامبر اسلام(ص) با تغییر جهت دادن به قبله گاه و وحدت بخشیدن به همه آنها و پر کردن محتوای آن از اخلاص و ایمان و محبت و ذکر حق، آن را در جهت انسان سازی به جریان انداخت و هکذا سایر اعمال اصلاحاتی که در بخش مناسک و غیر مناسک فرهنگ توسط سفیر الهی. با التفات به رازی که در نوع رویکرد به اصلاح فرهنگی انبیای الهی مشاهده می کنیم درمی یابیم که آنان یک سره با فرهنگ ملی مردم سرناسازگاری و قصد براندازی نداشته اند، و جز در موارد محدودی که آموزه های مخرب در آن به خلاف جهت منافع بشری عمل می نموده، و با نظام صحیح فطرت الهی معارض بوده است، همواره سعی شان بر این بوده است که از همان نیروی بالقوه فرهنگ موجود در جهت پیشبرد اهداف دین استفاده شود. این معنا را نیز می توان با بیانی راحت تر چنین بازگو کرد که شیوه کار آنها در ارتباط با فرهنگ زمانه به قوام آوردن، شارژ کردن، پالوده کردن و جهت مند ساختن آن در راستای خدمت به انسان بوده است.
در ترازوی اسلام سخن گناه آلود و خوراک حرام با یک معیار سنجیده می شود و این به خاطر آن است که هر دو از یک منبع سیراب می شوند و یکسان بر انسان اثر می گذارند و آن نفس وحشی آدمی است که می توان اثر نامطلوب تاخت و تازهای کنترل ناشده آن را در رفتار و گفتار و کردار انسان به عیان مشاهده کرد. بنابراین وظیفه روحانیت، اصلاح گفتار و کردار جامعه، هر دو است. این آموزه را زمانی درست درک می کنیم که ببینیم خداوند روحانیت یهود را به خاطر رعایت نکردن این امر سرزنش و توبیخ می کند و می گوید چرا روحانیون شان آنان را از این دو کار خلاف باز نداشته اند:" لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ( مائده آیه 63)"
با التفات به موضوع گسترده حوزه انبیا می بینیم دامنه مسوولیت حوزه نیز در برابر جامعه تمامی قلمرو فرهنگ، یعنی اخلاق عمومی، آداب، عادات، رسوم ملی، افکار عمومی، سنت ها، ادبیات داستانی شفاهی و مکتوب، اساطیر و خرافات و اعتقادات عوامی و ... است، که به تمامی، چهره معنوی تمدن و فرهنگ جامعه را نمایش می دهد.
همچنین مشخص می شود که حوزه کاری روحانیت، به عنوان ادامه دهنده راه انبیای الهی، بخش دینی شده فرهنگ عمومی مردم است که به وسیله آنها باید مراقبت شود تا انطباق با اصل آن محفوظ بماند و یا در صورتی که عمل مسخی در آن صورت گرفته باشد و داخل در "مگر اینکه ..." قرار گرفته باشد آن را دوباره پالایش کنند و به اصطلاح کار اصلاحی خود را انجام دهند. ذکر این نکته لازم است که در کنار هر آموزه یا نمودی از فرهنگ عمومی چیزی از فرهنگ دینی می تواند باشد(البته به معنای یک باید نیست).

برگرفته از دوماهنامه علمی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی "اندیشه: پژوهش های اجتماعی اسلامی"
ادامه دارد/ 

کد خبر 267597

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha