خبرگزاری شبستان / قم
دود، تمام فضا را گرفته است. صدای انفجارهای پیاپی به گوش می رسد. هر چند لحظه یک بار صدای مهیبی آدم ها را می لرزاند.خطر همه را تهدید می کند. آتش بی رحمانه یورش می برد و گاهی می غرد. چند نفری زخمی شده اند، نور قرمز چراغ آمبولانس ها که با صدای آژیرشان یکی می شود، نه برای چشم آسایش می گذارد نه برای گوش.
بعد از شنیدن یک سوت چند ثانیه ای عده ای روی زمین دراز می کشند.... نه، اشتباه نکنید! این جا منطقه جنگی نیست، جایی است همین حوالی. مثلا میدان میثم قم "شب چهارشنبه سوری". دود تمام فضا را پر کرده است...
سنت دردسر ساز!
همیشه اندوهی سر می رسد از پشت درخت. درست وقتی که ما بی اندازه سبز و شادیم. در آخرین لحظات، وقتی خودمان را برای هفت سین چیدن، عیدی گرفتن، دیدن برنامه های تکراری تلویزیون، مسافرت رفتن، برای سیزده به در و برای خیلی چیزهای خوب دیگر آماده می کنیم، خبری تلخ همه چیز را خراب می کند: خبر می آورند که چهارشنبه سوری، سور فلانی را عزا کرد.
سنت دردسرساز؛ این شاید عنوان مناسبی برای چهارشنبه سوری باشد. این جشن به طور عجیبی دردسرساز است. یعنی درد سر ساز شده است.
امسال اگر قصد دارید به تماشای آتش بازی ها و انفجارهای چهارشنبه سوری بنشینید، بد نیست بدانید که سرکشیک بیمارستان ها اعلام کرده اند:" اغلب آسیب دیدگان مراسم چهارشنبه سوری که به بیمارستان اعزام شده اند، جزو عابران و تماشاچی ها بوده اند."
فراموش نکنید آن هایی که در خیابان و در فاصله چند متری شما با مواد آتش زا شوخی می کنند، تقریبا حرفه ای هستند و می دانند که چه کار باید بکنند. پس خطر قبل از آنها شما را تهدید می کند.
رسم های جابه جا شده
آن چه مسلم است این است که فقط آغاز چهارشنبه سوری با آتش همراه بوده و رسوم زیبای دیگری نیز این شب را همراهی می کرده اند؛ "آب پاشی، آب بازی، بوته افروزی، فال گوش نشینی، قاشق(ملاقه) زنی، کوزه شکنی، فال کوزه، پخش آجیل مشکل گشا، شال اندازی و ... از معروف ترین آیین های این شب به شمار می روند."
اما حالا حضور فرفره و دارت و سیگارت و چندین مدل ترقه دیگر جا را برای حضور آداب و رسوم قدیمی حسابی تنگ کرده است. در معروف ترین رسم قدیمی، در شب چهارشنبه سوری بر پشت بام ها آتش روشن می کنند و وقتی آتش تمام شد، دختران جوان و دم بخت خانواده، خاکستر آتش را می برد و جایی دور از خانه می ریزد. یا کوزه قدیمی و آب ندیده خانه را از پشت به بیرون پرتاب می کنند.
در رسم فال گوش، معمولا دختران جوان و دم بخت، عصر روز آخرین چهارشنبه سال در دل نیتی می کنند و شب از منزل خارج می شوند و هر جا عده ای را سرگرم گفت و گو ببینند، فال گوش می ایستند. اگر صحبت از خیر و خوبی بود این، نشانه ای است از رسیدن او به آرزوهایش و اگر حرفی از دشمنی، دروغ و ... به میان آمد، نباید به برآورده شدن آرزو و نیتش چندان امیدوار باشد.
ملاقه زنی نیز رسم جالبی است؛ پسرهای جوان چادر به سر می کنند و کاسه ای همراه با قاشق یا ملاقه در دست می گیرند، صاحب خانه با شنیدن صدای برخورد قاشق یا ملاقه با کاسه در را برای آن ها باز می کند و چیزی در کاسه می گذارد. اگر آن چه صاحب خانه در کاسه گذاشته، سیب یا آجیل باشد او به آرزویش می رسد و اگر دست خالی ردش کند هم که دیگر هیچ!
برخی پژوهشگران نشان داده اند که کارکرد این رسم کهن در ابتدا بیشتر کمک به همسایگان فقیر بوده است. به این ترتیب جوانان محل بدون اینکه شناخته شوند برای همسایگان ناتوان تر کمک جمع می کردند و همه همسایگان با یکدیگر سال نو را در جشن و شادمانی آغاز می کردند. اما آذربایجانی ها طور دیگری عمل می کنند؛ در شب چهارشنبه سوری، داماد شال بلندی را از حفره پشت بام خانه عروس آویزان می کند و عروس هم جوراب، سیب یا مقداری آجیل مشکل گشا به دستمال می بندد که این نشانه محکم شدن پیوند قلب هاست.
هنوز هم مردم آذربایجان به رسم شال اندازی پای بند هستند. حالا که سقف خانه ها حفره ندارد، داماد شال را از نیمه باز خانه طوی داخل می برد که خودش دیده نشود. آذری ها پای بند به این سنت قدیمی تا زمانی که عروس شان در خانه پدرش باشد، هر سال در شب چهارشنبه سوری برایش آجیل و شیرینی می فرستند.
اهالی مازندران نیز به نشانه هفت فرشته و هفت امشا پسند، هفت بوته آتش، پشت سر هم روشن می کنند. مازنی ها همان شب آش چهار گیاه می پزند که برای دوا و درمان دردها اثر گذار است و روز بعد هم(آخرین پنجشبه سال) به زیارت اهل قبور می روند.
درباره این رسم ها بسیار می توان نوشت، از مردم سنندج که به جای آخرین چهارشنبه سال، شب عید آتش می افروخته اند تا مردم آشتیان که کوزه می شکستند.
اما حالا همه چیز عوض شده دیگر کسی به این رسم ها اهمیت چندانی نمی دهد و حتی همان به اصطلاح آتش چهارشنبه سوری هم دارد فراموش می شود. از چهارشنبه سوری، نور رفته و صدا جای آن را گرفته است.ماجرا از جای دیگری آب می خورد!
300 متر جلوتر از چهار راه ... بیش از 50 نفر زیر لب که نه، تقریبا با صدای بلند دعوتت می کنند که چهارشنبه سوری امسال را با دارت، سیگارت، کپسو و دهها مدل ترقه دیگر، با هیجان بیش تر و پر سر و صداتر از سال گذشته برگزار کنی.
در بازار ترقه بیشتر از هرچیز دیگری سیگارت رد و بدل می شود. مثل چوب کبریت است. می کشی به جعبه کبریت، بعد هم پرتش می کنی جلوی پای چند نفر. چهارشنبه سوری یعنی همین دیگر. صدا به جای نور!!!
این همه ترقه از کجا می آید؟چرا کسی از ورود یا تولید آن ها جلوگیری نمی کند؟ پرسش هایی از این دست هنوز هم بی پاسخ مانده است. نیروی انتظامی هر سال، چند روز مانده به چهارشنبه سوری، عده ای از خرده فروش ها را دستگیر می کند، اما ماجرا از جای دیگر آب می خورد. تلاش برای نزدیک شدن به فروشنده های ترقه در خیابان های شهر، بی نتیجه می ماند.
هیچ کس حاضر نیست کم ترین اطلاعاتی در اختیارم بگذارد. کارآگاه بازی هم جواب نمی دهد. دست آخر پیرمردی که دلال و واسطه خرید و فروش ترقه است، حاضر می شود درباره بازار ترقه حرف هایی بزند.
او می گوید:" در بازار، ده مدل ترقه معروف داریم، بعضی ها فقط صدا دارند، بعضی ها فقط آتش و نور، یکی دو مدل هم صدا و انفجار و آتش را با هم دارند.سیگارت زرد، سیگارت سیاه، فرفره، سفینه، سه پایه، پروانه، زنبوری، هفت ترقه و کپسول تقریبا خطری ندارند، اما اکلیل سرنج خیلی خطرناک است."
"خطرناک" از نظر او یعنی توانایی تخریب ساختمان و یا کشتن و مجروح کردن چند را با هم داشتن!
اما درباره این که ترقه ها چطور وارد کشور می شوند، کسی چیزی نمی داند. اما روشن است که اکثر آن ها سوغات چینی هستند. دلال ترقه هم بیشتر از این چیزی نمی داند.
پیرمرد می گوید:" در این کارها هر چه کم تر بدانی به نفعت است. اگر چیزی بدانی و روزی مامورها دستگیرت کنند، مجبوری اعتراف کنی، اما وقتی چیزی ندانی حرف هم برای گفتن نداری. در این کارها خیلی سود می کنند. چهارشنبه سوری هر سال وارد کننده های اصلی 40 یا 50 میلیون تومان سود می کنند، حدود پنج میلیون هم گیر پخش کننده می آید."
او به این دلیل که اگر مواد خطرناکی بفروشد و بلایی سر بچه مردم بیاید نفرین مردم پشت سرش خواهد بود، هیچ وقت برای خرید و فروش اکلیل سرنج دلالی نکرده است. چون اعتقاد دارد " این پول ها از گلوی آدم پایین نمی رود.!"
چهارشنبه سوری دارد به ببراهه می رود
اوایل اسفندماه سال 1382 شورای شهر تهران به امید این که حتی یک جفت چشم هم آسیب نبیند، اعلام کرد با همکاری نیروی انتظامی، اورژانس، آتش نشانی و شهرداری، چهل نقطه در تهران بزرگ برای برگزاری این مراسم سنتی در نظر گرفته شده است.
انتظار می رفت هر سال این طرح کامل تر و گسترده تر اجرا شود. با این حال شکی نیست که چهارشنبه سوری امسال هم آبستن حوادث بسیاری خواهد بود. چهارشنبه سوری حالا غیر قابل انکار است.
ما درباره این رسم آخر سال، گزینه ای به نام نادیده گرفتن نداریم، تنها می توانیم نوع مواجهه با این سنت دردسرساز را انتخاب کنیم. همه می دانند که چهارشنبه سوری طور دیگری بوده است. همه هم می دانند که ترقه ها حتی کوچک ترین آن ها هم خطرناکند. اما باز هم به سراغ شان می روند، چهارشنبه سوری دارد به بیراهه می رود.
دیگر کسی از روی آتش نمی پرد و شیرینی و آجیل نمی خرد. جشن قدیمی ها را صداها و انفجارهایی به محاصره در آورده اند که گاهی جان عزیزان مان را می گیرند.
چهارشنبه سوری دیگر سفیر شادی نیست. حالا صیاد جان ها شده است. هر سال درست قبل از شادترین لحظه ها مثل بختک به جان شهرمان می افتد، جان عده ای را می گیرد و می رود تا سال بعد درست در همین زمان برگردد.
حاجی فیروز امروز خیابان های شهرما
"مرد که به احترام آتش، لباس قرمز بر تن کرده، پا به آتشکده می گذارد. او باید شعله ای از آتش برگیرد و به فرخندگی آمدن بهار، هفت آتش را روشن کند. چند دقیقه بعد، مرد با شعله آتشی که در دست دارد، از دود و دم داخل آتشکده بیرون می آید. سرو صورتش سیاه و دودی است، اما سرخی لباسش چشم ها را هم چنان خیره می کند. مردم با فریاد شادی به او که فیروز- نوید دهنده پیروزی_ است خوش آمد می گویند و آمدن بهار را جشن می گیرند."
این، دیرینه و در عین حال معتبرترین روایت از فیروز( یا همان حاجی فیروز امروزی) است. حاجی فیروز سرخ پوش سیاه چهره ای بود که بابرافروختن آتش، پیروزی اهورا را بر اهریمن و پایان سرما و ظلمت زمستان را نوید می داد.
البته ماجرا فقط جنبه آیینی نداشت. در زمانی آن قدر دور که نه فقط تلویزیون و رادیو، بلکه نوشته و تقویمی هم موجود نبود، برافروختن آتش بهترین وسیله اعلام سال نو بود. از آن جا که آتشکده ها در بلندترین نقطه شهر قرار داشتند، همه مردم، آتش سال نو را می دیدند و روستاییان را هم کسانی که آتش را دیده بودند با خبر می کردند.
در فرهنگ نواحی مختلف ایران، رد پای این غریبه های آشنا را با نام پیک نوروزی یا نوروزی خوانی می شود دید که در نقش حاجی فیروز ظاهر می شوند.
حالا برای رفتن به یک آتشکده زرتشتی باید پول پرداخت و بلیت خرید، اما حاجی فیروزها را می توان پشت چراغ قرمزهای شهر هم دید که شلوار یا شلیته قرمز پوشیده اند و صورت شان را نه با دود آتش، که با خاک زغال و دوده بخاری سیاه کرده اند. این حاجی فیروزها کلاه شیپوری مقوایی بر سرشان می گذارند، در دست شان دایره زنگی می گیرند و با صدایی بین غم و شادی از آمدن نوروز می گویند: " همه میدونن/ عید نورزه/ حاجی فیروزه/ سالی یه روزه" یا " ارباب خودم سلام علیکم/ ارباب خودم سرتو بالا کن/ ارباب خودم بزبز قندی/ ارباب خودم چرا نمی خندی؟"
حاجی فیروزه را طبق همان روایت نخست می توان آورنده آتش و گرما دانست که لباس قرمزش زندگی و حیات دوباره است. اما در هر صورت، حاجی فیروز امروز خیابان های شهرما، انگار شادی چندانی با خود نمی آورد. شاید به همین دلیل وقتی با دایره و دنبکش نزدیک مان می شود، شیشه ماشین مان را بالا می کشیم.
پایان پیام/
نظر شما