به گزارش خبرگزاری شبستان؛حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای در سفر جریان ساز و استراتژیک خود به قم نسبت به موضوع اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای سیاست هشدار دادند و فرمودند: «دشمنان دو نکته اساسی در باب دین دارند دنبال میکنند؛ چون دیدهاند که این دو نکته در زندگی مردم چقدر تأثیرگذار است: یکی مسئله اسلام منهای روحانیت است. چون دیدهاند که روحانیت در جامعه ایرانی چه تاثیر شگرفی را بهوجود آورد... یکی هم اسلامی منهای سیاست است، جدایی دین از سیاست است».
مسلم است که جریان اسلام منهای سیاست برای مردم ایران جریانی ناشناخته نیست اما به طور نسبی اهداف و ماهیت و بازیگران جریان اسلام منهای روحانیت برای عموم کاملا شناخته شده نیست.هشدار حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای نسبت به اسلام منهای روحانیت،از سویی نشان ازدرک والای زعیم امت اسلامی از پیچیدگیهای نقشههای دشمنان اسلام و ایران برای ضربهزدن به هویت و حقیقت ایرانیان دارد و از سوی دیگر پرده از خطر و انحراف بزرگی برمیدارد که همسنگ جریان گسترده سکولارها در مقابل انقلاب ایران قرار دارد. در این یادداشت به طور مختصر با ماهیت جریان اسلام منهای روحانیت آشنا میشویم و در پایان به رمزگشایی عالم و مجاهد بصیر،حضرت آیت الله مصباخ یزدی از بازیگران این جریان می پردازیم:
اسلام منهای روحانیت
اسلام منهای روحانیت در تاریخ معاصر به بعد از جبهه ملی دوم برمیگردد. بعد از نقش چشمگیر مرجعیت شیعه و روحانیت در نهضت تنباکو و حضور مؤثر آن در رخدادهای سیاسی و اجتماعی و در ادامه عمل موفق روحانیت با همکاری طیف ملیها در نهضت ملیشدن نفت، اندکی بعد از آن یعنی بعد از جبهه ملی دوم جریانی از ملیها انشقاق پیدا کرد که داعیه سازگاری_شاید بهتر باشد بگوییم:سازگارسازی_ دین با ابزار نوین و جدید را داشته و بهواسطه نوع تفکرات و تربیت خویش تز اسلام منهای روحانیت را دنبال میکردند و میکوشیدند حتی احکام طهارت را از دریچه تصفیه بیوشیمی Filtration Biochimique و به مدد قوانین فیزیک شیمی و فرمولهای ریاضی مطالعه نمایند.این تفکر پوزیتیویستی در تفسیرهای خود از متون دینی به وادی تفسیر به رای و تاویل های «من عندی» افتادند.این طیف در عین تاثیرپذیری از روحانیت وحفظ ارتباط ظاهری با آن، بن اندیشه دینی خود را نه از مرجعیت بلکه از دانش دینی خود برمیگرفتند. آنان دینشناسی روحانیت را نپذیرفته و معتقد بودند خود باید به منابع اجتهاد دینی مراجعه کنند.البته مراجعه به منابع و متون فی نفسه امری مبارک و سفارش شده است اما نقطه انحراف در فقر دانش علمی و عدم آشنایی با اصول و متد روشمند اجتهاد اسلامی بود. مسیر حرکت اجتماعی این طیف به دلیل انحراف معرفتی آنها و برداشت های سطحی و بعضا غرب زده آنان از متون دینی و عدم وفداری عمیق به ماهیت اصول اسلامی، به تدریج از مکتب اسلام گرایی اسلام ناب محمدی فاصله گرفت و عملا از فردای پیروزی انقلاب اسلامی،چالش ها آغاز گشت.
چنین جریانی که به طور خاص از نظرات شاذ افرادی نظیر دکتر شریعتی نیز متاثر بودند و اسلام را از سرچشمه جستوجو نمیکرد بعد از مدتی راه به انحراف برد و عدهای که آنها را منبع فکری خود میدانستند بعد از مدتی گرفتار نفاق شدند و جلوی حرکت ملت ایستادند و دست به اسلحه و ترور بردند. اما بعد از گذشت چند سال از پیروزی انقلاب اسلامی تأثیرگذاری روحانیت زمینه تحول در جامعه و اجتماع را فراهم کرد، تشکیلاتی برای اداره جامعه برای اساس آموزههای دینی استوار کرد، تداوم این نهضت و حرکت پرخروش را تصیمن کرد و در مقابل همه تفکرها و اندیشههای باطل و بدخواهان از خود مایه گذاشت. و خود به خود جریان اسلام منهای روحانیت به انزوا رفت.این گذشته تاریخی، امروز نیز بهگونهای دارد باز تولید میشود و آن این است که اندیشه ناقص و برداشتهای سطحی و ظاهری از اسلام دستمایه حرکت عدهای قرار گرفته که به جای رجوع به دامن پرمهر مراجع شیعه و روحانیت معظم و ولایت پذیری عمیق از ولی فقیه زمانه ، به برداشتهای ظاهری و قشری خویش از دین بسنده میکنند و جالب این است که تفکر اسلام منهای روحانیت که امتحان بدی در تاریخ معاصر از خود برجای گذاشته است مورد عبرت قرار نگرفته و دستمایه تهاجم دشمنان به اسلام ناب محمدی شده است. واضح است که دین بدون کارشناس نمیتواند به حیات واقعی خود ادامه دهد و طب بدون طبیب معنی ندارد.و از طرفی برای اجرای احکام اسلامی ضرورت حاکمیت ولی فقیه قطعی است. ولایت فقیه همان حکومت فقاهت و عدالت اسلامی است و نه حکومت شخصی.ولی فقیه کسی است که میخواهد به عنوان کارشناس افراد جامعه را به سمت دین و آموزههای دینی در حوزه عقاید، اخلاق و عمل صالح هدایت کند.اندیشه اسلام منهای روحانیت به اندازه موضوع جدایی سیاست از دیانت خطرناک است(فتنه 88 ائتلاف گسترده سکولارها بود) و این دو مانند هم هستند؛ روحانیت مرزبانان و پاسداران حریم دین و امنیت خلوص اعتقادی هستند و قطع ارتباط با روحانیت منطقا به انحراف و التقاط می انجامد.هدف غایی طراحان(و نه الزاما بازیگران) تز اسلام منهای روحانیت تضعیف ولایت فقیه به عنوان بالاترین شان روحانیت است.غایت اعلام نشده تز اسلام منهای روحانیت ایجاد مشروعیتی کاذب و ادعایی از جانب امام عصر برای حذف ولایت فقیه است.اما طبق روایات قطعی و اصول عقلی در دوران غیبت، ولایت امام زمان(عج) در ولی فقیه تجلی مییابد واز طرف دیگر آیا عقلا از جانب معصوم راه های متعدد وصول به امامت مجاز شمرده میشود در صورتی که اصلی ترین نتیجه آن اختلاف در رهبری امت اسلامی و ایجاد مجال برای سوء استفاده کنندگان خواهد بود ؟
چنین جریانی که به طور خاص از نظرات شاذ افرادی نظیر دکتر شریعتی نیز متاثر بودند و اسلام را از سرچشمه جستوجو نمیکرد بعد از مدتی راه به انحراف برد و عدهای که آنها را منبع فکری خود میدانستند بعد از مدتی گرفتار نفاق شدند و جلوی حرکت ملت ایستادند و دست به اسلحه و ترور بردند. اما بعد از گذشت چند سال از پیروزی انقلاب اسلامی تأثیرگذاری روحانیت زمینه تحول در جامعه و اجتماع را فراهم کرد، تشکیلاتی برای اداره جامعه برای اساس آموزههای دینی استوار کرد، تداوم این نهضت و حرکت پرخروش را تصیمن کرد و در مقابل همه تفکرها و اندیشههای باطل و بدخواهان از خود مایه گذاشت. و خود به خود جریان اسلام منهای روحانیت به انزوا رفت.این گذشته تاریخی، امروز نیز بهگونهای دارد باز تولید میشود و آن این است که اندیشه ناقص و برداشتهای سطحی و ظاهری از اسلام دستمایه حرکت عدهای قرار گرفته که به جای رجوع به دامن پرمهر مراجع شیعه و روحانیت معظم و ولایت پذیری عمیق از ولی فقیه زمانه ، به برداشتهای ظاهری و قشری خویش از دین بسنده میکنند و جالب این است که تفکر اسلام منهای روحانیت که امتحان بدی در تاریخ معاصر از خود برجای گذاشته است مورد عبرت قرار نگرفته و دستمایه تهاجم دشمنان به اسلام ناب محمدی شده است. واضح است که دین بدون کارشناس نمیتواند به حیات واقعی خود ادامه دهد و طب بدون طبیب معنی ندارد.و از طرفی برای اجرای احکام اسلامی ضرورت حاکمیت ولی فقیه قطعی است. ولایت فقیه همان حکومت فقاهت و عدالت اسلامی است و نه حکومت شخصی.ولی فقیه کسی است که میخواهد به عنوان کارشناس افراد جامعه را به سمت دین و آموزههای دینی در حوزه عقاید، اخلاق و عمل صالح هدایت کند.اندیشه اسلام منهای روحانیت به اندازه موضوع جدایی سیاست از دیانت خطرناک است(فتنه 88 ائتلاف گسترده سکولارها بود) و این دو مانند هم هستند؛ روحانیت مرزبانان و پاسداران حریم دین و امنیت خلوص اعتقادی هستند و قطع ارتباط با روحانیت منطقا به انحراف و التقاط می انجامد.هدف غایی طراحان(و نه الزاما بازیگران) تز اسلام منهای روحانیت تضعیف ولایت فقیه به عنوان بالاترین شان روحانیت است.غایت اعلام نشده تز اسلام منهای روحانیت ایجاد مشروعیتی کاذب و ادعایی از جانب امام عصر برای حذف ولایت فقیه است.اما طبق روایات قطعی و اصول عقلی در دوران غیبت، ولایت امام زمان(عج) در ولی فقیه تجلی مییابد واز طرف دیگر آیا عقلا از جانب معصوم راه های متعدد وصول به امامت مجاز شمرده میشود در صورتی که اصلی ترین نتیجه آن اختلاف در رهبری امت اسلامی و ایجاد مجال برای سوء استفاده کنندگان خواهد بود ؟
رمز گشایی عمارزمان از کد رهبری
در زمانی که رهبر معظم انقلاب از خطر «اسلام منهای روحانیت» خبر دادند(مهر ماه 89 ) این موضوع برای بسیاری ناشناخته یا دستکم غیر مبتلا به مینمود اما سخنان روشنگرانه حضرت آیت الله مصباح یزدی از خطر تشکیلاتی فراماسونی که با شعار انقلاب و اسلام درصدد ضربه زدن هستند از کد«اسلام منهای روحانیت» رهبری رمزگشایی نمود.با تاکید بر اینکه تشخیص مصداق بازیگران بر عهده مردم فهیم است لازم است بر این بخش از سخنان عمار انقلاب،به تعبیر صریح مقام معظم رهبری شهید مطهری و علامه طباطبایی زمان،حضرت آیت الله مصباح یزدی توجه کنید:
«امروزه در دورن جامعه ما تشکیلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است، و همانطور که در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پیش آمد، امروز نیز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه میکند و تحت پوشش آن حرف خود را بیان میکند، یعنی قالب را حفظ و محتوا را عوض میکند.
چگونه کسی که در عمرش با عالمی ارتباط نداشته و علاوه بر آن هر روز ضربهای به اسلام میزند، میتواند برای اسلام مفید باشد، و معلوم نیست چه شده که برخی نیز به آنها دل بستهاند!
اگر تنبلی کنیم زمانی از خواب غفلت بیدار میشویم که تیرگی فتنه همه جا را فراگرفته است و میبینیم همان کسانی فتنه را آغاز کردهاند که خود پرورش دادهایم. این عزل و نصبها از کجا در میآید؟ این حرفهای ملیگرایانه و مکتب ایرانی، آن هم در زمانی که نهضت اسلامی در جهان اسلام در حال شکلگیری است، برای چیست؟ ملی گرایی و دم زدن از مکتب ایرانی با چه انگیزهای میتواند صورت بگیرد؟»
نظر شما