تنها ترین مرد شجاع تاریخ

خبرگزاری شبستان: خونی که در رگ‎های حسین می‎گشت در رگ‎های حسن نیز می‎گشت،اما پاسخ شمشیر، شمشیر است و پاسخ تدبیر، تدبیر. علامه شرف الدین چه زیبا گفته است که امام حسن (علیه‎السلام)، از دادن جان خود بخل نداشت و ...

به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان، دکتر محسن اسماعیل یاداشتی با عنوان «امام حسن مجتبی (علیه‎السلام) ومظهر حکمت و عقلانیت» در مجله پنجره نوشته است که در زیر می خوانید:

در تقویم شیعی بیست‎و‎ششم ربــیــع‎الاول مصــادف با روز امضـــای پیمان صلــح میان امام‎حســـن مجتبی (علیه‎السلام) و معاویه است؛ حادثه بسیار مهم و درس‎آموزی که نه تنها آنچنانکه باید شناخته نشده بلکه متاسفانه دچار کج‎فهمی و قدرناشناسی تاریخی هم گردیده است. این اشتباه بزرگ از مردم زمان خود آن بزرگوار آغاز شد و هم اکنون نیز کاملا برطرف نگردیده است. معروف است که کوته نظران بلندادعای همان دوران هم امضای این پیمان را موجب ذلت اسلام می‎نامیدند و این نشانه اوج مظلومیت فرزند مقتدر و شجاع علی و فاطمه (علیهم‎السلام) است.
حتی امروز هم بسیاری از مومنان، گرچه چنین نمی‎کنند و نمی‎گویند و جانب ادب نگه می‎دارند، اما از اوج حماسه امام خود آگاه نیستند و تسلیم آنان نه از باب درک حقیقت و قناعت وجدان، که از روی تعبد و اعتقاد به عصمت و حکمت پیشوای خویش است. این در حالی است که به تعبیر عالم خبیری چون کاشف‎الغطا در مقدمه کتاب حیات الامام الحسن همه مصلحت و مصلحت همه، در همان کاری بود که امام حسن (علیه‎السلام) کرد. این را نه از راه تعبد می‎گوییم و نه از این باب که چون قضیه این‎گونه واقع شده در برابر آن تسلیم شویم و کار به خیر و شرش نداشته باشیم و نه از این باب که ما به عصمت، عقیده داریم و می‎گوییم عمل معصوم به هر حال مطابق حکمت بوده است. نه هرگز! بلکه اگر ما در واقعه صلح، تدبر کنیم و آن را از همه لحاظ و جوانبش بسنجیم و نتایج و مقدمات آن را در نظر بگیریم، به قطع و یقین برای ما روشن می‎شود که تنها راه همان بود که امام حسن پیمود.
گرچه بازخوانی این حادثه تاریخی و استخراج درس‎ها و عبرت‎های آن نیازمند فرصتی فراخ است، اما اینک به یادآوری چند نکته پیرامون آن بسنده می‎شود.
1. پندار مشترک و فرض اساسی منتقدان صلح امام حسن (علیه‎السلام) آن است که آنان جنگ را وظیفه امام دانسته و آنگاه خرده می‎گیرند که چرا صلح؟! این در حالی است که در فرهنگ اسلام، نه جنگ اصالت دارد و نه صلح. آنچه مهم است تشخیص وظیفه و تکلیف و عمل به آن است. بگذریم از اینکه معمولا کسانی از صلح خرده می‎گیرند که به هنگام جنگ، زودتر از همه فرار می‎کنند. مگر نه آنکه در تاریخ معاصر خودمان، منتقدان به پذیرش قطعنامه 598 از سوی امام خمینی (ره) بیشتر همان کسانی بودند که در جنگ سهمی نداشتند جز نیش و کنایه و اتهام به جنگافروزی و خشونت‎ورزی. در هر صورت به‎جای پرسش از جنگ یا صلح، باید از وظیفه پرسید و اینکه چه چیزی موجب عمل به آن است؟
بی تردید در زمان امام مجتبی (علیه‎السلام)، وظیفه چیزی نبود جز نشان دادن واقعیت امویان و بیرون آوردن اسلام و سرنوشت اسلام از چنگ آنان. اکنون باید دید، انجام دادن این وظیفه در آن روزگار به خصوص (میان سال‎های 40 تا 60ه.ق) چگونه می‎توانسته صورت بگیرد؛ با شمشیر یا با تدبیر؟ پیشوای عادل و دانا به میل و در ذهن خود برای پیروانش تصمیم نمی‎گیرد. متن جامعه و واقعیت‎ها را می‎بیند و آنگاه تدبیر می‎کند. این همان چیزی است که استاد محمدرضا حکیمی در کتابی که «امام در عینیت جامعه» نامیده‎اند، به آن پرداخته و محتوای این نوشتار هم گزیده‎ای از آن بیش نیست.
2. اعتقاد ما شیعیان درباره امامان معصوم (علیهمالسلام) آن است که جز به تکلیف عمل نمی‎کنند و البته عمل به تکلیف گاهی به جنگ است و گاهی به صلح. به عبارت دیگر خونی که در رگ‎های حسین می‎گشت در رگ‎های حسن نیز می‎گشت، اما پاسخ شمشیر، شمشیر است و پاسخ تدبیر، تدبیر. علامه شرف الدین چه زیبا گفته است که امام حسن (علیه‎السلام)، از دادن جان خود بخل نداشت و امام حسین در راه خدا، جانبازتر از امام حسن نبود، فقط این بود که امام حسن، جان خود را در ضمن یک جهاد خاموش فدا کرد.
امام حسن (علیه‎السلام) اگر به فکر آسایش خود بود بهتر از قیام و شهادت نمی‎یافت؛ چه آنکه می‎دانیم خون دل خوردن، بسی دشوارتر از خون دل دادن است و گاهی شهادت‎طلبی، راحت‎طلبی است. اما برای امامت که حکمت و عصمت شرط آن است، هدفی جز ادای تکلیف متصور نیست. «در حقیقت برای امام، پیروزی حق مطرح است برای ابد، نه پیروزی شخص در برهه‎ای از زمان».
3. درک شرایط آن روزگار و اینکه چرا صلح با همه دشواری‎اش وظیفه بود، در گرو شناخت معاویه و یاران او و از طرفی شناخت امام است. معاویه کسی است که با مهارت تمام، افکار عمومی را منحرف کرده بود. هزینه‎ای که معاویه برای جعل حدیث درباره خود و به‎نفع خود صرف کرد و دیگر تبلیغات و حیله‎‎هایی که معمول می‎داشت، بی‎اثر نبود که گروه‎های بسیاری از مردم بی‎اطلاع مسلمان به هر صورت گرد او جمع بودند و همین‎ها بود که حدود 240 سال پس از مرگ معاویه، هنگامی که مردم شام از حافظ و محدث معروف اهل سنت، احمدبن‎شعیب نسائی (مولف یکی از شش کتاب «صحیح» نزد اهل سنت) درباره فضایل معاویه پرسیدند و او پاسخ موافق نداد و فضیلتی برای معاویه تقریر نکرد به او اهانت کردند و او را از خویش راندند.
تاثیر جنگ روانی و تبلیغاتی معاویه بر پیروان سست عنصر امیرمومنان (علیه‎السلام) چنان بود که شکوه‎‎های دردآلود حضرتش هنوز هم به گوش می‎رسد و سرانجام فضا چنان شد که علی (علیه‎السلام) در محراب عبادت کشته می‎شود و دیگر هیچ! معاویه حاکم شد و چنان خود را مسلط و بی‎نیاز از پاسخگویی می‎دید که به حاکمان و کارگزاران خود نوشت نام شیعیان علی را از دفتر بیت المال حذف کنند و هزینه زندگی به آنان ندهند. سپس نامه‎ای دیگر به والیان خویش نوشت که هر کس به دوستی علی متهم است ـ اگرچه ثابت هم نشودـ به صرف اتهام به این اعتقاد و موضع، او را بکشید و سر از تن دوستداران علی برگیرید. بدین گونه مردمان بسیار کشته شدند و خانه‎‎های بسیاری ویران گشت.
در چنین وضعیت خفقان باری، جهاد و شهادت چه نتیجه‎ای داشت؟ قضاوت استاد محمدرضا حکیمی آن است که اگر (معاویه) در جنگ با امام حسن کشته می‎شد، گمان نمی‎کنم زیانش برای امت کمتر از زیان پیراهن عثمان می‎بود. یعنی شامیانی که به نام اسلام، تربیت اموی یافته بودند، بعید نبود از او شهیدی بزرگ بسازند و به نام او خون‎‎های ناحق فراوان بریزند، چنانکه خود معاویه نیز به نام خونخواهی عثمان، چه خون‎ها که نریخت و چه مردان بی‎نظیری را که نکشت.
4. امام اصالتا سر سازش نداشت و از ابتدا بر این باور بود که باید با ائمه کفر جنگید و ریشه فتنه را خشکاند. «امام حسن - ‎با همه آنچه یاد شد- در آغاز قیام کرد. از این رو مورخان اسلامی کتاب‎هایی چند با همین نام (قیام‎الحسن) نوشته‎اند، ازجمله: قیام الحسن تالیف هشام بن‎السائب الکلبی 205ه.ق و قیام الحسن تالیف ابراهیمبنمحمد الثقفی 283ه.ق».
او از هنگام شهادت پدر و بر عهده گرفتن خلافت بر طبل جهاد با معاویه کوبید و اتفاقا در کوفه، شیعیان، با حسن‎بن‎علی (علیه‎السلام) بیعت کردند و او با لشکری که پدرش در روز‎های آخر عمر خود فراهم کرده بود، به قصد جنگ بیرون آمد. قیس بن‎سعد‎بن‎عُباده را با 12 ‎هزار نفر، به‎عنوان مقدمه لشکر پیش فرستاد و خود روانه مدائن شد. از آن طرف هم معاویه با لشکر خود به مسکن (در نزدیکی موصل) فرود آمد. روزی در لشکر حسن‎بن‎علی (علیه‎السلام) کسی ندا در داد که: «قیس بن سعد کشته شد، فرار کنید». با شنیدن این ندا مردم به هم ریختند و جمعی سراپرده حسن (علیه‎السلام) را غارت کردند و حتی فرش زیر پای او را کشیدند و یکی از شورشیان خنجری بر پای امام زد. با این وضع مسلم شد که با چنین مردمی به جنگ معاویه و لشکر منظم و مطیع او رفتن، وجهی ندارد. دیدید که اینانی که می‎خواستند در رکاب امام در برابر سپاه شام بجنگند و جان دهند، فرش زیر پای خود امام را ربودند. اینان را مقایسه کنید با اصحاب امام حسین (علیه السلام)».
5. اصولا صلح حرکتی است که پس از تعرض و مبارزه انجام می‎گیرد. پس آن گروه از مردم سست اراده (که گاه ممکن است مقامات عالی دینی و روحانی را اشغال کنند) که می‎پندارند عمل امام‎مجتبی (علیه‎السلام) سکوت و قعود محض است، سخت در اشتباهند یا خود را به اشتباه می‎زنند یا تاریخ امام و فلسفه‎‎های آن را نخوانده‎اند یا خوانده‎اند لکن درک نکرده‎اند؛ زیرا امام نخست به اقدام نظامی دست زد و متعرض معاویه شد و سرانجام ـپس از بروز موانع برای ادامه جنگـ به اصرار یاران خویش، به صلحی مشروط تن در داد؛ صلحی که در حقیقت، نوعی مراقبت و کمین کردن نسبت به معاویه بود. امام بار‎ها فرمود: «سوگند به خدا، من از این ‎روی امر خلافت را به او واگذاشتم که یارانی نیافتم. اگر یارانی می‎یافتم شب و روزم را در جنگ و جهاد با معاویه می‎گذرانیدم تا خدا خود میان ما و او حکم کند» و می‎فرمود: «ای مردم! معاویه چنان وانمود کرده است که من او را شایسته خلافت دانسته‎ام نه خود را، اما دروغ گفته است. من سزاوارترین همه مردمم به تصرف در امور و شئون مردم به حکم کتاب خدا و سنت رسول خدا. به خدا قسم، اگر مردم با من بیعت می‎کردند و از من فرمان می‎بردند و مرا یاری می‎دادند، آسمان و زمین برکات خود را بر آنان ارزانی می‎داشتند و تو‎ ای معاویه، در خلافت طمع نمی‎کردی...».
6. پس از آنکه بی‎وفایی و تزلزل مردم آشکار شد و امام چاره‎ای جز صلح نیافت، باز هم تدبیر را ر‎ها نکرد و جریان امور را چنان هدایت کرد که همگان از تحمیلی بودن آن آگاه شوند؛ ضمن آنکه متن قرارداد را هوشمندانه، چنان تنظیم کرد که راه هرگونه عذر بر معاویه و آیندگان بسته شود. در این متن مسائل چندی قید شده است که عمده‎ترین مصالح آن روز دنیای اسلام بوده است:
الف: معاویه به کتاب خدا و سنت پیامبر (صل‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) عمل کند.
ب: پس از معاویه خلافت متعلق به حسنبنعلی است و اگر برای حسن حادثه‎ای پیش آمد متعلق به حسین است و معاویه، حق ندارد کسی را به‎جانشینی خود انتخاب کند.
ج: معاویه باید ناسزا گفتن به امیرالمومنین (علیهالسلام) را ترک کند.
د: بیتالمال کوفه به معاویه واگذار نخواهد شد. معاویه باید به بازماندگان شهدایی که در جنگ صفین و جنگ جمل در کنار امیرالمومنین کشته شده‎اند از بیتالمال هزینه زندگی بپردازد. این اموال باید از محل خراج دارابگرد ادا شود.
هـ : آزادگان باید در هر جا هستند (شام، عراق، یمن، حجاز و... ) از آزادی برخوردار باشند وکسی معترض آن‎ها نشود.
7. گفته‎اند پس از مدتی معاویه در نخیله سخنرانی کرد و ضمن سخنرانی خود گفت: «ای مردم عراق! به خدا سوگند، من با شما جنگ نمی‎کردم برای اینکه نماز بخوانید و روزه بگیرید و زکات بدهید و حج بگزارید، بلکه فقط برای همین جنگ می‎کردم که بر شما ریاست کنم و رئیس شما (اهل عراق) نیز بشوم. آگاه باشید همه شرط‎‎هایی که در صلح نامه با حسن‎بن‎علی کرده‎ام زیر پا گذاشتم».
آیا اکنون امام موفق نشده است که به همت «تدبیر» و بدون برکشیدن «شمشیر» چهره حق را برای همیشه از باطل جدا کرده و سربلند نماید؟!
سلام خدا بر او که مظهر حکمت و اقتدار و در همان حال، در غربت و مظلومیت بود. سلام بر او؛ سلامی به بلندای تاریخ
 

 

پایان پیام/

کد خبر 336062

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha