خبرگزاری شبستان: علوم انسانی نقش اساسی و ویژهای را در مهندسی و مدیریت تمدن اسلامی دارد، زیرا انسان به عنوان کانون آفرینش و به عنوان موجودی خلاق، دارای اختیار و متصرف در کائنات نقش غیر قابل انکار و تعیین کننده ای را در معارف دینی به خود اختصاص داده است. پرداختن به جایگاه علوم انسانی از این منظر می تواند گرهگشای مسائل پیش رو در تمدن سازی دینی باشد.
از طرفی توجه به پیامدها و مخاطرات استفاده از علوم انسانی غربی در نظام سازی و حکومت دینی، ما را بر آن می دارد که در فرآیند طراحی و مهندسی فرهنگی و تهیه نقشه جامع علمی کشور به این مسئله با حساسیت ویژه ای برخور نمائیم.
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در بیانات متعددی نیاز جامعه اسلامی به علوم انسانی مبتنی بر دین و پرهیز از استفاده از علوم انسانی غربی در مهندسی و مدیریت نظام اسلامی را متذکر شده اند:
"ما علوم انسانىمان بر مبادى و مبانى متعارض با مبانى قرآنى و اسلامى بنا شده است. علوم انسانى غرب مبتنى بر جهانبینى دیگرى است؛ مبتنى بر فهم دیگرى از عالم آفرینش است و غالباً مبتنى بر نگاه مادى است. خوب، این نگاه، نگاه غلطى است؛ این مبنا، مبناى غلطى است. این علوم انسانى را ما به صورت ترجمهاى، بدون اینکه هیچگونه فکر تحقیقىِ اسلامى را اجازه بدهیم در آن راه پیدا کند، می آوریم تو دانشگاههاى خودمان و در بخش هاى مختلف اینها را تعلیم می دهیم؛ در حالى که ریشه و پایه و اساس علوم انسانى را در قرآن باید پیدا کرد.[1]
"بسیارى از مباحث علوم انسانى، مبتنى بر فلسفههائى هستند که مبنایش مادیگرى است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوى به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانى را ترجمه کنیم، آنچه را که غربىها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بىاعتقادى به مبانى الهى و اسلامى و ارزش هاى خودمان را در قالب هاى درسى به جوان ها منتقل کنیم؛ این چیز خیلى مطلوبى نیست. این از جمله چیزهائى است که بایستى مورد توجه قرار بگیرد.[2]
مشکل علوم انسانی از دو منظر قابل بررسی است. علوم انسانی رسمیت یافته در دانشگاه ها فاقد مبانی الهی است و علوم انسانی تولد یافته در حوزه های علمیه مجموعه توصیفات کلی، فردی با گرایش اسلامی است. اما نیاز امروز ما به علوم انسانی اسلامی نیاز به مفاهیم اجتماعی اسلام از انسان در حوزه تنظیم روابط و نظامات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. این نیاز جدید جامعه اسلامی در علوم انسانی برخواسته از تفکر سکولار غرب قابل تامین نیست و هرآنچه که به عنوان میراث گذشته در اختیار داریم یک سری مفاهیم کلی فردی و غیر کاربردی است که کفایت لازم برای مهندسی تمدن اسلامی را ندارد. لذا محتاج یک نهضت علمی و نرم افزاری برای دستیابی به افق های جدید علم و تولید علوم از جمله علوم انسانی اسلامی میباشیم.
بنابراین در حوزه مفاهیم علوم انسانی در سه بخش مفاهیم ارزشی، فلسفی و کاربردی نیازمند تعریف صحیح از انسان شناسی، جامعه شناسی، روانشناسی، مدیریت، سیاست، فرهنگ، اقتصاد، هنر و غیره مبتنی بر آموزه های ناب دینی هستیم که مجموعه این تعاریف توانمندی در ارایه توصیف پدیده ها در سطوح مختلف نظام خلقت را داشته باشد تا بر این پایه علوم انسانی مورد نیاز جامعه اسلامی امکان تولید بیابد.
اگر چنین نباشد و حوزه علوم انسانی در این منظومه کماکان از فقر اساسی رنج ببرد و نتواند تعاریف خود را در حوزه ارزش و اخلاق سامان دهد و آن را با حوزه بینش و فلسفه، به امر پرستش خداوند متعال پیوند زند، قطعاً توفیقی در حوزه کاربرد نیز نخواهد داشت. جریان دادن اصول موضوعه و پیش فرض های مبتنی بر توحید، در متدهای علمی که تصویری تمامنما از لاحَولَ و لا قُوَّةَ اِلّا بِاللَّهِ الْعَلی الْعَظیم در فلسفه حرکت و منطق اسلامی است، میتواند فضایی نورانی و وسیع را فراروی دانشمندان حوزه علوم انسانی و تجربی قرار دهد و انگیزه آنها را در تولید تعاریف کاربردی جدید بر پایه توحید ساماندهی کند. بنابراین جریان یافتن اصول موضوعه پرستش و توحید (در حوزه علوم انسانی) به مفاهیم عقلی، استنتاجی و فلسفی (در حوزه بینش) میتواند فلسفه فیزیک، شیمی و زیست الهی را بهعنوان فلسفههای خاص به حوزه کاربرد و دانش ارزانی دارد تا دانشمندان اسلامی با ابزاری جدید و نگرشی تازه به هستی و روابط حاکم بر آن، به تولید معادله بپردازند.
تبدیل «کیفِ پرستش» به «کمِّ پرستش»، یک ضرورت اساسی در دکترین جامعهپردازی اسلامی است. زمانی که از خمس بهعنوان اخراج یکپنجم از درآمد با نیت قربت، و یا از طواف بهعنوان گردش هفت شوط گرد خانه خدا با نیت قربت، و یا از نماز بهعنوان اقامه دو یا سه یا چهار رکعت با نیت قربت سخن به میان میآید، بهخوبی معنای تبدیل کیف به کمّ پرستش در حوزه فقه فردی درک میشود. حال باید همین ضرورت بهعنوان یک راهبرد، بر تمامی حوزههای مفاهیم ارزشی، بینشی و دانشی الهی سایهافکن شود تا نهایتاً یک مجموعه منسجم و یکدست با جهتگیری قرب و تعبد حاصل آید؛ امری که تاکنون جوامع اسلامی از آن محروم بودهاند.
چالش تاریخی در سه حوزه مفاهیم، ساختارها و محصولات
بایسته های جامعه اسلامی در حوزه مفاهیم علوم انسانی شبیه به همین روند را میتوان در دو حوزه ساختار و محصولات علوم خصوصاً علوم انسانی نیز مشاهده کرد. طبعاً اگر حوزه ای که مفاهیم در آن شکل میگیرند، محکوم روابط نامتعادل، بلکه متناقض باشد، قطعاً در دو حوزه دیگر که از حوزه مفاهیم جهت میگیرند، نباید انتظار معجزه داشت. زمانی که در حوزه مفهومی علوم انسانی توجه به انسان از پایگاه ایمان به وحی و انسان الهی نباشد حتماً باید منتظر بود که علومِ بریده از وحی، فناوری نامأنوسِ با وحی و تمدن ستیزنده با وحی، حضور خود را بر جامعه اسلامی تحمیل کنند.
"ما میبینیم که در زمینه های مختلف، تحقیق و پژوهش و رسیدن به نظریه در دنیای مادی و دنیای غرب مبنای قابل و مورد اعتمادی نبوده، به خصوص در زمینه علوم انسانی، که در علوم تجری و در فناوری هم اثر خودش را نشان می دهد"[3] زمانی که در حوزه مفاهیم، مفهومی عمیق همچون جاذبه، بهصورت مادی صرف تعریف می شود، نباید انتظار داشت که اندیشمندان ما بهدنبال کشف افق بالاتری از جاذبه واقعی برآیند. در این حال طبیعی است که این مطلب تنها بهعنوان یک موضوع از چند رساله محدود علمی در رشتههای عرفانیاعتقادی و نه یک موضوع گسترده و قابلپژوهش - حتی رد حوزه علوم تجربی و کاربردی - قلمداد شود. این نقص، پیش از هر چیز، به نقص در مبانی فلسفی و مفاهیم منطقی مربوط میشود و تا این حوزه اصلاح نشود، سخن گفتن از دو حوزه ساختارها و محصولات، که بحث فناوری و تمدن را دربرمیگیرد، فایدهای اساسی در پی نخواهد داشت.
مفاهیم، پایگاه تفاهم اجتماعی
اصولاً اولین نقطه اتکای تمدن بشری مفاهیم است؛ چون که نقطه آغازین تفاهم اجتماعی و ابزار این تفاهم نیز مفاهیم است. انسان با این علامات و مفاهیم با دیگران ارتباط برقرار میکند؛ میآموزد و میآموزاند؛ بنیان جامعه را تعریف میکند؛ و ساختار اجتماعی را میسازد. پس در یک کلام، با همین ابزار میتوان پایگاه تفاهم اجتماعی را بنیان نهاد و همچون مدرنیته، که چنین جایگاهی را در تمدن غرب بهخود اختصاص داده است، با جهتگیری و ساماندهی و برنامهریزی متفاوت - و اکنون با صبغهای الهی - نوعی دیگر از تفاهم در حال شکل گیری است.
برای تحقق این امر هیچ راهی جز جریان دادن ارزشهای ناب الهی در دو حوزه تفکر و کاربرد وجود ندارد. تقوم وابستگی سه حوزه ارزش، بینش و دانش در عرصه مفاهیم، بهعنوان نقطه شروع جامعهپردازی و مهندسی تمدن اسلامی، نویدبخش تأسیس یک ساختار اجتماعی کاملاً متفاوت با ساختار موجود است و بدونشک پس از طی دو مرحله تولیدِ مفهوم و ایجاد یا بهینه سازی ساختار، و از قِبَلِ تقوم این دو عرصه، خروجی متناسب با نظام ارزشی الهی در قالب «محصولات» میتواند فناوری و تمدن نوینی را به بشر ارزانی کند.
لازمه تحقق تمامی این مراحل بازنگری و بازآفرینی علوم انسانی نوین بر مبنای اسلام ناب محمدی(ص) و کلام وحی است. قرآن کریم به کمتر از تجلی ایمان در عینیت رضایت نمیدهد و خداپرستی مُنْعَزَلْ در کنج دیر و صومعه را تأیید نمیکند. جامعه محیط ظهور خداپرستی است و مادامی که معنویّت منحصر به درون فرد گردد. نشانه تعبد اجتماعی نیز تبلور محصول نهایی بر پایه مفاهیم و ساختارهای الهی و گذر از دو مرحله مزبوراست. این روندِ سه مرحلهای را تمدن مادی بهخوبی طی کرده است «گرچه امروزه بهسبب فطرتگریزی، در آستانه سقوط قرار گرفته» و شاهد بوده و هستیم که چگونه توانسته است قرنها سه حوزه ارزش، بینش و دانش مادی را ساماندهی کند و فناوری توانمندی را در جهت ارضای تمنیات نفسانی تولید نماید.
علوم، زاییده پیشفرضها و مفاهیم مادی و الهی
گرچه ارزش، بینش و دانش بهعنوان سه رکن تمدن مادی یا الهی مطرح است، تعریف و محدوده و جایگاه هر یک از آنها در هر یک از دو تمدن متفاوت است. از این رو اگر در جامعه الهی، ارزش را مجموعه قوانین و شریعتی که از ناحیه خداوند به بشر ارزانی شده است تعریف میکنند، باید دانست که این تعریف هیچگاه در علوم انسانی موجود در مرحله نخست و ارزش حاکم بر آن که ناظر به مجموعه قوانین و نحلههای ساخته دست بشر است، یافت نمیشود. همچنین میتوان از حوزه بینش و دانش در هر دو تمدن نیز سراغ گرفت، اما باز تعریف آنها یکسان نیست.
لذا اگر گفته میشود که علوم، زاییده پیش فرض های مادی و الهی در هر تمدن است باز نباید نوع و تعریف معادلات کاربردی را در هر یک از این تمدنها یکسان فرض نمود. این نوع معادلات در عرصه تمدن مادی، از طریق آزمون و خطای حسی با حاکمیت پیش فرض های کاملاً مادی و با هدف تسخیر مادیگرایانه طبیعت شکل میگیرند؛ همچنان که در حوزه بینش مادی نیز که پای عقلانیت در میان است، باید از فضای سنجشی مادی برای مساعدت در همان تسخیر طبیعت سخن گفت.
با این وصف، اگر سه حوزه مزبور را در تمدن الهی، متناظر سه عرصه نقل و عقل و حس بدانیم، حتماً باید بهجای نقل، در حوزه ارزشهای الهی، تعبیر دیگری در حوزه ارزشهای مادی یافت که در عین حال همین تعبیر بیانگر جهت حاکم بر ساختار و منظومه مدنیت مادی نیز باشد. این همان جهانبینی و ایدئولوژی مادی است که بهعنوان پشتیبان ارزشی منطق استنتاجات مادی (در حوزه بینش) و علوم کاربردی مادی (در حوزه دانش) عمل میکند. اصولاً تمدن مادی بقای خود را مدیون هماهنگی کامل سه عرصه معادله، منطق و فلسفه مادی میداند و محصول آن نیز همان فرهنگ مدرنیته است که در علوم انسانی برخواسته از این تفکر انسان را موجودی دارای شعور مادی تفسیر می کند؛ موجودی که از تسلط لازم برای بهرهوری از طبیعت نیز برخوردار است.
اصولاً انسان متعادل در این منظومه فکری کسی است که بیشتر بتواند از طبیعت برای رفع نیازمندیهای روحی و فکری و جسمی خود بهره گیرد و چون عمر این بشر نیز حداکثر در یک سده زندگی دنیوی خلاصه میشود، لذا معنای بهرهوری، شعور انسانی، رفاه، آرامش، آزادی و مفاهیمی از این دست همگی در همین چارچوب خلاصه میشود. این مفاهیم و مشابه آنها بیانگر حضور نوعی خاص از تمدن انسانی است که در سده اخیر در قالب لیبرالیسم بر زندگی بشر سایه افکنده و حکمروایی می کند.
نقش تمدن در توسعه هوی یا تقوی در انسان و جامعه
تصور عمومی این است که تنها اعمالی مانند شرب خمر، دزدی و ... مذموم و حراماند، و حتی بسیاری از خواص نیز از این واقعیت مهم غافلاند که تمدنها، بستر توسعه تقوی یا هوی هستند و آنها نیز بهنوبه خود ساخته و پرداخته پیش فرض ها، مفاهیم و ساختارها و محصولات میباشند. در بهترین حالت و در یک فرض ذهنی، میتوان گفت اگر تمدن بستر تقویخواهی نباشد، بستر هویپرستی هم نیست. اما آیا تمدن امروز مادی را میتوان حتی در این حد نیز ارزیابی نمود؟ قدر مسلم این است که توسعه هوی هیچگاه همچون امروز که مرحله مدرنیسم را نیز پشت سر گذاشتهایم، از چنین غلظتی برخوردار نبوده است؛ چرا که مفاهیم و ساختار اولیه تمدن مادی در قرون اول شکلگیری تا بدین حد به تئوریها و قوانین و معادلات پیچیده مادی مسلح نبوده است.
فناوری موجود نیز مولود مفاهیم علوم انسانی و علوم اجتماعی مادی است و از این روست که جهش علمی - تکنیکی دهههای آخر قرن بیستم میلادی، با کل روند تکاملی تمدن مادی در قرون گذشته برابری میکند، اگر نگوییم از آن نیز پیشی گرفته است. ضریبِ سرعت، دقت، و تأثیر پردازشِ فرضیه، ساخت متد و تولید معادله، به نحو چشمگیری افزایش یافته است و این، حکایت از پیچیدگی در تکامل آکسیوم های بنیادین مادی دارد؛ همان پیش فرض هایی که ربط آنها با غایت حاکم بر هستی بریده است. طبعاً مادامی که این عرصههای بنیادین، متحول نشود، سخن از مهندسی تمدن نوین مبتنی بر انسان شناسی و جامعه شناسی دینی و ... بدون پشتوانه خواهد ماند و حرکتهای رهاییبخشی همچون انقلاب اسلامی ایران نیز نتیجه چندانی نخواهد داشت و به حاشیه تاریخ رانده میشوند.
پس انقلاب در مدرنیسم امری ضروری است، چون ارکان این تمدن که به حوزه ارزش، بینش و دانش مادی تکیه دارد، ریشه در پیش فرض های غیرالهی داشته و باید و نباید خود را از کلام وحی استخراج نکرده است. البته مادامی که مشخص نشود در سه حوزه مزبور چه مفهوم جدیدی در فضای علوم انسانی، علوم اجتماعی و علوم تجربی باید در آینده عرضه شود و در سه عرصه مفاهیم و ساختارها و محصولات چه نوآوری مبتنی بر دین و فطرت الهی باید صورت گیرد، حتماً نفی مطلق تمدن موجود جز بدنامی برای مدعیان انقلاب علمی چیزی به ارمغان نخواهد آورد؛ خصوصاً که همین افراد نیز مانند دیگران محکوم به استفاده از مظاهر فناوری و تمدن مادی هستند و عملاً در منگنه یک تناقض ملالآور گرفتار آمدهاند و نفی کامل تمدن مادی و غفلت از دستاوردهای آن با هدف منحل کردن این دستاوردها در نظام اطلاعات و علوم الهی امری ناشدنی و یا حداقل، خلاف حکم عقل است.
نفی مطلق فناوری موجود رضایت دادن به نابودی بشر است که امری ممتنع است؛ بهویژه که حتی فیزیولوژی بدن بسیاری از موحدان نیز امروزه با آب و خاک این تمدن خو گرفته است و چندین نسل است که ریشه اخلاقی، علمی و رفتاری جوامع اسلامی و غیراسلامی، بهنحوی، با این اکوسیستم مأنوس شده است. از دیگر سو، کسانی که بهصورت مطلق از تمدن موجود دفاع میکنند و احیاناً کلیت آن را میپذیرند نیز به همان اندازه گروه اول به خطا میروند. راه صحیح، طریق میانه است؛ یعنی استفاده گزینش شده از دستاوردهای علمی و تکنیکی تمدن موجود با نگاه بومی سازی در جهت انحلال اجزای تمدن موجود در تمدن اسلامی.
البته این امر مستلزم تعریف یک شیب مناسب برای گذر از دوران اضطرار و ورود به دوران ثبات است. پس نه انکار صحیح است و نه تأیید. آنچه صحیح، بلکه ضروری است چیزی جز احداث تمدنی نو بر مخروبه تمدن موجود نیست، مشروط بر آنکه برخی از مصالح تمدن مادی بهعنوان بخشی از این بنای رفیع مورد استفاده قرار گیرد، اما بهگونهای که جایگاه قبلی آنها الزاماً جایگاه فعلیشان نباشد.[4]
مدرنیته التقاطی، گذرگاه بین دو مدرنیته الحادی و اسلامی
در حقیقت برای عبور از مدرنیته الحادی هیچ راهی جز ایجاد داربست های مدرنیته التقاطی بهعنوان سرپل و گذرگاه تمدن نوین اسلامی و ورود به فضای جدید نداریم. امروزه به خاطر نارسائی تئوریک و ضعف تکنیکی جوامع اسلامی و عدم بلوغ تاریخی این جوامع برای پذیرشِ گرایش و بینش و دانش ناب الهی، در حال حاضر عملاً سخن گفتن از تحقق یک تمدن اصیل و همهجانبه، غیرعقلانی و دور از انتظار است. این مهم تنها با دست با کفایت آخرین حجّتِ برحق خداوند تعیّن پیدا میکند، اما این حقیقت هیچگاه به معنای سلب مسئولیت اندیشمندان جامعه اسلامی در تلاش برای فضاسازی جهت دوران انتقال نیست.
تدریج، الزامِ همیشگی در عرصه تولید ساختار اجتماعی است. یک نظام انگیزشی، اندیشهای و رفتاری تنها در گذر تدریجی تاریخ، تکون و تبلور مییابد. لازمه بلوغ هر فرهنگ و تمدنی، استقامت چند نسل از ابنای بشر است. هیچگاه نمیتوان اعتقادات یک جامعه را دفعتاً تغییر داد و به تبع آن، شاهد تحول تکنولوژیک در آن جامعه بود. پذیرش اجتماعی، شرط تقدّمی برای هر نوع تغییر اجتماعی است. اگر یکی از محصولات تکنولوژیک امروزین - همچون تلفن همراه - در اختیار نسل های صد سال پیش قرار میگرفت، هیچگاه تا بدین حد مورد اقبال و پذیرش واقع نمیشد.
بلوغ روحی، مقدم بر شکوفایی فرهنگی و عینی، و مقبولیت اجتماعی، لازمه اقامه یا احیای تمدن است. تأسیس یک تمدن تا دوران بالندگی آن، تنها در ظرف تدریج میگنجد و ایجاد یک شیب ملایم برنامهریزیشده برای تغییر ذائقه و پسند اجتماعی، بسترسازی برای تولید یک نظام فکری منسجم است، متغیر اصلی نیز در این منظومه و نظام فکری علوم انسانی اسلامی خواهد بود که متناسب با مقتضیات زمان و مکان و براساس کلام وحی و قرآن باید پی ریزی و تئوری پردازی شود.
در پایان لزوم پاسخگویی به پرسش های اساسی ذیل در تحول علوم انسانی ضروری است 1-«انسان کیست؟»، 2-«تعریف جامعه چیست؟»، 3-«چه نگاه فلسفی باید محور تمدنسازی و جامعهپردازی باشد؟»، 4-«اصول موضوعه حاکم در علوم انسانی اسلامی کدام است؟»، 5-«آیا میتوان از تأثیر بیبدیل علوم انسانی و علوم اجتماعی در علوم تجربی سخن گفت؟»، 6-«محدوده این تأثیر چیست و سهم آن در تکوین و توسعه هرم معارف بشری چقدر است؟»، 7-«نوع ارتباط سه نظام ارزش، بینش و دانش چیست؟»، 8-«آیا این رابطه طولی است یا عرضی؟» و ...، پاسخگویی دقیق به این پرسش ها میتواند جامعهپردازان و معماران تمدن اسلامی را مبتنی بر علوم انسانی الهی در تحقق آرمانشهر خویش یاری رساند.[5]
پی نوشت ها:
[1] بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعى از بانوان قرآنپژوه کشور 28/7/88
[2] بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اساتید دانشگاه ها 8/6/88
[3] رهبر معظم انقلاب در دیدار اساتید دانشگاه ها. 26/9/1383
[4] چارلز هندی در دو کتاب خود تحت عناوین عصر تضاد و تناقض، و روح تشنه، به نقد تمدن غرب و ترسیم درون متناقض آن پرداخته و نتیجهگیری میکند که این درون آشفته، بشر را به سرابی کشانده است که وضع امروز خود را با آن بهشتی که در اوان مدرنیسم به او وعده داده بودند، بسیار متفاوت میبیند. وی میگوید: «دنیای امروز نیازمند صلح و آرامش است، اما آنچه به بشر ارزانی شد زرادخانههای بزرگ اتمی و غیراتمی است. دنیا را قبلاً به تفاهم وعده داده بودند، اما آنچه امروز شاهد آن هستیم مناقشات بزرگ فکری در عرصه جهانی است. پس آیا نباید نتیجه گرفت که آرمانهای لیبرال دمکراسی در حق بشرِ امروز و دیروز خیانت کرده و نوعی تناقض فراگیر را بر جامعه جهانی تحمیل نموده است؟ این تضاد درونی، امروز جزء ذات بشر شده و بشر از آن فطرت اولیه خود فاصله گرفته است. بشر امروز نه به بهرهوری لازم و مفید از طبیعت دست یافته است و نه آرمانهای خود را در قالب رفاه عمومی و ... محققشده میبیند».
[5]. رضائی، عبدالعلی، مهندسی تمدن اسلامی، انتشارات فجر ولایت، 1386(کتاب برگزیده سال 88)
منابع:
1- پایگاه اینترنتی دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای(حفظه الله)
2- کتاب عصر تضاد و تناقض و کتاب روح تشنه، چارلز هندی
3- کتاب مهندسی تمدن اسلامی، عبدالعلی رضائی
نویسنده: حجت الاسلام دکتر عبدالعلی رضائی، مسئول گروه راهبردی دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم
پایان پیام/
نظر شما