خبرگزاری شبستان: امام علی (ع) حکومت را براساس دین بنیان کرد.در طول5 سال حکومت عادلانه خویش به تاریخ آموخت که دادگستری چیست وحکومت بر اساس اندیشه های سیاسی دین کدام است. امام علی ع حکومت عادلانه خویش را براساس دانش وتقوا وفداکاری استوار نمود.میزان و معیار حکومت قوانین الهی بود همه بخصوص فرزندان و خویشاوندان در برابر قانون یکسان بودند.علی (ع ) دریکی از بیانات خویش بطور اشکاروصریح به اطرافیان اش فرمودند:
اموالی که ازبیت المال برده اند پس میگیرم اگرچه مهریه زنان کرده ویا با آن کنیز خریده باشندودوستی عطوفت مهربانی با مردم راهمواره به فرما نداران اش توصیه می کرد و میفرمودند:با مردم با انصاف رفتار کنید.
نظام اسلامی باید بر بنیاد عدالت تشکیل شود. پس از آن که ساختار نظام سیاسی بر مبنای عدالت شکل گرفت باید اهداف و جهت حرکت این نظام نیز در راستای تحقق عدالت در زمینههای مختلف سیاسی اجتماعی باشد. اگر هدف نخبگان سیاسی از پذیرش حکومت چیزی بجز پیاده کردن عدالت باشد، آنان ستمگرند و یک نظام مبتنی بر عدالت نمتواند آنها را تحمل کند. حضرت علی علیهالسلام یکی از اهداف خود برای قبول حکومت را فرمان خداوند به علما و دانایان میداند که «ستمکارِ شکبماره را برنتابند و به یاری گرسنگانِ ستمدیده بشتابند.» بنابراین، نخستین هدف، از بین بردن شکاف طبقاتی و ظلم در جامعه و تحقق عدالت اجتماعی است. در همین راستا بود که امام علیهالسلام فرمود:
«خور نزد من گرانمقدار است تا هنگامی که حق او را بدو برگردانم و نیرومند خوار تا آن گاه که حق را از او بازستانم.»
بنابراین، احقاق حق و اجرای دقیق قانون، نخستین شرط لازم برای یک نظام سیاسی عادل است و حضرت توانست آن را در نظام سیاسی خود به اجرا گذارد:
« چون کار حکومت به من رسید به کتاب خدا و آنچه برای ما مقرر نموده و ما را به حکم کردن بدان فرموده نگریستم و از آن پیروی کردم و به سنتی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نهاده است و بر پی آن رفتم.»
همچنان که ظلم و ستم آثار و نتایجی چون: اختلاف و تشتت، دشمنی، ناامنی، بدبختی، نارضایتی و گسیختگی اجتماعی در پی دارد، عدالت آثار شیرین و لذبتبخشی چون: اصلاح، آبادنی، امنیت، برابری، احقاق حقوق و اجرا شدن قانون را به ارمغان میآورد. یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت و در رأس آن نخبگان سیاسی عادل باید تمام همّشان ریشهکن ساختن ستم و هدفشان اجرای عدالت باشد، چنان که حضرت علی علیهالسلام اینگونه بودند:
«خدایا تو میدانی آنچه از ما رفت نه به خاطر رغبت در قدرت و نه از دنیای ناچیز خواستن زیادت، بلکه میخواستیم نشانههای دین را به جایی که بود بنشانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا بندگان ستمدیدهات را ایمنی فراهم آید و حدودِ ضایع ماندهات اجرا گردد.»
این که چه نظامی میتواند این گونه نسبت به قدرت بیرغبت باشد و تمام توان خود را بر اجرای حدود و احقاق حقوق متمرکز کند، بستگی به میزان عدالت در اجزای نظام سیاسی دارد و این که چه افرادی و با چه ویژگیهایی در سطوح مختلف مدیریت قرار گرفته باشند. از نظر امام علی علیهالسلام :
«فرمان خدا را برپا ندارد جز کسی که ـ در حق ـ مدارا نکند و خود را خوار نسازد و در پی طمعها نتازد.»
حضرت علی علیهالسلام هنگام عزیمت به بصره در ذوقار فرود آمدند. ابن عباس گوید: خدمت حضرت رفتم، دیدم نعلین خود را وصله مزند.
گفتم: نیاز ما به شما برای سروسامان دادن امور بیشتر از این کاری است که انجام میدهی.
حضرت پس از اتمام کار فرمود: این یک جفت نعلین چقدر ارزش دارد؟
گفتم: ارزشی ندارد.
فرمود: «به خدا این را از حکومت بر شما دوستتر دارم، مگر آن که حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم.»
بنابراین، مهمترین هدف یک نظام سیای مبتنی بر عدالت، احقاق حق و امحاء باطل است و نظام سیاسی باید در این امر مصمم باشد و به هیچ قیمتی حتی از بین رفتن اصل حکومت، از آن عدول ننماید، زیرا اگر به منظور حفظ اصل حکومت از حقی چشم بپوشد یا عدالتی را زیر پا نهد، نقض غرض خواهد بود و با هدف نخستین نظام عادل سازگاری ندارد، چون هدف چنین نظامی از ابتدا بر اریکه قدرت تکیهزدن نبود، بلکه هدف احقاق حق و اجرای عدالت بود. چنین نظام عادلانهای نه به سبب مصلحتجویی و عافیتطلبی و هراس از سقوط و نابودی و مرگ از صحنه بیرون میرود ـ چنان که دیدیم امام علیهالسلام چند جنگ بزرگ و تضعیف کننده را به جان خرید، ولی ذرهای از عدالت عدول نفرمود ـ و نه در دام تجملات دنیوی و رفاه مادی گرفتار میآید. امام علیهالسلام قضیه فردی را که برایش رشوه آورده بود، چنین نقل میفرمایند:
«...و شگفتتر از آن این که شب هنگام کسی ما را دیدار کرد و ظرفی سرپوشیده آورد... درونش حلوایی ـ سرشته ـ با روغن و قند آغشته ـ چنانش ناخوش داشتم که گویی آب دهان مار بدان آمیخته یا زهر مار بر آن ریخته. گفتم؛ صله است یا زکات یا برای رضای خداست که گرفتن صدقه بر ما نارواست؟»
گفت: نه این است و نه آن، بلکه ارمغان [هدیه] است.
گفتم: مادر بر تو بگرید، آمدهای مرا از راه دین خدا بگردانی یا خرد آشفتهای یا دیو گرفته یا به بیهوده سخن میرانی؟ به خدا اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانها به من دهند تا خدا را نافرمانی نمایم و پوست جوی را از مورچهای بناروا بربایم، چنین نخواهم کرد و دنیای شما نزد من خوارتر است از برگی در دهان ملخ که آن را مخاید و طعمه خود مینماید. علی را چه کار با نعمتی که نپاید و لذتی که به سرآید.»
به طور طبیعی، دادن هرگونه هدیه، میهمانی، امتیاز نابجا، پورسانت و... در نظام سیاسی، اهداف و اغراض پوشیده، ناگفته و نانوشتهای ـ و شاید هم تصریحشدهای ـ را دنبال میکند که برآوردن آن انتظارات قطعاً خارج شدن از عدالت است و خواهناخواه طرف دیگر معادله را پایمال شدن حقی تشکیل میدهد. حال اگر یک نظام سیاسی حاضر باشد نه تنها قدرت و حکومت، بلکه حتی هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاست، از دست بدهد، ولی ستمی را مرتکب نشود و حقی را در جامعهاش پایمال نکند، چنین نظامی نظام عدل است که حضرت علی علیهالسلام آن را پایهگذاری نمود و برای تکامل آن کوشید، تا بالاخره جان خود را نیز در راه عدالت فدا کرد. امام علی علیهالسلام نه تنها خود کوچکترین حقی پایمال نکرد و هیچ ظلمی مرتکب نمیشد، بلکه تحمل نمیکرد که در مجموعه نظام سیاسی و کشور اسلامی حقی پایمال شود یا کاری برخلاف عدالت صورت پذیرد. حضرت هر گاه به بی لیاقتی یا تخلّف هر کدام از والیان یا مأمورانش مطمئن میشد، بیدرنگ او را عزل کرده، خطاب به وی مینوشت:
«همانا موعظهای از جانب پروردگارتان آمد، پس تمام کنید پیمانه و ترازو را به عدالت و از مردمان چیزی را کم نگذارید و در زمین تباهی در حالی که مفسد باشید، باقی گذاشته خدا از برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم. (هود 86/85) هر گاه نامه من به تو رسید آنچه از کار ما در دست توست حفظ کن تا کسی را به سوی تو بفرستم و آنها را از تو تحویل بگیرد.»
سپس حضرت به سوی آسمان نگریسته میفرمود: بارالها! تو میدانی که من آنها را به ستم بر بندگانت و به ترک حق تو فرمان ندادهام.
امام علی (ع) برای مردم و رهبر جامعه اسلامی حقوق متقابلی قائل است. به گفته ایشان: پس خدای سبحان برخی از حقوق خود را برای بعضی مردم واجب کرد و آن حقوق را در برابر هم گذاشت که برخی حقوق دیگر را واجب گرداند. وحقی بر کسی واجب نمیشود مگر همانند آن را انجام دهد و در میان حقوق الهی بزرگترین حق رهبربر مردم وحق مردم بر رهبر است. حق واجبی که خدای سبحان بر مردم بر هر دو واجب نمود و آن را عامل پیوند ملت و رهبر و عزت دین قرار داده است. پس رعیت اصلاح نمیگردد جز آنکه زمامدار اصلاح شودو زمامداران اصلاح نمیگردند جز با درستکاری رعیت.آنگه که زمامداران حق رهبری را ادا کنند و زمامدارحق مردم را بپردازد حق در آن جامعه عزت یابد و راهای دین پدیدار و نشانه های عدالت بر قرار و سنت پیامبر پایدار گردد.
پس روز گار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مایوس میگردد.اما اگر مردم بر زمامدار چیره شوند یا زمامدار بر رعیت ستم کند وحدت کلمه از بین میرود.نشانه های ستم آشکارو نیرنگ بازی در دین فراوان میگردند.و راه گستره سنت پیامبر متروک و هوا پرستی فراوان و اجکام دین تعطیل و بیماری دلها فراوان شود. مردم از اینکه حق بزرگی فراموش میشود یا باطل خطر ناکی در جامعه رواج می یابد احساس نگرانی نمیکنند.پس در آن زمان نیکان خوار و بدان قدرتمند میشوند و کیفر الهی بر بندگان بزرگ و دردناک خواهد بود.پس برشماست که یکدیگر را نصیحت کنید و نیکو همکاری کنید.درست است که هیچ کس نمیتواند حق اطاعت خداونی را آنچنان که باید بگذارد-لکن باید به مقدار توان نصیحت کردن و بر پا داشتن حق و یاری دادن به یکدیگر است.
هیچ کس هرچند او در حق بزرگ و ارزش او در دین بیشتر باشد بی نیاز نیست که او را در انجام جق یاری رسانند. و هیچ کس گرچه مردم او را خوار شمارند و در دیده ها بی ارزش باشد.کوچکتر از آن نیست که کسی را در انجام حق یاری کند.یا دیگری به یاری او بر خیزد.کسی که عظمت خدا در جانش بزرگ و منزلت او در قلبش والاست سزاوار است که هر چهجز خدا را کوچک شمارد و از او سزاوار تر است کسی که نعمتهای خدا را فراوان در اختیارداشته باشد و بر خوان احسان نشسته است. زیرا نعمت خدا بر کسی بسیار نگردد. جز آنکه حقوق الهی بر او فراوان باشد.
نویسنده: حدیث اقبال
پایان پیام/
نظر شما