به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان و به نقل از جهان، "توحید عزیزی" از ایرانیان مقیم آمریکا در یادداشتی مشاهدات خود را در مورد تصورات مردم ایالات متحده آمریکا درباره ایران به رشته تحریر در آورده است.
متن کامل این یادداشت خواندنی به شرح زیر است:
در آمریکا، به استثنای راننده تاکسیها و مجریهای شبکههای خبری، صحبت کردن در مورد سیاست، مرسوم نیست. کسی مثل من که مدتها در ایران زندگی کرده باشد (کشوری که در آن همه کس و در همه جا یک پا مفسر سیاسی است!) و سپس وارد جامعهی آمریکا شود، به راحتی این تفاوت را حس خواهد کرد. به همین علت مکالمات زیادی در مورد سیاست به ویژه سیاست خارجه، در محیط کار و کوچه و بازار در نمیگیرد که بتوان آنها را به عنوان «نظر بعضی از مردم آمریکا»، بازگو کرد.
از طرف دیگر، همان طور که قارهی آمریکا از نظر جغرافیایی توسط بزرگترین اقیانوسها (اقیانوس اطلس در شرق و اقیانوس آرام در غرب) محاصره شده و از قارههای دارای تمدن کهن دور افتاده است، به نظر می رسد مردمش نیز از لحاظ خبری در یک جزیرهی دور افتاده (اما به ظاهر بزرگ و مجلل)، واقع شده اند و امپراتوری رسانهای حاکم بر این جزیره است که تصمیم میگیرد کدام خبرها از دروازههای اخبار رد شده، وارد جزیره شوند و کدام خبرها در پشت دروازه بمانند!
مسالهی دیگر، مشغولیت زیاد مردم آمریکا به دو عنصر «کار» (Job) و «تفریح» (Entertainment) است. این مشغولیت طبعا در هر جامعهای حتا جامعهی ایران نیز وجود دارد؛ اما در آمریکا ـ نسبت به ایران ـ این مشغولیتها، درصد بیشتری از وقت مردم را پر میکند. «کار» در آمریکا ـ مانند اکثر کشورهای صنعتی ـ بسیار جدی و رقابتی است. قرادادهای کاری غالبا به نحوی است که کارفرما میتواند کارگر یا کارمندش را به راحتی اخراج کند، بدون آنکه تعهد زیادی نسبت به او داشته باشد یا دچار مشکل با دولت و دادگاه شود. به این ترتیب، داشتن یک شغل، یعنی حضور در رقابتی که تا زمان بازنشتگی ادامه خواهد داشت و هر فرد باید سعی کند که از دور مسابقه، خارج نشود. با این شرایط چه کسی در حین کار فرصت یا جرات بررسی و تحلیل مسایل سیاسی و سیاست خارجه را خواهد داشت؟ همچنین پس از 5 روز کار سخت در طول هفته، بسیاری از مردم آمریکا ترجیح میدهند در دو روز تعطیلی به تفریح بپردازند و بحث در مورد مسایل سیاسی، از جمله سیاست خارجه، در فهرست تفریحات آمریکا جایی ندارد!
اما فراتر از مسایلی که در بالا ذکر کردم، مردم آمریکا علاقه و حساسیت چندانی نسبت به اتفاقات خارج از آمریکا هم ندارند؛ بگذارید مثالی برنم: فرض کنید که امشب، وزیر دفاع ایران اعلام کند که آمادهی «اعزام» نیروی نظامی به سوریه است! گفتگوهای داغ فردا در تاکسی، اتوبوس، مترو، و محل کار را میتوانید به راحتی تصور کنید. آیا کسی پیدا میشود که در این باره ابراز نظر نکند و یا وارد تحلیل سیاسی نشود؟ آیا فردای اعلام چنین خبری در ایران، یک روز کاری معمولی خواهید گذراند؟ مشخص است که خیر.
اما چند روز قبل، وزیر دفاع آمریکا اعلام کرد که نیروهای آمریکایی موضع گرفته و آمادهی دستور اوباما برای «حملهی نظامی» به سوریه اند. فکر میکنید فردای اعلام این خبر، کسی در محل کار من در مورد سوریه و یا سیاستهای خارجی آمریکا صحبت کرد؟ البته که نه! چند روز بعد حتا آمریکا زمان احتمالی حمله به سوریه را نیز مشخص کرد. فکر میکنید چند نفر در محل کار یا اماکنی که من رفت و آمد میکردم، در مورد حملهی نظامی کشورشان به یک کشور دیگر، بحث سیاسی کردند؟ فقط یک نفر!
همهی این مسایل به یک طرف، بگذارید پرسش دیگری مطرح کنم که به موضوع این نوشته نیز بیشتر اتباط دارد: کدام یک در آخرین انتخابات ریاست جمهوری کشور ساحل عاج پیروز شد: لورن گباگبو یا آلاسان اوتارا؟ پاسخ شما به این پرسش احتمالا این خواهد بود: «چه اهمیتی دارد؟» و این دقیقا همان پاسخی است که یک آمریکایی در مورد اهمیت انتخاب شدن یکی از نامزدهای ریاست جمهوری «ایران» به این مقام به ذهنش خطور میکند: «چه اهمیتی دارد؟» توجه داشته باشید که «ساحل عاج» در ایران سفارتخانه دارد و روابط دو کشور در حد سفیر وجود دارد، حال آنکه ایران بیش از 3 دهه است هیچ ارتباطی با آمریکا ندارد.
اجازه بدهید یکی از خاطرات خودم را بازگو کنم. حدود 2 سال قبل، با یک تیم فوتبال داخل سالنی (یا به قول آمریکاییها: ایندور ساکر!) هر هفته بازی میکردم. یک شب بعد از بازی به هم تیمیهایم گفتم که من برای 2 هفته به ایران میروم و بنابراین در دو هفتهی آینده حضور نخواهم داشت. بعد حس کنجکاوی وادارم کرد که از آنها بپرسم آیا میدانند ایران کجاست؟ انتظار داشتم که دست کم یکی دو نفر آنها بلافاصله بگویند: «میدل ایست» (خاور میانه). اما هیچ کدام آنها نمیدانستند که ایران، کجای این کرهی خاکی است؛ حتا یک نفرشان گفت: آفریقا!
بله، خیلی آمریکاییها نمیدانند ایران کجاست؛ اکثر آمریکاییها حتا کلمهی ایران را به اشتباه “آیرن” تلفظ میکنند که در انگلیسی به معنی «آهن»(Iron) است. بعضیها اصلا نمیدانند که ایران (Iran) و عراق (Iraq) دو کشور متفاوت هستند! خیلی از آمریکاییها فکر میکنند که ایرانیها عرب هستند و به زبان عربی تکلم میکنند. این سطح آشنایی از ایران مختص مردم عادی نیست؛ میت رامنی، رقیب باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2012، در مناظرههای انتخاباتی و همچنین در سخنرانی برای لابی صهیونیستها اعلام کرد که سوریه تنها راه دسترسی ایران به آبهای بین المللی است!
خب با این اوصاف، چه انتظاری دارید از مردم آمریکا که در مورد انتخابات ایران، کشوری که نمیشناسند، نظری داشته باشند؟
چند هفته مانده به انتخابات، یکی از همکاران روسی الاصل من ـ که سالهاست ساکن آمریکاست، از من پرسید «هوشنگ» کیه؟ با تعجب پرسیدم: «هوشنگ؟» گفت: «همین کسی که نامزد انتخابات ریاست جمهوری ایران است.» بعدا فهمیدم منظورش کسی است به نام «هوشنگ امیراحمدی» که ساکن آمریکاست و سودای ریاست جمهوری بر ایران را دارد!
یک بار به مربی مهد کودک فرزندم گفتم که برای رای دادن در انتخابات ریاست جمهوری، باید به نیویورک برویم. پرسید: «یعنی این احمدی نجاد(!) میره؟ مگه دیکتاتور نیست؟»
پردهی آخر این ملودرام، مربوط میشود به رسانههای آمریکا. رسانههایی از جمله وال استریت ژورنال، نیویورک تایمز، و سی.ان.ان. که از چند هفته مانده به انتخابات به سیاه نمایی وضعیت ایران مشغول بودند و دو چیز را در ذهن مخاطبان القا میکردند: اول اینکه رژیم ایران میخواهد با ایجاد ترس و وحشت مردم را مجبور به شرکت در انتخابات کند و دوم اینکه هر کسی رهبر ایران بخواهد رئیس جمهور میشود و رای مردم چندان مهم نیست! شب قبل و در روز انتخابات نیز گزارشگران سی.ان.ان به طور مستقیم از تهران به سیاهنمایی مشغول بودند. مثلا گزارشگر سی.ان.ان ادعا کرد که مادری به ما مراجعه کرد و گفت فرزندش در زندان زیر شکنجه است ولی نیروهای امنیتی ایران ما را از مردم جدا کردند! پس از انتخابات و نتیجهی غیر منتظره نیز اکثر همین شبکهها و رسانهها به این تحلیل رسیدند که انتخابات در ایران به هیچ عنوان آزاد نبوده و نیست و فرقی ندارد که چه کسی انتخاب شود.
نوشتهی فوق مشاهدات و دریافتهای شخصی من بوده و ممکن است با مشاهدات و روایات دیگر افراد، متفاوت باشد. بدیهی است اگر پژوهشگری با امکانات پژوهشی بیشتر و از زاویه دید بازتری به بررسی و تحلیل دیدگاههای مردم آمریکا در مورد انتخابات ریاست جمهوری ایران بپردازد، نتایج دقیقتری را به دست خواهد آورد.
ذکر این نکته را لازم میدانم که انتخابات ریاست جمهوری ایران، خوشبختانه برای مردم ایران آنقدر معتبر و باارزش است که بیش از 72% آنها را به پای صندوقهای رای میآورد، و این دستاور فوق العاده ای است ـ جدای از اینکه مردم دیگر نقاط جهان در مورد انتخابات ما چه فکر میکنند. بد نیست بدانیم در همین آمریکا، میزان مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری سال 2012 کمتر از 60% بوده است.
نظر شما