خدمت به مردم بافضلیت ترین صدقات است

خبرگزاری شبستان: اهل بیت(ع) هر کدام ستاره فروزان و چراغ هدایتی برای رهبری جامعه بشری و پناهگاه ایمنی بخش نزد پرودگارند که می تواند تحول بزرگی در زندگی ما پدید آورد . . .

خبرگزاری شبستان: مطلب زیر مجموعه یادداشت هایی است پیرامون سبک زندگی در سیره امام رضا(ع) به قلم حجت الاسلام شیرزاد، محقق مرکز فرهنگ و معارف قرآن که یادداشت اول آن پیرامون اهتمام ایشان به خدمت رسانی مردم است.
امامان معصوم و اهل بیت پیامبر(ص) که هر کدام ستاره فروزان و چراغ هدایتی برای رهبری جامعه بشری، کشتی نجات، پناهگاه ایمنی بخش برای آنان، نزد پرودگارند دارای سبک و شیوه ای در زندگی خود در حوزه های فردی، اجتماعی، اقتصادی،سیاسی، عبادی و خانواده می باشند که اگر نگاهی تامل انگیز و همراه با احساس نیاز و اعتقاد راستین به الگو بودن آنان در زندگی داشته باشیم، می تواند تحول بزرگی درزندگی ما پدید آورد، بنیادرفتار های فردی واجتماعی ماراتحکیم بخشد و زمینه های آرامش روحی و روانی ما را فراهم سازد و فرجام زندگی ما را با خوشبختی، رستگاری، سعادتمندی، تقرب بخداوند ورضایت مندی پروردگار بدرقه نماید. یازده ذیقعده که میلاد با سعادت امام هشتم علی بن موسی الرضا المرتضی علیه الاف التحیه و السلام است فرصت مناسبی پیش آمده برای نگاهی گذرا به سیره زندگی حضرت که مالامال از درس و عبرت است داشته باشیم تا با آگاهی از آن ره توشه ای جهت روشن کردن چراغی در ایجاد سبک و روش در زندگیمان پدید آوریم و فضای زندگی را باعطر و بوی رضوی آراسته و معطر نمائیم موضوع پیش روی شما در سه محور اهتمام ورزی امام به خدمت رسانی مردم، سیره امام در زندگی فردیو برخورد امام با شعر و شعراء.

 

اهتمام به خدمت رسانی مردم

امام(ع) درباره ارزش و اهمیت تلاش برای برآوردن نیاز مومن می فرماید: مـن فـرج عن مـومـن فـرج الله عن قلبه یـوم القیمه[1]. هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى برطرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد.

و درباره کمک رسانی به ضعفاء جامعه می فرماید: عونک للضعیف من افضل الصدقه یعنی: کمک کردن تو به انسان ضعیف ونیازمند از با فضلیت ترین صدقات است[2]

از مسائلی که متاسفانه جزء لاینفک زندگی امروزی گشته و دامن گیر بسیاری را گرفته مسئله قرض کردن و پرداخت آن است در حالی که در روایات ما از آن به ذلت در روز و حزن و اندوه در شب تعبیر شده است[3] ولی در برخی از مواقع به ناچار قرض می کند تابتواند مشکل سر راه خود را بردارد و گره از زندگی خود بگشاید. لکن مشکلات غیر پیش بینی شده برایش اتفاق می کندکه دیگر فرد بدهگار توان پرداخت آن را ندارد و در خود احساس شرمندگی می کند و از هر گونه تلاش و کوششی دریغ نمی ورزد و تنها انسانهای بزرگوار و کریم هستند که می توانند پناهگاه و برطرف کننده مشکل بصورت آبرومندانه باشند. در روایتی آمده است فرد بدهکاری که زمان پرداخت بدهی اش فرارسید ولی توانائی پرداخت آن را نداشت و طلبکار هم هر وقت بر او وارد شده و درخواست طلب خود می نمود چنین می گوید:

وقتی که چنین دیدم نماز صبح را در مسجد رسول خدا(ص) خواندم سپس به سوى حضرت رضا(ع) که در عریض (نام جایى است در یک فرسنگى مدینه) بود رهسپار شدم، چون نزدیک در خانه آن حضرت رسیدم دیدم سوار بر الاغى است و ردائى دربردارد و رو برویم از خانه درآمد، چون نظرم بآن جناب افتاد شرم کردم که حاجت خود را اظهار کنم، همین که بمن رسید ایستاد و بمن نگریست، من بر آن حضرت سلام کردم- و ماه رمضان بود- سپس گفتم: قربانت گردم همانا دوست شما فلان کس از من طلبى دارد و بخدا مرا رسوا کرده- و من بخدا پیش خود گمان می کردم (پس از این شکایتى که از او کردم) آن حضرت باو دستور خواهد داد از مطالبه کردن طلب خود از من خوددارى کند- و بخدا بآن حضرت نگفتم چه مقدار از من میخواهد، و هیچ نامى از چیز دیگر نیز پیش او نبردم، پس بمن دستور فرمود بنشینم تا باز گردد، پس همچنان در آنجا ماندم تا نماز مغرب را خواندم و (چون) روزه بودم، دلم تنگ شد و خواستم بازگردم که دیدم آن حضرت پیدا شد و مردم گرد او را گرفته‏اند و گدایان نیز سر راه او نشسته بودند و آن جناب بایشان صدقه می داد تا اینکه رفت و داخل منزل خود شد سپس بیرون آمده مرا پیش خواند، من برخاسته با او بداخل خانه رفتم، و با هم نشستیم و من شروع کردم از ابن مسیب (امیر مدینه) براى او صحبت کردن و من زیاد می شد که براى آن جناب از ابن مسیب سخن می گفتم، چون از سخن فارغ شدم فرمود: گمان نمی کنم افطار کرده باشى؟ عرض کردم: نه، پس براى من خوراکى خواست و آوردند پیش روى من گذاردند و به غلام دستور داد با من هم خوراک شود، پس من و غلام از آن خوراک خوردیم، و چون دست از خوراک کشیدیم فرمود: آرام تشک را بلند کن و هر چه در زیر آن است بردار، من تشک را بلند کرده اشرفى‏هائى از طلا دیدم آنها را برداشته و در (جیب) آستین خود نهادم، سپس دستور فرمود چهار تن از غلامانش با من باشند تا مرا به منزل و خانه خود برسانند، من عرض کردم: قربانت گردم شبگردان و پاسبانان ابن مسیب سر راه هستند و من خوش ندارم مرا با غلامان شما ببینند، فرمود: درست گفتى خدا تو را براه راست راهنمائى کند و بآن غلامان دستور فرمود همراه من باشند تا هر کجا که من گفتم برگردند، چون نزدیک خانه‏ام رسیدم و دلم آرام شد آنها را برگردانده و بخانه خود رفتم و چراغ خاسته اشرفیها را شمردم دیدم چهل و هشت اشرفى است، و طلب آن مرد از من بیست و هشت اشرفى بود، و در میان آنها یک اشرفى می درخشید که درخشندگى آن مرا خوش آمد آن را برداشته نزدیک چراغ بردم دیدم بخط روشن و خوانا روى آن نوشته شده: "طلب آن مرد 28 اشرفى است و ما بقى از خودت می باشد" و به خدا من خودم دقیقا نمی دانستم که آن مرد چه مبلغ از من طلب کار است‏[4]. چقدر افرادی که از اعتبار و تمکن مالی خوبی برخودار هستند وبه راحتی می توانند گره از زندگی کسانی که جزء گناه بدهگاری به دیگران کاری نکرده اند و درآوارگی، دربدری و سالیان دراز در زندان ها بسر می برند و منتظر گشوده شدن گره پیش آمده در زندگی خود هستند، گام هائی بردارند و آنان از وضعیت پیش آمده برهانند.

پی نوشت ها:

[1] - (اصول کافى, ج 3, ص 268 )

[2] - ابن شعبه تحف العقول ص 446

[3] - ابن شعبه ،تحف العقول ص 443

[4] - ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى، ج‏2، ص: 248و247

منبع: پایگاه اینترنتی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

پایان پیام/

کد خبر 293930

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha