خبرگزاری شبستان: بعد از پیام ها و تاکیدات پی در پی مقام معظم رهبری در زمینه علوم انسانی، این علوم با طیفی از اظهارنظرها در مطبوعات و سایتها و رسانهها مواجه شده و مقولاتی چون حذف علوم انسانی، اصلاح بعضی متون و یا تربیت مجدد اساتید، از موضوعات داغ رسانه ها است. البته ناگفته نماند که بازار همایش ها، سمینارها و گردهماییها به همین مناسبت نیز گرم شده است، مانند هر موضوع حساس دیگری که بعد از مطرح شدن جریانات جانبی و تبلیغات آن بیش از چارهاندیشی و پرداختن به اصل موضوع، اشاعه مییابد.
طیف بحثها و برنامهها در مورد علوم انسانی را میتوان به سه گروه طبقهبندی کرد که هر یک دارای ویژگی های خاص خود است و اجمالاً در مقاله زیر به قلم دکتر ثریا مکنون، مدیر گروه بررسی مسائل زنان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی شرح داده میشود.
نگرش انتزاعی به علوم انسانی
در این دیدگاه علوم انسانی فارغ از سایر علوم، شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مانند تعداد «فارغالتحصیلان، بازار کار و حل معضلات و نیازهای جامعه مورد نقد و بررسی قرار میگیرد. بعضی بزرگان در برخوردی شدید مشابه سالهای اول انقلاب پیشنهاد تعطیلی دانشکدههای علوم انسانی را دارند، تا جایی که توصیه میکنند این رشتهها باید از دانشگاهها حذف گردد و اساتید آن پس از تأیید حوزة علمیه در بخشهای مورد نیاز ادامه کار دهند. البته مشابه این پیشنهاد را میتوان در تجربه چند ساله تعطیلی دانشگاهها و آغاز انقلاب فرهنگی و ارتباط حوزه یا دانشگاه یافت و با مراجعه به سوابق آن میزان موفقیت این رویکرد را ارزیابی نمود.
همچنین بهتر است به این نظریه توجه شود که اگر بنا شود مبنای علوم انسانی از غربی به اسلامی تغییر یابد میبایست ابتدا مبنای منطق حوزوی که ریشه افلاطونی و ارسطویی دارد نیز اصلاح گردد.
نظریه تعدیل شده دیگری معتقد است اصلاحات بر روی بعضی مواد درسی یا عناوین دروس میتواند منظور نظر مقام معظم رهبری را در این خصوص برآورده نماید و با آموزش مجدد بعضی اساتید و گزینش مدرسین با اعتقاد قوی مذهبی و مقید به اجرای مناسک (لااقل به ظاهر) میتوان علوم انسانی را به سمت دینی شدن سوق داد. البته تجربه ثابت کرده است حتی افراد با اعتقادات و رفتارهای دینی با تدریس این دروس نه تنها نمیتوانند متعلمین را هدایت نمایند بلکه تدریجاً دیده شده که بعضاً گرایشات خود آنها نیز تضعیف گردیده و حتّی انجام مناسک فردی آنان نیز تقلیل مییابد.
دیدگاه مجموعهنگر به علوم انسانی
در این دیدگاه علوم انسانی در رابطه با سایر علوم مورد بررسی قرار میگیرد و ربط موضوعات و رشتهها با یکدیگر دیده میشود لذا در کلیت عدهای بین علم اسلامی و غیراسلامی تفاوتی نمیبینند، این نظریه بین معتقدین به دین و بعضاً افرادی که اعتقادات مذهبی ندارند، مشترک است. تنها شاید تعریف آنها از علم متفاوت باشد، افراد متأله علم را غیراز علوم اسلامی نمیدانند ولی آنچه که امروز در اداره جامعه حاکمیت داشته و مدیریت انسانها را عهدهدار است همان علم جهانی یا “Science” و به نوعی علم سکولار است. سئوالی که در این صورت مطرح میشود این است که اگر علم اسلامی و غیراسلامی ندارد، و علوم انسانی هم نمیتواند بیش از یک شکل داشته باشد، لذا طرح نمودن علوم اسلامی و تغییر علوم رایج با کدام معیار و چگونه امکانپذیر است؟
رویکرد مجموعهنگر انتقاد بر عدم تولید علوم جدید و اکتفا نمودن به ترجمة منابع غربی است، البته این گروه راه عملی دیگری تاکنون ارائه نداده و انتقاد آنها در چارچوب فکری نقد و بررسی دیدگاههای رایج ترجمه شده است. محور انتقاد گروه دیگری از اساتید و فضلای حوزوی از علوم انسانی موجود غیردینی بودن علوم انسانی بوده و آن را به رفتارهای ظاهری قشری خاص برمیگردانند و معتقدند مناسک و رفتارهای بسیاری از دانشجویان و جوانان در ایام خاص مانند اعتکاف یا عزاداریهای ماه محرم و یا حضور در مراسمی مانند ایام قدر در ماه مبارک رمضان بیانگر حالاتی متفاوت از رفتارهای مادیگرایانه است که جهان غرب با روانشناسی، جامعهشناسی و رفتارشناسی جدید به دنیا عرضه داشته است.
سئوال اساسی نسبت به این نظریه این است که چگونه بعد از 30 سال در حوزههای علمیه روشی برای قاعدهمند شدن این مناسک، و همگانی و عمومی شدن چنین رفتارها و جایگزینی آن با روشهای غربی در روانشناسی جدید صورت نگرفته است بعلاوه معیار صحتی که بتوان با آن رفتار دینی، عاطفی و معنوی را از رفتارها و حرکات مادی تشخیص داد کدام است؟ و آیا داشتن چنین معیاری ضروری است؟ با کدام آسیبشناسی میزان تأثیر هر یک از روشها مشخص میشود؟
در دهههای اخیر، کاربرد علوم و تأثیر آن بر گرایشها و نیازمندیها، انسان عصر حاضر را با مباحث جدّی مواجه کرده است. افزایش تأثیر علوم کاربردی همراه با پیشرفت ابزار، و فناوریهای پیچیده، موجب شده تا هدفمند بودن علم رایج بیش از پیش آشکار شود. امروزه، معلوم شده است که تناسب نداشتن وضعیت علمی با نیازمندیهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جوامع مختلف، اتفاقی نیست، بلکه حاصل تحقیقات و برنامهریزیهایی است که با زیربناهای فکری خاص انجام گرفته است.
لذا، مواجه شدن با معضلی چون خودباختگی و از دست دادن هویت ملّی، دینی و جایگزینی آن با آداب و رسوم و رفتارهای بیگانه، تنها بهدلیل پیدایش آثار فرهنگ بیگانه در جامعه نبوده است، بلکه نتیجه برنامهریزیهای سازمانیافته علمی و پژوهشی، با «نظام فکری» مشخص و «برنامهریزی» منضبط است. چنین نظامهای فکری، وابسته به انگیزه و اهداف عمیقتری است، و فعالیت آن برای پیشبرد نظام کلان و منظم امپریالیسم علمی در جهان است.
در دهههای اخیر، ناکارآمدی الگوهای موجود برای پاسخ به برخی سؤالهای علمی و حوادث جهانی، باعث افزایش بحث و مناقشه در تعیین منزلت علوم انسانی و علوم تجربی گردید و در روشهای تجربی، برای رفع نیازهای متنوع جوامع تغییراتی نیز پدید آمد. با این حال، کلیه روشها، از نظری تا کاربردی، از یک مدل کلان مشترک پیروی مینمایند که از جهانبینی و فلسفه تحقیق آغاز شده، و با مشاهدات تجربی، پیشفرض، طرح نظریه و الگوی نظری ادامه مییابد. و سرانجام، با عرضه الگوی اجرایی برای تولید محصولات کاربردی به اتمام میرسد. نتیجه اینکه کلیه علوم در منظومهای هماهنگ عمل میکنند، و خروج از این چارچوب در مراحل اولیه بسیار مشکل و مستلزم تغییر در فلسفه و منطق میباشد. متأسفانه کار اساسی و مبنایی برای تولید فلسفه و روش جدید صورت نگرفته، و لذا اقدامات سادهتر و عملیتر از جمله دستکاری در محصولات کاربردی جهت مقاصد خاص جایگزین شده که حداکثر به ترمیم نتایج علمی منجر شده است.
دیدگاه توسعهگرا در علوم انسانی
در این دیدگاه علاوه برآنکه علوم پایه، کاربردی و انسانی در ربط با یکدیگر دیده میشود، تلاش میشود تا با تغییر منطق و فلسفه علم پایههای جدیدی طراحی گردد.
از مهمترین چالشهایی که امروز بین دنیای اسلام و دنیای نوین پیدا شده، موضعگیری در قبال موضوع «برخورد تمدنها» است. هر یک تلاش دارد از این میدان پیروز خارج شود. به این دلیل، موضوع «تولید علم» و «جنبش نرمافزاری»، در مجامع علمی ایران، در سالهای اخیر، دانشمندان، متفکران و علما را برآن داشته که نه تنها برای رفع نواقص و ناتوانیهای موجود در عرصه علم و فناوری تلاش کنند، بلکه در مبانی و فلسفه علم و چگونگی پیدایش آن، و تأثیر علم مادّی بر رفتار انسانی نیز تردید نمایند. لذا، گمانههای جدیدی مطرح میشود که نظام علمی را از پایه یا از فلسفه آن، نیازمند بازنگری میداند.
با توجه به پیشینه تاریخی ایران در حوزه فلسفه و علوم عقلی، امکان طرح نظریهای که با آن بتوان جایگاه علوم انسانی و علوم محض را به شکلی کارآمد و قاعدهمند و با مبنای فلسفی متناسب تبیین کرد، وجود داشته و از ضروریات جامعه علمی، بهخصوص در کشورهای اسلامی و ایران است؛ چرا که توسعه نظام علمی منوط به هماهنگی سه رکن اساسی است: «نظام تولید مفاهیم علمی، نظام ساختارها (تنظیم روابط اجتماعی) و نظام محصولات (فناوری)» [علامه سیدمنیرالدین حسینیالهاشمی(ره)]. در صورتی که بتوان تولید این سه بخش را با مبانی و مبادی جدید طراحی کرد، امکان پیشبرد و تحرک در توسعه علمی برای جوامعی چون ایران فراهم خواهد آمد.
امروز شکاف فکری و اعتقادی در حوزههای علمیه (با ابزار نظری) و دانشگاه (با ابزار کاربردی و عینی) روز به روز مشهودتر است. اگر چه ظاهراً علوم هر یک از دو مرکز در دیگری تدریس شده و هر دو، از سیستم مشابه برای دریافت مدرک و تخصص و حتی رفتار و منش ظاهری متناظر برخوردار شدهاند. ارائه راهحلهای کوتاهمدت و موقت و درمان مقطعی و ناپایدار، دوگانگی یا چندگانگی در مسائل اجتماعی و فردی را افزایش داده است.
لذا تعداد معدودی از متفکران و اندیشمندان که دغدغه دین و حل معضلات اجتماعی را طی سی سال پس از انقلاب توأمان داشتهاند، نظریهای که بتواند به شکلی کارآمد هدایت و کنترل حالات روحی، ذهنی و رفتاری در افراد و جامعه را در جهت توسعه به عهده گیرد ارائه نمودهاند. از جمله میتوان به تولید مدل نظری ـ کاربردی توسط مرحوم علامه سیدمنیرالدین حسینیالهاشمی(ره) اشاره نمود که نه تنها در زمان حیات ایشان اهمیت آن شناخته نشد بلکه اکنون هم که جامعه به بنبستی در حوزه علمی ـ فرهنگی رسیده است کماکان مغفول مانده است در حالی که در راستای اهداف انقلاب فرهنگی و تفکرات بنیانگذار آن حضرت امام خمینی (ره)، بررسی و توجه به اینگونه نظریات و دیدگاهها امروز از ضروریات جامعه و نظام دانشگاهی است.
پایان پیام/
نظر شما