خبرگزاری شبستان: یکی از مسایل در مورد نهضت امام حسین (ع) این است که ماهیت این نهضت چه بوده است؟ چون نهضت ها هم مانند پدیده های طبیعی، ماهیت مختلف دارند. اشیا و پدیده های طبیعی، از معدنی ها گرفته تا گیاهان و انواع حیوانات، هرکدام ماهیتی طبیعی و وضع به خصوصی دارند.نهضت ها و قیام های اجتماعی هم اینچنین اند. در کتاب "ماهیت قیام حسینی" عوامل سازنده قیام امام حسین (ع) و ارزیابی این عوامل و درجه بندی آنها از نظر اهمیت و میزان تاثیر آنها در وقوع این قیام به بحث پرداخته شده است کهاین قیام به حسب هریک از عوامل مذکور، ماهیت تدافعی، تعاونی و تهاجمی داشته است و البته عامل اصلی در این قیام بر خلاف نظر برخی محققین که عامل دعوت مردم کوفه را مهمترین عامل دانسته اند عامل امر به معروف و نهی از منکر بوده است. در این کتاب که اثر به جامانده از استاد متفکر شهید مرتضی مطهری است منطق امام حسین (ع) اینگونه مورد بررسی قرار گرفته است:
منطق امام حسین منطق شهید بود
از نظر اینکه امام مهاجم و ثائر و انقلابی بود، منطقش با منطق مدافع و با منطق متعاون فرق می کند. منطق مدافع، منطق آدمی است که یک شی ء گرانبها دارد، دزد می خواهد آن را از او بگیرد. بسا هست که اگر کشتی هم بگیرد، دزد را به زمین می زند.
ولی به این مسائل فکر نمی کند؛ آن را محکم گرفته، در می رود که دزد از او نگیرد.
کاری ندارد که حالا زورش کمتر است یا بیشتر. حساب این است که می خواهد آن را از دزد نگه دارد. ولی یک آدم مهاجم نمی خواهد فقط خودش را حفظ کند، می خواهد او را از بین ببرد و لو به قیمت شهادتش باشد. منطق امر به معروف و نهی از منکر، منطق حسین را منطق شهید کرد. منطق شهید ماورای این منطقهاست.
منطق شهید یعنی منطق کسی که برای جامعه ی خودش پیامی دارد و این پیام را جز با خون با چیز دیگری نمی خواهد بنویسد. خیلیها در دنیا حرف و پیام داشتند. درحفریاتی که دائماً در اطراف و اکناف عالم می کنند، می بینند از فلان پادشاه یا رئیس جمهور سنگ نوشته ای درمی آید به اینکه: منم فلان کس پسر فلان کس، منم که فلان جا را فتح کردم، منم که چقدر در دنیا زندگی کردم، چقدر زن گرفتم، چقدر عیش و نوش کردم، چقدر ظلم و ستم کردم. روی سنگ می نویسند که محو نمی شود. ولی در عین حال روی همان سنگها می ماند، مردم فراموش می کنند، زیر خاکها دفن می شود، بعد از هزاران سال از زیر خاکها بیرون می آید، تازه در موزه ها می ماند.
امام حسین پیام خونین خودش را روی صفحه ی لرزان هوا ثبت کرد، ولی چون توأم با خون و رنگ قرمز بود، در دلها حک شد. امروز شما میلیونها افراد از عرب و عجم را می بینید که پیام امام حسین را می دانند: «اِنّی لا اَرَی الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَیوةَ مَعَ الظّالِمینَ اِلاّ بَرَماً» [1]آنجا که انسان می خواهد زندگی کند ننگین، آنجا که می خواهد زندگی کند با ظالم و ستمگر، آنجا که می خواهد زندگی فقط برایش نان خوردن و آب نوشیدن و خوابیدن و زیر بار ذلتها رفتن باشد، مرگ هزاران بار بر این زندگی ترجیح دارد. این پیام شهید است.
امام حسین که مهاجم است و منطقش منطق شهید، آن روزی که پیامش را در صحرای کربلا ثبت می کرد نه کاغذی بود نه قلمی، همین صفحه ی لرزان هوا بود. ولی همین پیامش روی صفحه ی لرزان هوا، چرا باقی ماند؟ چون فوراً منتقل شد روی صفحه ی دلها؛ روی صفحه ی دلها آنچنان حک شد که دیگر محو شدنی نیست.
هر سال که محرم می آید می بینیم امام حسین از نو طلوع می کند، از نو زنده می شود، بازمی گوید: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلی جید الْفَتاةِ، وَ ما اَوْلَهَنی اِلی اَسْلافی اِشْتِیاقَ یَعْقوبَ اِلی یوسُفَ» [2]، باز می بینیم پیام امام حسین است: «اَلا وَ اِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ، وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ، یَأْبَی اللّهُ ذلِکَ لَنا وَ رَسولُهُ وَ الْمُؤْمِنونَ وَ حُجورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ» [3]. در مقابل سی هزار نفر که مثل دریا دارند موج می زنند و هر کدام شمشیری به دوش گرفته و نیزه ای در دست دارد، در حالی که همه ی اصحابش کشته شده اند و تنها خودش است، فریاد می کشد: این ناکس پسر ناکس، این حرامزاده ی پسر حرامزاده، یعنی این امیر و فرمانده شما، این عبید الله بن زیاد به من پیغام
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 151
داده است که حسین مخیّر است میان یکی از دو کار: یا شمشیر یا ذلت. حسین و تحمل ذلت؟ ! «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» ما کجا و ذلت کجا؟ خدای ما برای ما نمی پسندد (این پیام شهید است) خدای من برای من ذلت نمی پسندد؛ پیامبر من برای من ذلت نمی پسندد؛ مؤمنین جهان، نهادها و ذاتهای پاک (تا روز قیامت، مردم خواهند آمد و در این موضوع سخن خواهند گفت) ، مؤمنینی که بعدها می آیند، هیچ کدامشان نمی پسندند که حسینشان تن به ذلت بدهد. من تن به ذلت بدهم؟ ! من در دامن علی بزرگ شده ام، من در دامن زهرا بزرگ شده ام، من از پستان زهرا شیر خورده ام؛ ما تن به ذلت بدهیم؟ ! .
روزی که از مدینه حرکت کرد مهاجم بود. در آن وصیتنامه ای که به برادرش محمّد بن حنفیّه می نویسد، می گوید: «اِنّی لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً، اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاِصْلاحِ فی اُمَّةِ جَدّی، اُریدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ اَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی وَ اَبی» [4]مردم دنیا بدانند که من یک آدم جاه طلب، مقام طلب، اخلالگر، مفسد و ظالم نیستم؛ من چنین هدفهایی ندارم. قیام من قیام اصلاح طلبی است. قیام و خروج کردم برای اینکه می خواهم امت جدّ خودم را اصلاح کنم. من می خواهم امر به معروف و نهی از منکر بکنم. در نامه به محمّد حنفیّه نه نامی از بیعت خواستن است، نه نامی از دعوت مردم کوفه، و اصلاً هنوز مسأله ی مردم کوفه مطرح نبود.
در این منطق یعنی منطق هجوم، منطق شهید، منطق توسعه و گسترش دادن انقلاب، امام حسین کارهایی کرده است که جز با این منطق با منطق دیگری قابل توجیه نیست، چطور؟ اگر منطقش فقط منطق دفاع می بود، شب عاشورا که اصحابش را مرخص می کند (به دلیلی که عرض کردم) و بیعت را برمی دارد تا آنها آگاهانه کار خودشان را انتخاب کنند، بعد که آنها انتخاب می کنند باید به آنها اجازه ی ماندن ندهد و بگوید شرعاً جایز نیست که شما اینجا کشته شوید، اینها مرا می خواهند بکشند، از من بیعت می خواهند، من وظیفه ام این است که بیعت نکنم، کشته هم شدم شدم، شما را که نمی خواهند بکشند، شما چرا اینجا می مانید؟ شرعاً جایز نیست، بروید.
نه، این طور نیست. در منطق ثائر و انقلابی، در منطق کسی که مهاجم است و می خواهد پیام خودش را با خون بنویسد، هرچه که این موج بیشتر وسعت و گسترش پیدا کند بهتر است، چنانکه وقتی که یاران و خاندانش اعلام آمادگی می کنند، به آنها
دعا می کند که خدا به همه ی شما خیر بدهد، خدا همه ی شما را اجر بدهد، خدا. . . چرا در شب عاشورا حبیب بن مظاهر اسدی را می فرستد که برو در میان بنی اسد، اگر می شود چند نفر را برایمان بیاور؟ مگر بنی اسد همه شان چقدر بودند؟ حالا گیرم حبیب رفت از بنی اسد صد نفر را آورد. اینها در مقابل آن سی هزار نفر چه نقشی می توانستند داشته باشند؟ آیا می توانستند اوضاع را منقلب کنند؟ ابداً. امام حسین می خواست در این منطق که منطق هجوم و منطق شهید و منطق انقلاب است، دامنه ی این قضیه گسترش پیدا کند. اینکه خاندانش را هم آورد برای همین بود، چون قسمتی از پیامش را خاندانش باید برسانند. خود امام حسین کوشش می کرد حالا که قضیه به اینجا کشیده شده است، هرچه که می شود داغتر بشود، برای اینکه بذری بکارد که برای همیشه در دنیا ثمر و میوه بدهد. چه مناظری، چه صحنه هایی در کربلا به وجود آمد که واقعاً عجیب و حیرت انگیز است!
[1] . بحار الأنوار، ج /44ص 381.
[2] . مقتل خوارزمی، ج /2ص 5.
[3] . اللهوف، ص 41.
[4] . مقتل الحسین، ص 156.
نظر شما