عارفی که از امام زمان(ع) امضا گرفت

متولی حوزه علمیه امام مهدی(ع) گفت: آیت‌الله مقدّس اردبیلی که بالجد مقدّس بود می‌گفت من برای ورود به ضیافت الهی دعوت گرفتم، در پاکتی از نور برای من آوردند و دعوت شدم. حالا چه کسی این پاکت نور را امضاء می‌کند؟

خبرگزاری شبستان: آیت‌الله روح‌الله قرهی، متولی و مؤسس حوزه علمیه امام مهدی(عج) در دویست و پنجاهمین جلسه درس اخلاق خود، در مهدیه القائم المنتظر(عج) واقع در شرق تهران به موضوع «شرّ» پرداخت. متن کامل بیانات آیت‌الله قرهی بدین شرح است:

جنود شیطان

اولیاء خدا، حسب روایات شریفه، راجع به جنود شیطان، بیان می­کنند: این جنود، به حقیقت، متعلّق به شیطان نیست، بلکه شیطان استفاده می­کند و این جنود را در اختیار می‌گیرد و لذا پس از آن، جنود ابلیس و شیطان می­شوند. پس این‌ها چیستند؟ بیان می­شود: این‌ها، همان جنود نفس امّاره هستند، همان فجوری که پروردگار عالم، راجع به انسان بیان فرمود: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[1]. این فجور از نفس دون و از درون خود انسان است که اگر انسان، این نفس دون را کنترل نکند، دیگر زمام امور، دست شیطان می­افتد. لذا زین پس، به جنود ابلیس معروف می­شود.

 

غوغای درونی در بشاشیّت ظاهری اولیاء!

عرض کردیم: یکی از شرارت‌های نفس دون، عنوان حرص و طمع است، همان چیزی که به عنوان زیاده‌خواهی مطرح می‌شود و در تعبیر روایات، به عنوان «شَرَّه» است که اسّ و اساس همه شرّهای نفسانی، همین است. اولیاء خدا در دنیا مدام می­لرزند و می­ترسند و حتّی آن لحظه‌ای هم که بشاشیّت ظاهری دارند، قلبشان پر از ناله، پر از آه و پر از فغان است؛ برای این که می­ترسند نکند لحظه‌ای این نفس دون، بر آن‌ها غلبه پیدا کند! لذا وقتی طمع به دنیا به وجود آمد که این از جنود ابلیس ملعون است؛ معلوم است، دیگر انسان، آرام آرام از آن مقام انسانیت خودش پایین می­آید.

در درس اخلاق حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) - که به صورت علنی بود - و یا درس اخلاق آن مرد الهی، آیت‌الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) - که درس ایشان به صورت خصوصی بود - ؛ بعضی‌ها از همان لحظه اوّلی که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن امام العارفین، یا آن عارف بالله، آیت‌الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، بحث خود را شروع می‌کردند؛ مدام گریه می‌کردند و در حال خودشان بودند.

یک موقعی یکی از آقایان بعد از درس اخلاق، به امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) عرض کرده بود: آقا! اگر می­شود در اخلاقتان تذکار بدهید که بنا نیست از همان اوّل، بعضی‌ها حال گریه و اشک داشته باشند! امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: من به حال خوش این‌ها غبطه می­خورم؛ چون این‌ها می­دانند که نفس دون را باید سرکوب کرد و این‌ها برای سرکوبی نفس دون، به پای بحث اخلاق می­نشینند.

بعد فرموده بودند: خواهم گفت، که در مباحث اخلاقی‌شان هم بیان فرموده بودند: اگر انسان از این «شَرَّه» (زیاده‌خواهی دنیا)، دور نشود، گرفتار نفس امّاره است و این جملاتی که عرض کردم، امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در درس اخلاقشان فرموده بودند که اولیاء خدا، ولو به ظاهر بشّاش هستند و لبخندی به لب دارند، امّا در قلب و در درون، غوغایی دارند و در ناله‌ و فغان هستند و اشک می­ریزند. دلیلش چیست؟

دلیلش این است که می‌گویند: تا از این دنیا سالم نرویم، تا دینمان را نبریم، آن هم سالماً غانماً - که اولیاء خدا، غنیمت این دنیا را تقوا می­دانند - ، جای این که انسان آرام بگیرد، نیست، «الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة»[2]، دنیا جای وقوف و آرامش و جای راحتی نیست؛ لذا در درون خودشان فغان دارند. امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: من به حال خوش این‌ها غبطه می­خورم، آن‌وقت شما به من می­گویید: بالای منبر، در بحث اخلاق بگویم: بنا نیست از اوّل بحث اخلاق، کسی حالش متغیّر شود، اشک بریزد و ناله و فغان کند؟!! برعکس، این‌ها می­فهمند برای چه در بحث آمدند.

 

سیری‌ناپذیری؛ بذر همه بدی‌ها!

لذا اولیای خدا از این سیری‌ناپذیر شدن نسبت به دنیا می­ترسند که عزیز دلم! اوّل علّت هم این است: اگر حبّ به دنیا و مال و مقام پیدا کنیم، دیگر سیر نمی‌شویم. وقتی هر حبّی، غیر از حبّ پروردگار عالم، در وجود انسان به وجود آمد؛ یقین بدانید اگر کنترلش نکنید و از قلبتان بیرونش نرانید؛ طبیعی است دیگر سیری‌ناپذیر خواهید بود. اولیاء خدا از این نگرانند و این حال خوش اولیاء خدا در این قضیّه است.

لذا وجود مقدّس مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان فرمودند: «لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ بَذْرٌ»[3] هر شیئی برای خودش، بذری دارد، «لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ بَذْرٌ وَ بَذْرُ الشَّرِّ الشَّرَهُ» و بذر همه بدی‌ها، سیری‌ناپذیری است. وقتی انسان حبّ به دنیا پیدا کرد، وقتی عطش در درونش به وجود آمد و وقتی به سمت معارف الهی نرفت؛ طبیعتاً به دنیا، سیراب نخواهد شد و دیگر سیری‌ناپذیر است.

«لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ بَذْرٌ» هر شیئی بذری دارد که در حقیقت آن بذر، به معنی ذرّه اصلی و اتم وجودی هر شیء است. همان‌گونه که قبلاً عرض کردم: حضرت صادق القول و الفعل(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «لکل شیء ذرّة و لکل ذرّة ذرّة اخری» برای هر شیئی، ذرّه‌ای است و در هر ذرّه‌ای، ذرّه‌ای دیگر. این‌جا هم مولی‌الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) می­فرمایند: «لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ بَذْرٌ» بذر یعنی آن دانه حقیقی؛ یعنی رأس آن مطلب و آن اتم حقیقی هر شیء. امّا در ادامه فرمودند: آن بذری که در شرّ وجود دارد، سیری‌ناپذیری است که وقتی انسان به دنیا روی آورد، دیگر سیر نمی­شود.

 

سیری‌ناپذیری اولیاء الهی

خیلی جالب است! اولیاء خدا هم در مقابل این قضیّه، به همین صورت هستند، چرا آن‌ها از معارف سیر نمی­شوند؟ چرا هرچه جلو می­روند، نسبت به معارف تشنه‌ترند؟ چرا هرچه جلو می­روند، نسبت به مطالب الهی، اخلاق، عرفان، معرفت‌الله، معرفت به حضرات معصومین و ...، بیشتر عشق می­ورزند؟ چون این‌ها هستند که طعم را می­چشند. همان‌طور که کسی که به دنیا علقه پیدا کرد، طعم دنیا را می‌چشد و وقتی طعم دنیا را چشید، دیگر سیری‌ناپذیر است و آن‌قدر جلو می­رود، «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ»[4] تا جایی که دیگر در قبر می‌رود، «حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»[5]. یعنی آن‌قدر حریص می­شود که هیچ‌وقت سیر نمی­شود. از آن طرف، اولیاء خدا هم همین حال را دارند.

در مورد علّامه مجلسی اوّل (علّامه محمّدتقی مجلسی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)) بیان شده که فرزند گرامی‌شان، علّامه محمّدباقر مجلسی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) (صاحب بحارالأنوار) می‌فرمایند: وقتی پدر گرامی‌ام می­خواست از دنیا برود، هم اشتیاق به رفتن و هم برعکس، اشتیاق به ماندن؛ یعنی جمع دو ضدّ را در ایشان دیدیم. در آن حال عرض کردم: آقا! حالتان چطور است؟ فرمودند: به معارف تشنه‌ام، کاش می‌شد بمانم! امّا می‌بینم که به لطف و عنایت خداوند، حضرات آغوش باز کردند و مولی‌الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) مرا دعوت به خود می‌کنند. از آن طرف، تشنه است و به معارف، عبادت، بندگی پروردگار عالم، اشک و فغان و ناله در دل شب علقه دارد و می‌خواهد بماند - که نشان می‌دهد چقدر این‌ها لذّت می‌برند - ، از طرفی هم آغوش باز مولی‌الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) را می‌بیند و اشتیاق دارد که برود!

ببینید این‌طور است، آن‌ها دل شب را می‌خواهند، عشق می‌خواهند و از این حالات چنان لذّت می‌برند، مثل آن کسی که از طعام لذّت می‌برد. لذا اولیاء خدا و عرفا که مزه‌اش را چشیدند و می‌فهمند، در تعابیر خودشان بیان کردند: این‌ها چنان از بیداری در دل شب لذّت می‌برند، چنان از اشک و ناله و فغان در دل شب و مناجات با پروردگار عالم لذّت می‌برند، مثل آن کسی که از اهل دنیا است و در روز، از طعامی لذّت می‌برد. لذا آن‌ها هم همان حال را دارند و عشقشان، همه و همه به عبادت است.

پس هر شیئی بذری دارد که بذر آن‌ها، حبّ‌الله و عشق به معارف است ولی بذر این‌ها، یعنی بذر شرّ چیست؟ «الشّرّه» یعنی سیری‌ناپذیری! «لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ بَذْرٌ وَ بَذْرُ الشَّرِّ الشَّرَهُ». لذا این سیری‌ناپذیر عامل می‌شود انسان به همه بدی‌ها روی بیاورد.

 

هر آنچه، انسان را از خدا دور کند؛ حرام است

وجود مقدّس حضرت صادق‌القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) با یک روایت شریفه، به ما هشدار دادند و بیدارمان کردند. حضرت فرمودند: «إِیَّاکُمْ أَنْ تَشْرَهَ أَنْفُسُکُمْ إِلَى شَیْ‏ءٍ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ»[6]. علّت چیست که انسان این‌قدر به سمت خواستن می‌رود تا جایی که دیگر سیری‌ناپذیر است؟ حضرت می‌فرمایند: مواظب باشید، مبادا نفس‌های شما، به سمت آنچه که پروردگار عالم حرامش کرده برود، إِیَّاکُمْ أَنْ تَشْرَهَ أَنْفُسُکُمْ إِلَى شَیْ‏ءٍ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ»، برای همین است سیری‌ناپذیر می‌شود. وقتی انسان از حرام الهی اجتناب نکرد و آن را سرسری گرفت، دیگر سیر نخواهد شد. البته حرام که هیچ، شبهه را هم باید رعایت کرد!

نکته‌ای را عرض کنم، این را به عنوان کد به ذهنتان بسپارید، اولیاء خدا می‌گویند: حرام عند الاولیاء، یعنی آن چیزی که انسان را از خدا دور کند. لذا شنیدید که می‌گویند: حتّی آنچه که بر ما مباح است، بر اولیاء و عرفا، حرام است! پس اولیاء خدا می‌گویند: هر چیزی که عامل شود ما از ذوالجلال و الاکرام، دور شویم، آن برای انسان، حرام است! حقیقتاً هم همین است. اگر عمل، مطلب، خواسته و مسئله‌ای، انسان را به آن سمت بکشاند که از پروردگار عالم دور بشود، جدّی حرام نیست؟!!

این حال آن‌هاست و ما نمی‌فهمیم یعنی چه. لذا حتّی آن‌ها، مکروه را بر خود حرام می‌دانند. با این که مکروه، مکروه است و ما یک حلال، یک حرام، یک مکروه، یک مستحبّ و یک مباح داریم. امّا آن‌ها مکروه را بر خود حرام می‌دانند و حتّی در مورد آنچه که مباح است، می‌گویند: تا ندانیم که این عنوان اتّصال است، دست نمی‌زنیم. اگر متّصل شدیم، بله، اگر نه، حتّی به آن هم دست نمی‌زنیم. چون آن‌ها می‌فهمند و متوجّه‌اند.

 

عاقبت دور نشدن از حرام؛ دور شدن از جنّت است

لذا وقتی انسان، گرفتار دنیا شد و به این مسئله مبتلا شد، معلوم است دیگر سیر نخواهد شد. حضرت می‌فرمایند: اوّل مطلب این است که از حرام دست بکشید. «مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ». مگر این حرام چه می‌کند؟ «فَإِنَّهُ مَنِ انْتَهَکَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ هَاهُنَا فِی الدُّنْیَا حَالَ اللَّهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ نَعِیمِهَا وَ لَذَّتِهَا» این حرام، دیگر شما را از جنّت دور می‌کند. جنّت عند العرفا چیست؟ یکی‌اش همان جنّت است که در مقابل جهنّم بیان می‌شود، امّا عندالعرفا می‌گویند: هر ‌جایی که یار باشد، هر جایی که آقاجانمان بود، آن‌جا جنّت است.

همان‌طور که در دعای کمیل بیان می‌شود: بدترین درد برای ما، این است که با اهل بلاء جمع شویم «جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلَائِکَ» و از اولیاء تو دور شویم «وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ». لذا جهنّم من آن‌جاست که از دوستانت دور باشم. بهشت من هم آن‌جاست که با آقا جانم باشم، بهشت من آن‌جاست که با ابی‌عبدالله باشم، بهشت من آن‌جاست که بدانم تو نظر کرامت بر من داری و من آن را می‌خواهم، نه این که بخواهم به بهشت بروم؛ چون فلان میوه بهشتی، فلان طعام بهشتی، فلان شراب بهشتی و ... است، این‌ها عندالاولیاء چیست؟

 

تنفّر از اسم گناه

لذا اوّلین مطلبی که می‌گویند عامل می‌شود انسان به سیری‌ناپذیری دچار شود، نگاه و ورود به حرام است. لذا اولیاء خدا، اصلاً نه تنها از کنار حرام رد نمی‌شوند، بلکه از دور هم نگاه به حرام نمی‌کنند. اولیاء خدا این‌قدر از خدا می‌خواهند که به یک مقامی برسند تا تنفّر از حرام و گناه در وجودشان به وجود بیاید. اصلاً اسم گناه را بشنوند، بدشان بیاید. اسم لقمه ربوی را بشنوند، بدشان بیاید. اسم معاملات ربوی را بشنوند، بدشان بیاید. اصلاً از آن، حالشان بهم بخورد! نعوذبالله، نستجیربالله، اسم زنا را بشنوند، بدشان بیاید.

لذا چندین بار این نکته را به مناسبت‌هایی عرض کردم که بعضی از این بزرگان، عرفا و اولیاء خدا، مثل آیت‌الله العظمی بروجردی، مثل آیت‌الله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامهما الشّریف)، یک بار کلمه زنا را به مناسبت بحث در درس خارجشان می‌گفتند، امّا بعد از آن، دیگر می‌گفتند: آن عمل شنیعه؛ یعنی دیگر نمی‌توانستند اسم آن را ببرند، با این که قرآن هم اسم آورده، امّا آن‌ها نمی‌توانستند بگویند، حالشان بهم می‌خورد و از اسم آن هم تنفّر داشتند. هر وقت به اجبار می‌گفتند، حالشان تغییر پیدا می‌کرد و بدشان می‌آمد.

مثل این که دیدید یک موقعی، یک کسی، مثلاً اسم فلان حیوان را بشنود، حالش بد شود. یک کسی، مردی، زنی، مثلاً اسم سوسک را بشنود، حالش بد شود. یا اسم موش را بشنود، بدش بیاید و ... . اولیاء خدا هم از اسم گناه بدشان می‌آمد. نه تنها از کنار حرام نمی‌گذشتند، از دور به آن نگاه هم نمی‌کردند، حال چه مال حرام باشد، چه نعوذبالله، نستجیربالله، نگاه حرام به جمال کسی و ... .

 

تنبیهات اولیاء خدا

اصلاً اولیاء الهی از گناه تنفّر داشتند و حتّی یک موقعی در آن تمرین‌هایی که دارند و آرام آرام می‌روند تا اوج می‌گیرند و بالا می‌روند، اگر حتّی لحظه‌ای تفکّر می کردند به این که جمالی ...، اصلاً بدشان می‌‌آمد و برمی‌گشتند با خودشان دعوای مفصّل می‌کردند و خودشان را تنبیه می‌کردند. تنبیهاتی برای خودشان قرار می‌دادند، مثلاً فردا را روزه می‌گرفتند و ... که ما این تنبیهات را متوجّه نیستیم. امّا آن‌ها این حال را داشتند که خیلی عجیب است.

آسیّد موسی زرآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی، می‌گوید: در بچّگی از طعامی خوشم می‌آمد و وقتی اسم آن را می‌شنیدم، حالم متغیّر می‌شد؛ خودم را تنبیه کردم و یک سال تمام، هر جایی که بوی آن می‌آمد، می‌رفتم، ولی نمی‌خوردم و این‌گونه تنفّر در خودم ایجاد کردم. با خودم دعوا می‌کردم، می‌گفتم: این‌قدر فکر این غذا نباش، اصلاً که چه؟! گرچه بعضی از اولیاء نوع دیگری برخورد را هم بیان کردند که مثلاً گاهی، یک چیزی به این شکم بی‌هنر (این شکم بی‌هنر پیچ پیچ/ می‌خورد و کار ندارد به هیچ) بدهید و چیزی در آن بریزید و بگویید: ببین بویش بهتر از خودش بود، خیلی فکر نکن خبری است، این‌قدر شکم‌پروری نکن، این‌قدر حرص نزن. لذا بعضی از اولیاء خدا هم این کار را می‌کردند.

 

بسته شدن غیرارادی چشم در مواجه با نامحرم

برای همین است که آن­قدر تمرین کردند که نه تنها آیت­ الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، بلکه خیلی از اولیاء دیگر، حتّی وقتی نامحرم می­خواست از کوچه ­ای بپیچد، ناخودآگاه چشمشان به پایین می­ افتاد و هنوز نامحرم نیامده، چشم خود را می‌بستند! می ­شود این­طور شد؟ بله عزیز من! به تمرین و ممارست. اگر انسان، انسان است که بناست خلیفه الله بشود، چرا نشود؟!

اتّفاقاً آن اولیاء خدا وقتی به آن مقامات می­رسند، متعجّبند که چرا شما از این حالت تعجّب می­کنید! می­گویند: این حالت، طبیعت انسان است. اگر انسان، انسان شد؛ دیگر معلوم است باید این­طور بشود؛ باید طوری شود که دیگر چشمش، نامحرم نبیند و اصلاً از دیدن نامحرم، بدش بیاید. آن که صاحب جمال را می­بیند، دیگر از این جمال‌های ظاهری بدش می­آید. چنین کسی، این­طور رشد می­کنند و تازه آن‌ها هستند که انسان می­شوند.

 

ثمرات سیری‌ناپذیری؛ عدم رضایت و غضب

برای همین است که وقتی انسانی به سمت دنیا رفت، یک خصوصیّت بدی که برای او هست و شیطان، او را سیر نمی­کند؛ این است که هیچ موقع هم راضی نمی­شود. امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) می­فرمایند: «الشَّرِهُ لَا یَرْضَى»[7]؛ آدم سیری‌ناپذیر، هیچ موقع راضی نمی­شود. یعنی او را هیچ موقع راضی و خرسند نمی­بینید. تازه برعکس، دائم بیشتر می­خواهد، بیشتر حرص به دنیا می­زند، ولی نمی‌رسد و غضب می­کند!

اگر به نظر خودش، بعضی­ها اجازه نداده باشند او به ریاست برسد و مثلاً رئیس‌جمهور و نماینده شود؛ آن موقع است که غضب می­کند. امیرالمؤمنین می­فرمایند: «الشَّرَهُ یُکْثِرُ الْغَضَبَ»[8]، سیری‌ناپذیری، خشم و غضب را زیاد می­کند. او به دنیا طمع دارد، امّا اولیاء خدا آرامند و دنیا را سه‌طلاقه کردند!

 

زمان خنده و شادی شیطان!

این تعبیر را ما نمی­فهمیم، امّا ابوالعرفا، آیت­الله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف و سلام اللّه علیه) می­فرمودند: امثال شیخناالاعظم، شیخ مفید عزیز(روحی له الفدا) (وخود ایشان، البته ایشان خودشان را نفرمودند و فقط فرمودند: امثال این‌ها)، درست همان چیزی را که امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان فرمودند، بیان کردند؛ چون این‌ها تالی‌تلو معصوم شدند، لذا به دنیا فرمودند: «غُرِّى غَیْرِی»[9]. بله، اگر انسان، انسان شود، درست است که معصوم نیست، امّا تالی‌تلو معصوم که می­شود، لذا دنیا به دنبال این‌ها می­دود، امّا این‌ها دنیا را سه‌طلاقه کرده­اند.

روایت می­فرماید: وقتی کار به جایی می­رسد که شیطان می­بیند دیگر نمی­تواند به این مخلصین تسلّط پیدا کند، دوست دارد که این‌ها زودتر بمیرند. لذا وقتی بمیرند، زمان شادی شیطان است، چون می­داند این مردان الهی برکت هستند. مثل ابوالعرفا، آیت­الله العظمی ادیب؛ مثل آن کنز خفیّ الهی، آیت­الله مولوی قندهاری؛ مثل آیت­الله العظمی مرعشی نجفی؛ مثل این مرد الهی، عزیز خدا، عزیزالله و عزیز الحجّه، آیت‌الله خوشوقت(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) و ... .

شیطان وقتی مرگ این‌ها را دید، خندید و خوشحال شد. چون می­بیند نه تنها بر این مردان الهی نمی­تواند تسلّط پیدا کند و به حریم این‌ها هم نمی­تواند راه پیدا کند؛ بلکه این‌ها با اعمال و کلامشان، عامل و باعث‌ در صراط آوردن بقیّه مردم هم هستند. لذا جنود خودش را آماده می­کند که نگذارند این‌ها از وسایل، بهره ببرند.

این مطلبی که می­بینید امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: آمریکا، شیطان بزرگ، است؛ همین است، یعنی این‌ها جنودش می‌شوند. نکاتش را قبلاً هم عرض کردیم، جدّاً این‌ها جنود شیطانند. شیطان می­گوید: نگذارید این‌ها از این ابزار استفاده کنند و لذا آن‌ها هجمه بیشتری می­آورند. در اینترنت به مباحث فحشا و فسق و فجور، بیشتر ورود پیدا می­کنند و آن لحظه­ای که کلامی از عرفای الهی، از بندگان خاص خدا، در این وسایل روز نفوذ پیدا کند، بدانید شیطان ناله می­زند.

لذا یک نکته­ای را هم به خصوص به جوان‌های عزیزم، فرزندان عزیزم، دانشجویان و طلبه­های عزیز عرض کنم و آن این که: تا می­توانید فضای سایبری را در دست بگیرید و ورود به آن پیدا کنید. در وبلاگ‌ها و سایت‌ها، مطالب اولیاء خدا و عرفا را نشر دهید. ابلیس ملعون می‌ترسد. خلّص کلام را دارم می‌گویم، بینی و بین الله، به جان آقاجانمان، ابلیس ملعون هراسان است. می‌خواهد امثال آیت­الله خوشوقت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی مهجور بمانند. لذا می­بینید که آن‌ها، این فضای مجازی را چطور در دست می­گیرند؛ چون ابلیس ملعون می­ترسد و از نشر دین وحشت دارد. لذا آن لحظه­ای که اولیاء خدا از دنیا بروند، برای او لحظه شیرینی است.

راه تشخیص بدی و شرارت در یک فرد/ چطور می‌شود انسان جدّاً بدی‌ها را بفهمد؟

امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) می‌فرمایند: اگر دیدی، کسی ولع به دنیا دارد، بدان در بدی است. عزیز من! خوب گوش بدهید، اگر این مطالب را نگویم گناه کردم، با این که بینی و بین الله بحث سیاسی ندارم، گرچه سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست، امّا بینی و بین الله اگر این مطلب را نگویم، گناه کردم. ببینید آن کسی که طمعش بیشتر بود و بعد از این که رأی هم نیاورد، این و آن را متّهم کرد، چه کسی است؟ امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) می­فرمایند: «یُسْتَدَلُّ عَلَى شَرِّ الرَّجُلِ بِکَثْرَةِ شَرَهِهِ وَ شِدَّةِ طَمَعِهِ»[10] - نکته خیلی عجیبی است - از کثرت ولع و شدّت طمع در شخص می­توانید به بدی او پی ببرید که معلوم می‌شود چنین کسی به درد نمی‌خورد.

اگر دیدید که یک کسی به قول امام المسلمین(حفظه اللّه تعالی مدظلّه العالی) - که امروز، در دیدار با مسئولان قضائی هم بیان فرمودند - این­طور برود و راحت به منتخب ملّت تبریک بگوید، معلوم است که فرد درستی است، امّا اگر کسی طمع داشت و ولعش زیاد بود، از آن کثرت ولع و شدّت طمع در او؛ می­توانید به بدی او پی ببرید. ولع دارد به این که می‌خواهد یک ریاستی داشته باشد، ولع دارد به مال، ولع دارد به این که «الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ»[11] و ... که می‌فرمایند: ما باید شرّش را از این حالات او بفهمیم.

 

ثمره سیری‌ناپذیری؛ سرازیر شدن در عیوب

در تشخیص شرّ در روایات بیان کردند: اگر دیدی کسی خیلی طمع دارد، معلوم است اتّفاقاً باید از او گریز کنی و حتّی اگر عالم هم به او رو بیاورند، تو نباید به سمتش بروی. لذا انسان باید از کسی که طمع دارد و سیری‌ناپذیر است، گریزان باشد. بله دیگر، بالجد باید از چنین کسانی گریزان بود؛ چون همه عیوب به سمت آن‌ها سرازیر می‌شود، «ثَمَرَةُ الشَّرَهِ التَّهَجُّمُ عَلَى الْعُیُوبِ»[12]؛ مولی‌الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) چه نکاتی را می‌فرمایند، الله اکبر! می­فرمایند: ثمره سیری‌ناپذیری، سرازیر شدن به سوی همه عیب‌هاست، یک عیب، دو، سه، ده، مدام می‌بینی زیاد و زیادتر می‌شود و دائم عیوب او افزوده می­شود و دیگر یکی و دو تا نیست.

 

عفّت و پارسایی؛ دو راه مبارزه با زیاده‌خواهی

لذا باید اوّل از همه نسبت به دنیا، چشم طمع را بپوشانیم و مراقب باشیم، چون یک لحظه حبّ، دائم می‌آورد، می‌آورد، بعد هم دیگر اصلاً سیر نمی­شویم. نمی­خواهم بگویم: بدنسازی بد است، «قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی»[13]، کسی بعداً متهم نکند و نگوید: او مخالف ورزش است، امّا یکی از این جوان‌های عزیز قبلاً بدنسازی می­رفت. یک روز به من گفت: دیگر نمی­روم. گفتم: چرا؟ گفت: نمی­دانم، یک حالتی برایم پیش آمده که می­ترسم. چون در این کار باید خیلی غذا بخوری، می­گویند: در فلان ساعت، فلان چیز را بخور؛ در ساعت دیگر، فلان چیز و ...؛ من احساس می­کنم از آن موقعی که دارم خیلی غذا می­خورم، دیگر آن نمازم هم، نماز نیست، لذا ترکش کردم. در آن موقع به او گفتم: حالا هر طور که راحتی، امّا در دلم به او گفتم: آفرین به این معرفت!

عرض کردم، اشتباه نشود، نمی­خواهم بگویم: کسی سراغ ورزش نرود، شاید کسی از حرف من، برداشت بد یا اشتباه کند. اتّفاقاً انسان باید به دنبال ورزش و پهلوانی برود، در قدیم هم زورخانه­ها بوده و الآن هم هست، نمی‌گویم نروید، ولی می­خواهم بگویم: یک کسی می­ترسد که یک موقعی حتّی در طعام هم سیری‌ناپذیری داشته باشد. این برای خودش به یک معرفتی می‌رسد که من نمی­فهمم.

این که اولیاء خدا این­طور بودند، همین است. به دنبال طمع، بقیه عیب­ها هم می­آید. عرض کردیم که اوّل همه این‌ها هم، طمع و دل بستن به دنیاست که این‌ها را باید مواظبت کرد. حال جدّی چه کنیم که این­طور نشویم؟ دو مورد را به عنوان بهترین راه برای این مطلب، در روایات بیان کرده­اند. فرمودند: یکی این که انسان، پارسا بشود «ضَادُّوا الطَّمَعَ بِالْوَرَعِ»[14]، و دوم عفّت است «ضَادُّوا الشَّرَهَ بِالْعِفَّةِ»[15].

لذا امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «الْعِفَّةُ تُضَعِّفُ الشَّهْوَةَ»[16] همان طور که سیری ناپذیری، دنیاطلبی را قوی می‌کند، عفّت و خویشتنداری هم آن را ضعیف می‌کند. عرض کردیم: عفّت فقط مال زن نیست، مال مرد هم هست. خویشتندار باشد، می‌فرمایند: خویشتنداری، این خواهش و طمع نفس و شهوت را ضعیف و ناتوان می‌کند. خویشتنداری، انسان را مصون می‌دارد «الْعَفَافُ یَصُونُ النَّفْسَ وَ یُنَزِّهُهَا عَنِ الدَّنَایَا»[17] و او را از پستی‌ها، در امان می‌دارد. اصلاً گفتند: دنیا یعنی پستی. وقتی انسان، خویشتندار و عفیف شد، دیگر عفّت در کلام، عفّت در غذا و طعام و ... دارد.

عفّت در طعام داشتن؛ یعنی با خود بگوید: آیا من همه چیز را باید بخورم؟! شبهه‌ناک هم شدم، بخورم؟! حرام هم شد، بخورم؟ یک بار مزه کنم، ببینم، حالا مگر یک بار چیست. عجبا! همان یک بار است که انسان را بیچاره می‌کند. ما این تعبیر را نمی‌فهمیم، امّا اولیاء خدا می‌گویند: همان یک بار، هبوط آورد. لذا با این که در بهشت و جنت الله، همه چیز حلال است، امّا خدا آدم ابوالبشر، ابانا آدم و امّنا حوا(علیهما الصّلوة و السّلام) را منع کرده بود، امّا همان یک بار که رفت تا ببیند چیست، همان هبوط آورد که یک بار هم بیشتر نبود.

گرچه راه توبه را باز گذاشتند، نه این بگوییم: برای آن‌هایی که کاری کردند، توبه نیست؛ نمی‌خواهیم آن‌ها را مأیوس کنیم، امّا همان یک بار نستجیربالله، نعوذبالله، پناه به ذات احدیّت، انسان ام الخبائث، مشروب را بخورد، همان یک بار یک جرعه خوردن، او را گرفتار، بیچاره و بدبخت کرد، همان یک بار!

 

اوج گرفتن با یک نه محکم گفتن به لذایذ دنیوی

در همه چیز، همین یک بارهاست. اتّفاقاً مرد، آن است که یک نه محکم، راجع به این مطالب بگوید. بگوید: نه، نه، نه. آقا این مال است، این بد نیست، این را حالا در بانک بگذاری، حالا بعد یک طوری جبران می‌کنی، بعد به دیگری می‌دهی و ...، امّا باید محکم گفت: نه! ولیّ خدایی را می‌شناختم، چنان نه محکم به دنیا گفت و چنان چیزهایی را خودم از این مرد الهی دیدم که نمی‌توانم بیان کنم. نه محکم گفت، با این که به صورت ظاهر هم حلال بود، دنیا را به او هبه کرده بودند، امّا او یک نه محکم گفت. این‌ها خیلی مهم است.

یک نه محکم به دنیا بگوید، ببیند این قلب چطور می‌شود. اصلاً یک طوری اوج می‌گیرد که عجیب است. آسانسور را دیدید چطور بالا می‌رود، الآن که آسانسوری را ساختند که با فیبرهای نوری هست و بلافاصله بیش از 150 طبقه را در چند دقیقه بالا . حالا یک نه محکم بگوید، ببیند چطور اوج می‌گیرد.

خدا این‌ها را مثال قرار داده، اولیاء خدا این‌ها را به دید مثال می‌بینند، می‌گویند: وسائل دنیا، مثال برای آخرت است. اگر کسی بفهمد همین آسانسور، مثال است که یعنی پس می‌شود انسان یک جا بایستد و بلافاصله ببیند طبقه چندم است، با این که خودش هم حرکت نکرده است و فقط با زدن یک دکمه برود. با یک کار، با یک نه محکم؛ بعد نگاه کند ببیند کجا رفته و چه اوجی گرفته است. پس فقط یک نه نیاز دارد.

عفاف و خویشتنداری، همین است. مثلاً در نگاه، یک نه محکم بگوید. عزیز دلم! در خلوتت هستی، این شیطان مصوّر به عنوان ماهواره و به عنوان اینترنت و ...، تو را وسوسه می­‌‌کند، امّا تو یک نه محکم بگو، هیچ کس نیست، امّا بگو: نه، نمی‌بینم. به لذایذ دنیا، یک نه محکم بگویید. بگویید: حالا که چه بشود، همه دیدند، چه شد که من ببینم؟! آن‌وقت ببین چه می‌بینی! خدا گواه است انسان وقتی لذّت این نه را چشید، بعداً می‌گوید: ای کاش از اوّل نه گفته بودم.

یک تعبیری را یک موقعی ابوالعرفا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند، برایتان عرض کنم. تعبیر خیلی ملیح و زیبایی است، اهل فن می‌فهمند، ما (خودم و امثال خودم را عرض می‌کنم) چه می‌فهمیم؟! می‌فرمودند: ای کاش از بچّگی به ما یاد داده بودند: به جای بله گفتن، نه بگوییم. بعد می‌فرمودند: برای این که ما به دنیاطلبی بیشتر اشتیاق داریم و برای همین، باید نه، در ما، قوی‌تر باشد. اگر یادمان داده بودند نه بگوییم، آن‌وقت جدّی چه می‌شد، غوغا می‌شد، محشر می‌شد، انسان می‌شدیم. به‌به! انسان می‌شدیم، چه انسانی! ای کاش این نه را یاد گرفته بودیم.

 

دعوت خدا از نفس مطمئنّه در همین دنیا

«الْعَفَافُ یَصُونُ النَّفْسَ وَ یُنَزِّهُهَا عَنِ الدَّنَایَا» همین است، عفّت، نفس را از پستی‌ها مصون می‌دارد و پاک نگاهش می‌دارد. آن‌وقت این نفس، نفس الهی و نفس مطمئنّه می‌شود. دیگر معلوم است این نفس مطمئنّه را خود خدا به سمت خودش دعوتش می‌کند. توجّه کنید، منظور از نفس مطمئنّه در این آیه «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلی‏ فی‏ عِبادی وَ ادْخُلی‏ جَنَّتی‏»[18]، فقط اخری نیست؛ یعنی این آیه فقط برای آخرت نیست.

چندین بار در این آیه خودش دعوت کرده به سمت خودش:

1. «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی‏» به سمت من برگرد

2. «إِلى‏ رَبِّکِ» به سمت پروردگارت

3. «راضِیَةً مَرْضِیَّةً» من از تو راضی هستم

4. کاری می‌کنم تو هم راضی شوی (حتّی راضی شدن انسان هم باز دعوت به سمت خودش است؛ چون خودش راضی است)

5. «فَادْخُلی» بر من داخل شو

6. «فی‏ عِبادی» در بندگان من

7. «وَ ادْخُلی‏» بر من داخل شو

8. «جَنَّتی» جنّت من

می‌دانید هر که هشت، ثامن‌الحجج را قبول داشت، یعنی شیعه اثنی‌عشری است. خدا نفس مطمئنّه را در همین دنیا دعوتش می‌کند و دیگر متعلّق به خدا می‌شود. چون دنیا را سه‌طلاقه کرده است، متعلّق به اوست.

درخواست امضاء از امام عصر(عج) جهت ورود به ضیافت‌الله

اواخر ماه شعبان است، از خدا بخواهیم ما را در ضیافتش وارد کند. آقاجانمان هم آمده، خوش آمده. یابن الحسن! آقاجان! ماه مبارک رمضان، ضیافت الله در پیش است، «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّهِ»[19]، به ما عنایتی کن. به فضل الهی هفته آینده در درس اخلاق، نکاتی را عرض می‌کنم که فرق ضیافت اولیاء، با ضیافت دیگران چیست. ضیافت اولیاء، غوغایی است. بخواهیم.

«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ»[20]. آیت الله حاج شیخ احمد مقدّس اردبیلی که بالجد مقدّس بود، فرمود: من این دعوت را گرفتم، در پاکتی از نور برای من آوردند و دعوت شدم. هر کسی که وارد این ضیافت الله بشود، مگر دیگر خارج می‌شود؟! حالا چه کسی این پاکت نور را امضاء می‌کند؟ آقاجانمان، امام زمان(روحی له الفدا).

لذا عرض کردم، باز هم عرض می‌کنم، حیف است، از دست ندهیم، غیر از این دعاهایی که در مفاتیح است، به خصوص این مناجات شعبانیّه که غوغایی است و محشر؛ در این روزها دائم یاد آقاجان باشیم، به خواندن دعای سلامتی «اللهم کن لولیک»، دعای فرج «الهی عظم البلاء»، دعای عهد، دعای آل یاسین و ... . مدام یاد آقاجان باشیم. همه چیز به دست اوست «بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»[21] همه مطالب به دست آقاجانمان است، همه چیز، آقاست.

آقا هم باید امضاء کند. مگر نه این که اوج ماه مبارک رمضان، لیالی قدر است. مگر نه این که شب بیست و سوم که دیگر اوج لیالی قدر است، آقاجان امضاء می‌کند و اعمال دست آقاجان است. همان آقاجانی که پرونده ما را هفته‌ای دو بار به دستش می‌دهند. همان آقاجانی که گاهی وقتی پرونده را باز می‌کند، عرض کردم: برای این که ملائکه که می‌آیند، نبیینند، طوری به سمت صورتش می‌گیرد که ملائکه نبییند، به خصوص پرونده‌های محبّین و شیعیان را! همین آقاجانی که گاهی ما در اوج خوشحالی هستیم، امّا وقتی آقاجان دارد پرونده ما را می‌خواند، قلبش درد می‌گیرد و اشکش برای محبّینش جاری می‌شود. یابن الحسن! آقاجانم!

این روزها خیلی از آقاجان بخواهیم، عزّ و التماس کنیم، بگوییم: آقا! رجب المرجّب را که درک نکردیم، ماه شعبان المعظّم هم که دارد از دستمان می‌رود. دستمان خالی است، یک عدّه اولیاء جمع کردند، آوردند، امّا ما دست خالی آمدیم. البته ای کاش دست خالی می‌آمدم آقاجان، منم هم آمدم، من هم آوردم، امّا من کوله‌باری از گناه آوردم!

آقاجان! عنایت کن، قربانت بروم عیدی ما این باشد که ما را در ضیافت الله دعوت کنی و ما در مهمانی بیاییم. می‌شود آقا؟! می‌دانم ضیافت الله، جای خوبان است، معلوم است طاهرین با طاهرین هستند، امّا آقا اگر بخواهی می‌شود. یک آبی روی بدن ما بریز، ما را غسل بده، غسل از ذنوب. آقاجان! عنایتی کن، یک نگاهی کن. یک نگاه تو عجیب است، قلب را دگرگون می‌کند. قلب ما را عوض کن آقا! آقاجان! ما را شستشو بده.

آقا! عاجزم، خودم دارم اعلان عجر می‌کنم آقا! عاجزم، عنایت کن عزیزم! آقاجانم! عنایت کن. به خودت قسم دوستت دارم آقاجان! به مادر گرامی‌ات، نرجس خاتون(علیها الصّلوة و السّلام) قسم! دوستت دارم. همان‌طور که شما مادرت را دوست داری، به حقّ مادرت حضرت نرجس خاتون(علیها الصّلوة و السّلام) یک عنایتی کن، گرفتارم. این شب‌ها که عرض کردم می‌خواهی دقایقی را با آقاجان حرف بزنی، این دقایقی که بارها عرض کردم آخر شب با آقاجان خلوت کن، حرف بزن و بگو: آقاجان! یک عنایتی کن، بزرگواری کن، دست من بیچاره را هم بگیر، یابن الحسن! آقاجان!

 

پایان پیام/

کد خبر 270935

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha