خبرگزاری شبستان: با پیروزی مرسی در انتخابات ریاست جمهوری مصر به نظر می رسید که رویای اخوان المسلمین محقق شده است ،اما وقایع پس از آن و آنچه که در خیابان های مصر اکنون می گذرد حکایت از چیز دیگری دارد. در این یادداشت به بررسی علل سقوط رسی در چارچوب اشتباهات وی و اخوا المسلمین می پردازیم.
ابتدائا باید توجه داشت که جامعه ضد صهیونیستی و مخالف با اشغالگری رژیم صهیونیستی در سرزمین های فلسیطینی است. به دلیل هم مرزی مصر با فلسطین اشغالی و مشکلاتی که در طول تاریخ شصت ساله مصر با اسرائیل داشته است، تاریخ این کشور مملو ازحوادثی است که مردم را مصر را به دیدگاههای ضد صهیونیستی نزدیک کرده و رویکرد مردم و گروههای مختلف در مصر عموما رویکرد مقاومتی در برابر اسرائیل است. در این چارچوب رویکردی که اخوان المسلمین و مرسی در مواجهه با رژیم صهیونیستی و موضوع فلسطینیان اتخاذ کردند رویکرد درستی نبود و سوال برانگیز به نظر رسید. به ویژه در شرایطی که انتظار این بود که با روی کار آمدن محمد مرسی و اخوان المسلمین در مصر تحولی در روابط این کشور با اسرائیل صورت گیرد. بسیاری تصور می کردند که با این تحول در مصر، دولت این کشور اقدام به کمک رسانی جدی به غزه از طریق مرز رفح که در اختیار مصر قرار داشت کند، ولی این کار عملی نشد و عملا تغییر در روابط مصر با رژیم صهیونیستی شکل نگرفت.
جریان اخوان المسلمین _ و بالطبع المرسی _ که تنها یکسال توانست قدرت را در مصر قبضه کند، در تشخیص منافع خود؛ اولویت بندی و اجرای آن چنان بد عمل کرد که جامعه مصر را در گستره ای وسیع علیه خود شوراند. این جریان سرمست از چیدن میوه انقلاب 25 ژوئن 2011 ملت مصر و در فاصله یکسال از بدست گرفتن قدرت، چنان عمل کرد که اقلیت بازنده توانست به مثابه اکثریتی توانمند انسجام یافته و دولت نوپای اسلامگرا را سرنگون کند.
المرسی که ابتدا خود را رئیس جمهور همه مصریان خواند بزودی نشان داد که برای او ترجیحات حزبی بیش از تشخیص منافع اصلی، اهمیت دارد. او نتوانست میان واقع گرایی و آرمان خواهی ایدئولوژیک یک تلفیق منطقی ایجاد کند و بدون درک مختصات جامعه مصر، خود را در اندازه مصلحی تصور کرد که می تواند ارزش های ذهنی و آرمانی خود را در جامعه مستقر کند. جریان اخوان المسلمین و دولت وابسته به آن، درک واقعی از اختیارات و نیز توانمدی هایشان برای همسو سازی ملت با خود نداشتند و براین اساس به جای پاسخ به مطالبات واقعی و اولویت دار مردم مصر ، تنها در اندیشه تحقق ایده ال های خود بودند. این جریان، خشکه سرانه نپذیرفت که سیاست واقعی بازتابی از گفت و گوست.
بخش دیگری از موضوع، متوجه مشکلات جامعه پسا مرسی است که به نوعی مولود دوران پیش از وی بوده است که بدون بهبود در دوران وی نیز ادامه یافته است.
از آنجایی که بخش مهمی از مطالبات مردم مصر در انقلاب 2011 این کشور برطرف کردن معضلات و مشکلات اقتصادی و اجتماعی و بهبود شرایط معیشتی بود، یکی از چالشهای مهم محمد مرسی به همین عرصه مربوط میشد. در این عرصه، میتوان به چالشهای اساسی همچون کاهش فقر و بهبود وضعیت معیشت و رفاه عمومی، مقابله با فساد و بیعدالتی اقتصادی و همچنین جذب سرمایه و ایجاد رونق اقتصادی در سطح کلان آن اشاره کرد..
مصر وضعیت اقتصادی حادی دارد و نگرانیهای بسیاری در مورد وضعیت آیندهیاقتصاد این کشور وجود دارد و این موضوعی است که فقر اقتصادی و خدشهدار کردن رفاه عمومی را باعث شده است. درآمدهای اقتصادی مصر اکنون از چهارمنبع عمده تأمین میشود. نخست گردشگری، که کفاف اقتصاد مصر را نمیکند، دوم کمکهایسالیانهی آمریکا به اقتصاد مصر، که حدود سه میلیارد دلار است و سوم تولید ملی و داخلی این کشور است. چهارمین منبع نیز کمکهای کشورهای عربی خلیج فارس است. با این حال، نه تنها هر یک از این منابع به تنهایی نمیتوانندمشکلات اقتصادی مصر را حل کنند بلکه، با توجه به گسترده بودن فقر در این کشور، چهار منبع بالا در کنار هم میتوانند تا حدی مشکلات این کشور را حل کنند.
گزارشهای مختلف حاکی از افزایش میزان فقر و بیکاری در سالهای اخیر و به خصوص در دورهی پس از مبارک در مصر است و این موضوع چالشهای اقتصادی و معیشتی را به عنوان چالشهایی اساسی در برابر محمد مرسی مطرح کرده بود. فقر در مصر در سال 2009 به 21.6 درصد و در سال 2011 و بعد از انقلاب 2011 به 25.2 درصد رسید که این مقدار نسبت به ده سال قبل 10 درصد افزایش را نشان میدهد. در حال حاضر درآمد بیش از 66 درصد از خانوادههای نیازمند مصری نمیتواند مایحتاج آنها را به طور کامل رفع نماید؛ به طوری که نزدیک به 49 درصد از خانوادهها مجبورند برای تأمین خوراک خود قرض گیرند یا آن را به اقساط تأمین نمایند.
نویسنده: حدیث اقبال
پایان پیام/
نظر شما