به گزارش خبرگزاری شبستان، آیت الله مظاهری در ادامه درس اخلاق خود با اشاره به نقش برجسته امام سجاد علیه السلام در احیای تشیّع، امام سجّاد «سلاماللهعلیه»، پس از واقعه جانگداز عاشورا، قریب به سی و چهار سال عهدهدار امامت شیعیان بوند. در این مدّت، در اثر مجاهدت، تلاش و تدبیر آن امام بزرگوار، اهداف کلّی قیام عاشورا محقّق شد. بخشی از سخنان این مرجع تقلید را در ادامه می خوانید.
نقش برجسته امام سجاد در احیای تشیّع
امام سجّاد«سلاماللهعلیه»، پس از واقعه جانگداز عاشورا، حدود سی و چهار سال عهدهدار امامت شیعیان بودند. در این مدّت، در اثر مجاهدت، تلاش و تدبیر آن امام بزرگوار، اهداف کلّی قیام عاشورا محقّق شد؛ از یکسو، ریشه شجره خبیثه بنیامیّه خشکید و مسلمین نسبت به آن سلسله شوم، انزجار قلبی پیدا کردند. از سوی دیگر، تشیّع در بین مسلمانها احیاء شد و محبّت به اهلبیت «سلاماللهعلیهم» در قلوب مردم ریشه دوانید.
آن امام بزرگوار به خواست خداوند متعال و برای آنکه امامت باقی بماند، در روز عاشورا بیمار بودند و در آن زمان شهید نشدند. اما باید دانست که وجود ایشان ذخیره شد و در مدّت امامت، عامل بقاى اسلام و احیای تشیّع گردید. در واقع میتوان گفت: قیام امام حسین«سلاماللهعلیه» درختى بود که در کربلا کاشته شد، امّا آبیارى، به ثمر رساندن و نگاهدارى از آن به دست امام سجاد «سلاماللهعلیه» و حضرت زینبکبرى «سلاماللهعلیها» انجام گرفت. پس از آن هم حرارت و گرمی شهادت شهدای کربلا، با عزاداری شیعیان باقی ماند و تا قیامت، عامل زنده ماندن و طراوت تشیّع خواهد بود.
همچنین باید دانست که امام سجاد«سلاماللهعلیه» در مدت عمر و به خصوص در دوران امامت، پاسدار تشیّع بودند. مورّخین معتقدند که تدبیر و درایت امام سجاد، مدینه و بلکه تشیّع و شیعیان را از خطر نابودی به دست کسانى چون یزید و عبدالملک مروان نجات داد.
جهاد غیر مستقیم امام سجاد علیه السلام
از آنجا که آغاز دوران امامت امام سجاد«سلاماللهعلیه» با اختناق و سرکوب شدید شیعیان همراه بود، آن حضرت صلاح نبود که به طور مستقیم به مبارزه با بنیامیّه بپردازند. از این جهت به مبارزه غیر مستقیم روی آوردند که نتایج و آثار بسیار مفیدی داشت. در واقع، تدابیر امام«سلاماللهعلیه» در اسارت، گریههاى ایشان در مدینه و روضه خواندن مکرّر آن حضرت، به مثابه جهادى مفید و ثمر بخش بود که در تحریک غیر مستقیم مردم بر علیه بنی امیّه و رسوایی آنان تأثیر به سزایی داشت. مهمتر اینکه محبّت اهل بیت«سلاماللهعلیهم» در دوران امامت آن امام بزرگوار و در اثر اقدامات و تدبیرهای ایشان، به قلوب مسلیمن بازگشت و مردم در اواخر دوران حیات آن حضرت، قدر ایشان را بهتر از قبل میشناختند و احترام عجیبی برای اهل بیت«سلاماللهعلیهم» قائل میشدند. این، در حالی بود که بنیامیّه در آن دوران، از هیچ محبوبیّتی در بین مردم برخوردار نبودند و با سرکوب و کشتار شیعیان نیز روز به روز منفورتر از قبل میشدند تا اینکه سلسله آنها منقرض شد و به کلی نابود شدند.
حرکت فرهنگی امام سجاد علیه السلام
اقدام مهمّ دیگری که از سوی امام سجاد«سلاماللهعلیه» و به عنوان کار فرهنگی صورت گرفت، عرضه صحیفه سجادیّه به بشریّت بود. ایشان در آن صحیفه که از سوی محقّقان، خواهر قرآن یا انجیل اهل بیت یا زبور آل محمد«سلاماللهعلیهم» نام گرفته است، در ضمن دعا، معارف اسلام، سیاست اسلام، اخلاق اسلام، اجتماعیّات اسلام، حقانیّت شیعه، حقانیّت اهل بیت، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقیقت و بالاخره یک دوره معارف اسلامى را نه تنها به مسلمین، بلکه به بشریّت آموختند. این کتاب گرانبها، پس از قرآن مجید و نهج البلاغه، بزرگترین گنجینه معارف اسلامی است که نظیر آن نیامده و نخواهد آمد.
در واقع میتوان گفت: امام سجاد«سلاماللهعلیه» در دوران امامت خویش، با ریشه کن کردن بنی امیّه و با رسوخ دادن محبّت اهل بیت«سلاماللهعلیهم» در قلوب مسلمین و با دفاع از حقانیّت تشیّع، زمینه ساز حرکت علمی و فرهنگی امام باقر(ع) و امام صادق«ع» شدند. به بیان دیگر، اقدامات مؤثر صادقین«سلاماللهعلیهما» در تشکیل حوزه درسی و علمی و آموختن فقه آل محمّد«صلواتاللهعلیهم» به شاگردان فراوان و در پی آن، ترویج تشیّع، مرهون زحمات و زمینهسازی امام سجاد«سلاماللهعلیه» است.
تأثیر شگرف قیام عاشورا و اقدامات امام سجاد علیه السلام بر اوضاع شیعیان
حکومت بنیامیّه، تا پیش از قیام کربلا، از نظر ظاهر ریشهدار بود و در مدّت پنجاه سال تلاش معاویه، پایههای محکمی پیدا کرده بود. حمایت افراد شاخص سقیفه بنیساعده از معاویه، از یک سو، سیاستبازی و نیرنگ خود او و اشخاصی نظیر عمروعاص که گرد او را گرفته بودند، از سوی دیگر، باعث شده بود تا حکومت بنیامیّه در بین مسلمین ریشه بدواند و پذیرفته شود.
همچنین مردم در آن دوران، در اثر تبلیغات شوم بنیامیّه، نسبت به حقانیّت شجره طیّبه تشیّع، غافل بودند و جایگاه اهلبیت«سلاماللهعلیهم» را به درستی نمیشناختند. در آن زمان، جایگاه والای اهلبیت «سلاماللهعلیهم» و حتّی نام آنان میرفت که به فراموشی سپرده شود و به گواهی تاریخ، مردم در اثر تاریکی ظلم بنیامیّه و جهل خود، قادر به دیدن نور اهلبیت«سلاماللهعلیهم» نبودند و از برکات وجود آن ذوات مقدّس محروم شده بودند. کار به جایی رسیده بود که راوی میگوید: یک عرب در خانه خدا از ابنعبّاس سؤالی پرسید. ابنعبّاس که در محضر امام حسن و امام حسین«سلاماللهعلیهما» بود، خجالت کشید در حضور ایشان آن سؤال را پاسخ دهد. پس، رو کرد به امام دوم و پاسخ سؤال را از ایشان خواست. امّا آن عرب حاضر به شنیدن پاسخ ایشان نشد و از ابنعبّاس پاسخ خود را طلب کرد.
به هر حال، شیعیان در انزوای عجیبی بودند و حقّ اظهار عقیده نداشتند. امّا، قیام عاشورا، شهادت امام حسین«سلاماللهعلیه» و پس از آن اقدامات مؤثّر حضرت زینالعابدین«سلاماللهعلیه» باعث شد تا مردم متوجّه نعمت عظیم اهل بیت«سلاماللهعلیهم» شوند و به شجره طیبه تشیّع که همان شجره طیبه قرآن کریم است، روی آورند و از ثمرات و میوههای روحبخش آن بهرهمند گردند: کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ [1] به عبارت دیگر، محبّت اهلبیت«سلاماللهعلیهم» در دوران امامت امام سجّاد«سلاماللهعلیه» همگانی شد و انتظار قرآن کریم از مردم که فرمود: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»[2] تا حدّی جامه عمل پوشید. این آیه شریفه در آن دوران نورانی، ظهور و بروز عجیبی در بین مردم پیدا کرد. علاوه بر آن، درخت بنیامیّه که مصداق همان شجرهای است که قران کریم از آن به عنوان شجره خبیثه نام میبرد، نابود شد: «وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ»[3] در واقع شجره خبیثهای که توانسته بود با اقدامات و تبلیغات سوء خود، مردم را از اهلبیت جدا کند و قلوب آنها را بمیراند، به واسطه انقلاب همین مردم، مزمحل و نابود شد. قیام امام حسین«سلاماللهعلیه» و شهادت مظلومانه ایشان، قلوب مردم را زنده و آنها را از خواب غفلت بیدار کرد و روحیّه مجاهدت، ایثار و شهادتطلبی را در شیعیان به وجود آورد و در واقع محرّکی شد تا آنان، در مدّت کوتاهی، حدود بیست انقلاب و قیام بر علیه بنیامیّه پدید آورند. قیام توّابین و قیام مختار ثقفی، دو انقلاب از بیست انقلابی بود که پس از عاشورا به وقوع پیوست و ضمن انتقام از ظالمان و قاتلان شهدای کربلا، بنیامیّه را نابود ساخت.
تحلیل تاریخی، سیاسیِ انقراض سلسله بنی امیّه
همانطور که بیان شد، معاویه در طول حدود پنجاه سال، سلطنت مستحکمی برای خود و نسل آینده بنی امیّه پایه ریزی کرد. امّا باید توجّه داشت که همین حکومت بنیامیّه با پایههای محکمی که برای خود ایجاد کرده بود؛ بعد از قیام حضرت سیدالشّهداء«سلاماللهعلیه» در مدّت کوتاهی در هم کوبیده شد.
تحلیل سیاسی این واقعیّت چنین است که قیام امام حسین«سلاماللهعلیه»، شهادت ایشان و نیز مجاهدت، تدبیر سیاسی و روشنگری امام سجّاد«سلاماللهعلیه» باعث شد تا بنیامیّه پس از عاشورا، قدرت سیاسی و موقعیّت اجتماعی خود را از دست دهد.
افزون بر این، با سپری شدن حدود دو سال از واقعه عاشورا و با مرگ یزید و نیز با کارهگیری فرزند یزید از حکومت، اساس حکومت بنیامیّه برچیده شد، امّا چون سران بنیامیّه علیرغم آشفتگی اوضاع، هنوز دوستدار قدرت بودند، به سرعت مروان را به حکومت رساندند و حکومت بنیامیّه را از حیث ظاهری حفظ کردند؛ حکومتی که از ریشه و پایه سابق برخوردار نبود و به قول قرآن کریم از روی زمین کنده شده بود و ریشه و قرار نداشت: وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ»[9] در حقیقت، حکومت بنی امیّه حدود دو سال پس از عاشورا، نابود شد و از آن به بعد، مروانیان حکومت کردند و اینکه بعضی اوقات گفته میشود: بنی امیّه بعد از عاشورا هفتاد سال حکومت کردند، باعث تعجب است. حکومت مروانیان هم، ظاهری، بیقدرت و بیریشه بود و چندین سال ادامه پیدا کرد، امّا با زور، قلدری، قتل و جنایت، توسّط افرادی نظیر حجاجبنیوسف به حیات خود ادامه داد، وگرنه آنها هیچگونه محبوبیّتی بین مردم نداشتند و جنایات آنان نیز برخاسته از موضع ضعف، ذلّت و زبونی در برابر بیداری شیعیان و ناشی از اضطراب و دستپاچگی بود. در واقع، حکومت آنها، یکی از شاخههای شجره خبیثه بنیامیّه بود و آن هم پس از چندی به طور کلّی، با ذلّت و خواری مزمحل شد.
سرانجام یزید
یزید که وارث سلطنت معاویه و عامل اصلی شهادت شهدای کربلا بود، حدود دو سال با بحرانهای عجیبی روبرو شد تا این که با خفّت و خواری مرد. اقدامات زشت و ننگآور او هم در مدّت کوتاه پس از قیام عاشورا تا مرگ او، حاکی از حرکت مردم و شورش همگانی بر ضدّ او و نفرت عمومی نسبت به او بود. مثلاً او در یک تهاجم، مدینه را قتل عام کرد یا خانه خدا را به آتش کشید. این اقدامات، ناشی از ذلّت و ضعف او در برابر مردم بود. در خصوص نحوه مرگ او هم نقل میکنند: روزی به شکار رفته بود و اسب او رم کرد و در حالی که یک پای او در رکاب اسب مانده بود، اسب به سرعت حرکت میکرد و او را در بیابان بر روی زمین میکوبید تا قطعه قطعه شد و فقط ساق پای او در رکاب اسب باقی ماند.
عاقبت مروانیان
طبق نقل تاریخ، آخرین خلیفه از آل مروان، شخصی بود که به او مروان حمار لقب داده بودند. مروان حمار، پس از قیام گروهی از ایرانیان فرار کرد، ولی در هیچ شهری او را راه ندادند. سرانجام در خرابهای دستگیر شد و حکومت آنها منقرض شد. آنجا بود که عربى گفت: «ذهبت الدولة بالبولة». در برخی کتب تاریخی نوشتهاند که مروان را نزد فرمانده لشکر بردند و به خاطر جسارتی که کرد، زبان او را بریدند و گربهای زبان را برداشت و خورد. شخصی که نظارهگر ماجرا بود، گفت: «لا اله الا الله». حاضرین تعجب کردند و علّت آن را جویا شدند. آن شخص گفت: از عبرت روزگار در عجبم. یادم آمد که همین مروان حمار روى تخت نشسته بود و دستور داد زبان کسی را ببرند؛ زبان را بریدند و گربه آن زبان را خورد. طولی نکشید که دیدم زبان مروان حمار هم به همان صورت بریده و خوراک گربه شد. {4}
پینوشتها:
1. ابراهیم / 24
2. شوری / 23
3. ابراهیم / 26
4- الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 426و427؛ با اندکی اختلاف
پایان پیام/
نظر شما