خبرگزاری شبستان: همه ساله با فرا رسیدن 12 اردیبهشت و روز گرامیداشت مقام معلم، فقدان معلمی بزرگ که اندیشه نابش آماج گلوله کین و حرص منافقان کوردل قرار گرفت با تمام وجود حس میشود به ویژه برای آنان که همسنگرش بوده و ژرفای تفکر این اندیشمند را درک کردهاند.
استاد شهید مرتضی مطهری از چهرههای اثرگذار بر روند پیروزی انقلاب اسلامی است که با گذشته بیش از 3 دهه از شهادتشان هنوز هم آثار و اندیشه نابش نه تنها در حوزههای علمیه بلکه در مجامع دانشگاهی روشنی بخش اذهان و دلهای بیدار است.
به منظور آشنایی هرچه بیشتر مخاطبان با ابعاد زندگی اثرگذار این شهید بزرگوار درج نظر بزرگان و همرزمان وی ضرورتی انکارناپذیر است از این رو متن سخنرانی آیت الله مهدوی کنی، رییس مجلس خبرگان رهبری که در اردیبهشت سال 1376 در مراسم هجدهمین سالگرد شهادت آیت الله مطهری در تالار علامه امینی (ره) دانشگاه تهران ایراد شده است، در ذیل میآید:
«بسم الله الرحمن الرحیم
و صلی الله علی سیدنا أبی القاسم محمد صلی الله علیه و آله و علی آله الطیبین و لا سیما علی بقیه الله حجه بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف و جعلنا من انصاره و شیعته. اما بعد فقد قال الله تعالی فی کتابه: «فی بیوت أَذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الآصال رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلوه و ایتاء الزکوه یخافون یوما تتقلب فیه القلوب و الأبصار». (النور/37 و 36)
امروز این توفیق نصیب من شد که در محضر شما برادران و خواهران دانشجو و استادان محترم شرفیاب باشم و در روزی که به عنوان بزرگداشت هجدهمین سالگرد شهادت مرحوم شهید بزرگوار، آیت الله مطهری علیه در دانشگاه تهران بر پا شده است، به این مناسبت سخنانی خدمت شما ایراد کنم.
میدانید که بنده نه زیاد صحبت میکنم و نه سخنگوی خوبی هستم و لذا معمولا در مجالس بزرگداشتها و سایر مجالس کمتر برای نُطق شرکت میکنم و از نظر جسمی نیز قدرت بنده خیلی کم است. ولی نسبت به مرحوم شهید مطهری علاقه خاصّی داشته و دارم که این علاقه را باید از آن به عشق تعبیر کنم. اما امسال نیز بنده نمیپذیرفتم که سخنگو باشم، لیکن در اثر اصرار برخی دوستان و همچنین آقازادة مرحوم شهید، علی مطهری، استخاره نمودم و همین آیهای که تلاوت کردم، آمد. این آیهای که خواندم: «فی بیوت أَذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الآصال رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله و...»، لذا بنده اندیشیدم که از همین آیة کریمه الهام بگیرم و چند جملهای دربارة آن شهید بزرگوار سخن بگویم.
ترجمة آیه مذکور این است که خداوند میفرماید: «خانههایی هست که خداوند اجازه داده که آن خانهها بلندمرتبه باشد، بلندآوازه باشد» هم به حسب ظاهر، بنایش رفیع و مرتفع باشد و هم در معنی، نامش همیشه به بلندی برده شود. خداوند متعال نمیخواهد همه خانهها بلند باشند، ولی در مورد این خانهها میفرماید بیوتی است که خدا اجازه داده است در این بیوت ذکر خدا شود و در این بیوت هر صبح و شام خدا را تسبیح میگویند. مردانی که هیچ بیع و تجارتی و هیچ کاری از کارهای دنیا، آنها را از ذکر خدا و برپایی نماز و پرداخت زکات باز نمیدارد و میترسند از آن روزی که چشمها و دلها منقلب میشوند. من آنچه را که از این آیه کریمه درباره مرحوم شهید مطهری میخواهم بهره بگیرم، چند نکته است که یکی از آن نکات بیشتر اهمیت دارد؛ نکته اولی که درباره شهید مطهری باید مورد توجه جوانان، دانشجویان و استادان باشد، این است که مرحوم مطهری مرد علم بودند؛ علم به معنای واقعی، و آن خانهای که همواره باید بلندآوازه باشد، خانه علم است که همیشه باید بالا باشد و اسلام هم درباره آن خیلی سخن دارد و میدانید که اسلام دین علم است؛ مرحوم مطهری از همان اوانی که بنده در قم برای تحصیل مشرف شدم ـ حدود 50 سال پیش ـ مرد علم بود. مرد تحصیل. هم درس میخواند و هم درس میداد. درس خواندن در مرحله تحقیق، نه در مرحله خواندن کتابی و بعد بازگو کردن همان نوشتهها. در این باره اگر بخواهم صحبت کنم، زیاد میشود صحبت کرد. به همین اشاره میگذرم که نوشتههای آن مرحوم و شاگردان ایشان، نشانه و آثار این ویژگی استاد شهید هستند. در رابطه با مسایل علمی، فقهی، دینی، فلسفی، عرفانی و ادبی که یک روحانی باید داشته باشد، باید گفت که مرحوم شهید مطهری در همه موضوعات استاد بودند و محقق و معلم. تا آنجا که حضرت امام راحل در جملهای درباره شهید مطهری فرمودند ـ که البته بنده این جمله را از قول مرحوم شهید صدوقی برای شما نقل میکنم ـ در پاریس که در محضر امام بودیم، مرحوم شهید مطهری هم از ایران خدمت امام به پاریس تشریف آوردند. سپس در یکی از آن روزها امام مضمون این جمله را درباره شهید مطهری فرمودند: «خیلی علاقه دارم که آقای مطهری باشد و در دوره جمهوری اسلامی، جامعه ایران و برادران مسلمان بتوانند حداکثر استفاده را از او بنمایند». این کلام امام است البته کلام بنده نیست. کلام کسی است که هیچ گونه تملق در بیان و موضع گیریهای او و مبالغه در کلماتش دیده نمیشود و این جمله خیلی معنی دار است که میفرماید: «دلم میخواهد که مطهری بماند»، حال نمیدانم که آیا امام احساس میکردند که بعدا مطهری نمیماند، و چه طور شد که این جمله را فرمودند که مطهری بعد از اینکه انقلاب پیروز شود، در دوره جمهوری اسلامی باشد و اسلام و ایران از او بهره بگیرند.
مرحوم مطهری، آن هنگام که ما جوان بودیم و ایشان از فضلا و استادان قم محسوب میشدند، بر خلاف روش معمول، طلاب را دعوت به تحقیق میکردند و روش ایشان هم روش تحقیقی بود. و اصولا طرفدار تحولی در حوزه بودند که حوزههای علمیه با اینکه در شکل خودش، به خصوص شکل درسهای طلبگی زمان ما، در کنار تحقیق بود و کار طلبهها تحقیق بود، با این وجود مرحوم مطهری به این حد خشنود نبود و میگفت که باید یک تجدید نظری بشود و روش آموزش تغییر بکند، گرچه اصل تحقیق در حوزهها وجود دارد، اما دست کم باید روش تحقیق تغییر یابد. بنابراین، مرحوم مطهری از این نظر حقی بر حوزههای علمیه دارند. و این طور که ما فکر بکنیم که مطهری یک معلمی بود و رفت، این طور نیست.
ایشان با روشی که داشت، و این روش را تا آخر عمر خویش ادامه داد، تحولی در حوزهها ایجاد کردند، به تبع استادِ بزرگوارشان، مرحوم امام راحل و مرحوم علامه طباطبایی. و این تحول در حوزه کاملا مشهود است به سبب حرکتی که ایشان و چند نفر دیگر انجام دادند. اما نکته دیگری که بنده در مورد مرحوم شهید مطهری عرض میکنم، مربوط به «ایمان» وی میباشد. خوب ممکن است شما بگویید که درباره یک روحانی بحث ایمان نمودن که چیز تازهای نیست. خیر، مقصود من از ایمان، در اینجا یک درجه معمولی از ایمان نیست. بلکه مقصودم از ایمان، در یک درجه بالا که در حد آن باورهایی که اولیاء خدا دارند، میباشد. و این نکته «باور» در مرحوم مطهری در همه جا بسیار چشمگیر است. در همه مراحل زندگی ایشان، چه آن وقتی که در قم بودند و چه آن زمانی که در دانشگاه تهران تدریس میکرد خواه آن هنگام که سخن میگفت و خواه آن وقتی که در مسایل سیاسی قدم بر میداشت و موضع گیری میکرد، نشانههای ایمان در سراسر وجود ایشان ـ از بیان و گفتار و نوشتار و رفتار ـ به خوبی مشاهده میشود. و آن چیزی که برای یک معلم واقعی میتواند منشأ بقاء باشد علاوه بر علم، این جنبه ایمان و باور داشتن به حقایق عالم است. و آنهایی که میتوانند در دنیا تحولی ایجاد کنند، کسانی هستند که واقعاً به آنچه که میگویند ایمان داشته باشند. اینجا من نکتهای را خدمتتان عرض میکنم و آن اینکه: یادم هست که وقتی ایشان کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را حاشیه میزد، در آنجا بحث قوه و فعل و حرکت مطرح بود، خوب یادم هست که مرحوم مطهری میگفت که من در این بحث دارم مطالعه میکنم، و آن زمان میگفت که مسأله کاملا برایم هضم نشده است. ما سؤال کردیم که شما سالها، فلسفه خواندهاید، کتاب اسفار، شفا، و کتابهای دیگر را مطالعه کردهاید، تدریس کردهاید و آن همه استاد دیدهاید! در درس امام بودهاید، در درس علامه طباطبایی (ره) بودهاید، پس چطور مسأله برایتان حل نشده است؟
ایشان در پاسخ گفت: که، بله من همه اینها را بودهام، اینکه من میگویم تحقیق نکردهام، آن طور نیست که برخی از طلبههای معمولی میگویند. بنده مباحثی را که میخوانم، میخواهم که برای خودم کاملا هضم شده باشد و آن مسایل را آن قدر تحقیق و بررسی کنم تا نسبت به آن ایمان پیدا کنم و باور داشته باشم و بعد از باور، آن را به صورت نوشته در بیاورم و عرضه کنم. که بعد هم بتوانم در برابر آنچه که گفتهام بایستم و دفاع کنم.
این نکته خیلی عمیق و دقیق است برای آنهایی که اهل تحقیق و اهل ایمان و اهل علم هستند. که در این جهت ایمان و باور داشته باشند. و با باور خود چیزی بنویسند و چیزی بگویند و چیزی را درس بدهند.
مسأله دیگری که در مرحوم مطهری کاملاً مشهود است، مسأله «عبادات و تعبد» است. مرحوم مطهری یک فیلسوف بود، معمولا اینهایی که اهل علماند ـ حالا چه اهل علم دانشگاهی و چه اهل علم غیردانشگاهی، آنهایی که اهل علم و سوادند ـ متدین هم که باشند، که بسیاری نیز چنین هستند، کار علمی را بر مسایل عبادی مقدم میدارند. خوب، میگویند که ما داریم درس میخوانیم، درس میدهیم، کتاب مینویسیم، تحقیق میکنیم و «فضل العالم علی العابد کفضل القمر علی سائر النجوم» به هر حال فضیلت یک عالم بر سایر مردم عادی، بر سایر عبادت کنندگان، مثل فضیلت نور ماه است بر سایر ستارگان. ولی مرحوم مطهری به این برداشت اعتقاد نداشتند. چنانکه بزرگان علم و بزرگان دین، در عین حال که عالم و معلم و متعلم بودند، به عبادات نیز اهمیت میدادند. شما در حالات بوعلی سینا میخوانید که میگوید من معتقدم که در مسایل علمی الهام برای انسان پیدا میشود و درس خواندن و مطالعه کردن لازم است ولی یک الهام، یک رشحه فیضی از عالم غیب هم برای یک متعلم لازم است تا انسان خوب بفهمد و آنچه را که میفهمد، خوب بیان کند و آنچه را بیان میکند، درست بیان کند و خلاصه، عمرش با برکت باشد. در حالات بوعلی سینا نوشتهاند، هر وقت که برای او یک مسأله علمی و معضل و مشکلی پیدا میشده است، دو رکعت نماز میخوانده و متوسل میشده است و از خداوند میخواسته؛ چون خداوند در قرآن فرموده است: «واستعینوا بالصبر والصلوه» (البقره/45) شما هر روز در نماز آیه شریفه: «إیاک نعبد و إیاک نستعین» (الفاتحه/5) را میخوانید و از خدا تقاضا میکنید که خدایا ما تنها تو را میپرستیم و تنها از تو استعانت میجوییم. این استعانت را خداوند خود در قرآن بیان فرموده است که به چه چیزی به من استعانت بجویید و از آن راه به درگاه خدا بیایید. خداوند فرموده است: «واستعینوا بالصبر و الصلوه»، به نماز و صبر، که گفتهاند از مصادیق صبر، «روزه» است. مرحوم ملاصدرا (صدرالمتألهین)، آن فیلسوف بزرگ اسلامی و شیعی که شاید پس از او دیگر مثل او در چند قرن اخیر نداریم، ایشان هم در قم که بودند که در همان مدرسه فیضیه، حجرهای داشتند، در بالای سر مدرسه فیضیه یا دارالشفاء و صحن قدیم حضرت معصومه سلام الله علیها هر وقت مسألهای برای ایشان دشوار مینموده است، به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها میرفتهاند و در آنجا نماز میخوانده و متوسل میشدهاند. زیارتی و نمازی، و بدین طریق مسایل مشکل برای ایشان حل میشده است.
بنابراین، بنده به شما دانشجویان عزیز عرض میکنم که مواظب باشید که نمازتان را اوّل وقت بخوانید، نمازهای مستحبی بخوانید، نماز شب بخوانید. مرحوم مطهری، مقید بود از دوران جوانی که اهل تهجّد باشد. چنانکه امام (ره) بودند، در حالات امام میگویند که از سنین 17، 18 سالگی همواره اهل تهجد بودند. مرحوم مطهری نیز همین طور. ما خودمان در مدرسه فیضیه بودیم و میدیدیم که بیشتر حجرهها، قبل از اذان صبح روشن بود، و طلبهها بلند میشدند، اهل تهجد بودند، بعضی مطالعه میکردند. مرحوم مطهری یکی از آن طلاب فاضلی بود که از همان جوانی با راز و نیاز و مناجات، با خدا ارتباط برقرار میکرد و درس هم میخواند. مقدس نبود، بعضیها درس نمیخوانند، چون مقدسی از درس خواندن راحتتر است. در بین دانشجویان نیز چنین افرادی پیدا میشوند، در بین طلبهها نیز یافت میشوند که مقدس میشوند. درس نخواندن راحت است و درس خواندن سخت است. ولی مرحوم مطهری هم اهل تحقیق بودند، هم اهل درس و هم اهل عبادت. بعضیها هم اهل درس هستند، ولی میگویند درس، پدر جد نماز است، دیگر ما فیزیک میخوانیم، شیمی میخوانیم، دروس اسلامی میخوانیم، ملا شدیم، چی شدیم! و بالأخره ما خیلی بالاتر از اینها هستیم که دیگر مثلاً بایستیم نماز بخوانیم. یا نماز اوّل وقت بخوانیم و از این قبیل. خوب، حالا آخر وقت نمازمان را میخوانیم. نه، این اشتباه است.
چون امروز مجلسی است که به نام آن شهید بزرگوار برقرار شده است، بنده از حالات ایشان میگویم. میتوانستم مسایل علمی و غیرعلمی، آن قدر که عقلم میرسد و میدانستم، بگویم، امّا اندیشیدم که اگر بنده در حالات آن مرحوم چند جمله بگویم، شاید روح آن شهید بزرگوار، بیشتر خشنود باشد به اینکه من این جریان را برای شما جوانها عرض بکنم، باشد که دلی ـ اگر که قدری رمیده شده باشد ـ به سوی خدا و به سوی اسلام و به سوی انقلاب و به سوی امام قدس سره و به سوی روحانیت بازگردد.
امّا نکته آخری که میخواهم خدمتتان عرض کنم، مسأله تیزبینی و روشن بینی و عاقبت اندیشی مرحوم شهید مطهری در مسایل سیاسی و اجتماعی است. مرحوم مطهری هم عالِم، هم متعلم و هم معلم بودند. همه اینها را داشت. ما زیاد داریم کسانی را که عالمند؛ خوب، یک سری مسایل را بلدند. امّا نسبت به آینده هیچ نظری ندارند. نسبت به مسایل اجتماعی اصلاً بیتفاوتند. کاری ندارم که استاد دانشگاه است یا استاد حوزه علمیه. صبح خارج شده و به دنبال تدریس میرود. کاری به حوادث و آنچه که در اجتماع میگذرد، ندارد. و بعضیها نه اینکه تقصیر هم داشته باشند، اصولاً بینش و دیدگاهشان همین است، به هر حال بیش از این نیستند. ولی بعضیها هستند که هم عالِمند، هم معلم و هم متعلم و هم مرشد و هادی جامعه. مرحوم مطهری این صفات را جمع کرده بودند. عالم و متعلم و مرشد و هادی و سیاستمدار. مسایل و حوادثی که در مملکت میگذشت، به آن مسایل توجّه داشت. هم توجّه کافی مبذول میداشت و هم درک میکرد و هم در برابر این گونه حوادث، احساس مسؤولیت میکرد که باید بالأخره اگر یک انحرافی یا حادثه ناگواری اتفاق میافتد، فکری کرد. خوب، خیلیها هستند که حوادث را نیز تا حدی درک میکنند، احساس ناراحتی میکنند، ولی اقدامی نمیکنند، میگویند خوب، حالا اینطور شده است، چه میشود کرد. گاهی هم دعا میکنند و میگویند که خداوند (إن شاء الله) اصلاح کند. این مسایل بوده، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، حالا هم هست. ولی از خصوصیات بارز شهید مطهری این است که در جهت روحانیت و در جهت پاسداری از نام شامخ روحانیت دینی و تشیع، حساسیت خاصی داشت. این مسألهای است که در ایشان خیلی نمودار است. من درباره اینها چند خاطره خدمتتان عرض میکنم. یادم هستم که مرحوم شهید مطهری، شاید در سال 52 بود، در مسجد جلیلی که بنده امام جماعت آن مسجد بودم، چند شبی منبر میرفت، جوانها زیاد میآمدند. بیشتر دانشجوها بودند. در آن جلسه شرکت میکردند. بحثی که ایشان در آنجا عنوان کرده بود، بحث «گریز از ایمان» بود، وی همواره عناوین خاصی را مورد بحث خود قرار میداد که بحثهای روز بود. شما کتابهای وی را نیز اگر بنگرید، میبینید که از همین ویژگی برخوردار است. اینها چیزهای تکراری است که من به شما میگویم. شما همه با نوشتههای آن مرحوم آشنایی دارید و میدانید که مرحوم مطهری ـ برخلاف خیلی از نویسندگان ـ در عالم مجرّدات! سیر نمیکردند و در فضا! مطلب نمینوشتند، نگاه میکرد، ببیند چه چیزی مورد احتیاج است، چه چیزی مورد نیاز مردم ما است، و به ویژه نسل جوان ما، تا برای آن پاسخی تهیه کند. و این قدرت را هم داشت. آن روزها بحث الحاد و مارکسیسم و مبارزات مارکسیستها در ایران به اوج خود رسیده بود و در دانشگاه تهران و جاهای دیگر، بسیاری از مبارزان با آن رژیم، جوانهایی بودند که علایق مارکسیستی داشتند. البتّه مسلمانها هم بودند. جوانهای مسلمان و معتقد نیز در دانشگاه بودند. ولی به حسب ظاهر، غلبه با مارکسیستها بود. وقتی ما در همان زمان سالها به زندان رفتیم، دیدیم که غلبه با مارکسیستها است و جوانها که اوّل وارد میشدند، آنها جذبشان میکردند، و بحث دین و نماز و روزه و نجاست و طهارت و امثال اینها، بحثهای ارتجاعی محسوب میشد. خلاصه مرحوم مطهری در آن ایام بحثهای متناسب با زمان را عنوان میکردند که یکی از این بحثها، بحث «گریز از ایمان» بود که چرا جوانها از ایمان فرار میکنند؟
بحثهای جالبی بود که مدت پنج شب، این بحثها را در مسجد جلیلی داشتند. خوب بالأخره این بحثها در برابر افکار الحادی بود. یادم هست که یکی از دوستان روحانی ما ـ که از دنیا رفته است، خدایش بیامرزاد ـ یکی از شبها پای منبر بود. همان موقع که مرحوم استاد شهید مطهری در روی منبر به ملحدین و ماتریالیستها و مارکسیستها و این مکاتب انحرافی و التقاطی حمله میکرد، آن روحانی پای منبر، مرتباً خطاب به من غر میزد و میگفت که این آقا را برای چه دعوت کردهاید، که این حرفها را میزند؟ بنده پاسخ دادم: مگر چه اشکالی دارد؟ وی در جواب گفت: الآن موقع آن نیست که ما به مارکسیستها حمله بکنیم. ما الآن داریم با رژیم شاه میجنگیم و ما مسلمانها و دیگران یک دشمن مشترکی داریم، باید ما فعلاً حمله را ببریم به سوی آن دشمن مشترک متوجّه کنیم، بعد از اینکه او از بین رفت، حسابهایمان را تسویه میکنیم. خوب، این جمله را وی گفت. بعد مرحوم شهید مطهری از منبر پایین آمد سپس آن دوست ما به خود وی، همین مطلب را یادآور شد و با عصبانیت به مرحوم شهید مطهری حمله کرده و گفت: این بحثها چیست که شما مطرح میکنید؟ شما الآن دارید در جهت خواست رژیم حرکت میکنید. رژیم دوست دارد که مارکسیستها مورد حمله قرار بگیرند، جوانان مبارز مورد حمله قرار بگیرند، جوانان انقلابی مورد حمله قرار بگیرند و شما دارید به آنها کمک میکنید. و ما هدف مشترک داریم. مرحوم مطهری در پاسخ فرمودند که برادر! چه هدف مشترکی! مگر میشود که ما یک انقلابی بر پا کنیم که در رأس آن لنین و استالین و مارکس و انگلس قرار بگیرند؟ آیا میشود گفت که ما در حرکت به جهتی حرکت میکنیم که با آنها مشترکیم؟ ایشان گفتند که حالا بگذارید بعداً دعواها را تمام میکنیم. امّا مرحوم مطهری فرمودند که اگر از الآن صفها را جدا نکنیم، بعداً اینها خواهند آمد و خواهند گفت که «حاجی أنا شریک!» و اینها میراث خوار انقلاب خواهند شد. میگویند ما بودیم که انقلاب کردیم. و ما، ما آخوندها، ما مسلمانها، جوانان مسلمان ما که در این مسیر قرار گرفتند، آیا برای این حرکت میکنیم که بعد دشمنان اسلام پیروز بشوند؟
این یک نکتهای بود که ایشان در آن زمان بیان میکرد و در همان زمان به خاطر این موضع گیریها، مرحوم شهید مطهری، مورد حمله بسیاری از انقلابیون قرار میگرفت و حتّی آنها در نظر داشتند که مرحوم مطهری را منزوی کنند و منزوی هم میکردند و بسیاری از منبرهای ایشان را تحریم میکردند، سخنرانیهای ایشان را تحریم میکردند که جوانهای مذهبی و مبارز بر پای منبر ایشان ننشینند. ولی مرحوم مطهری به مصداق همین آیه شریفه «رجال لا تُلهیهم تجاره و لا بیعٌ عن ذکر اللهِ و اقام الصّلوه...»، مرعوب و مقهور جو واقع نمیشد. شما در آن جو نبودید، ولی در جو سیاسی فعلی هستید. متوجّه باشید، یک مرد مؤمن با استقامت میخواهد که در برابر جریانات سیاسی و انحرافی و نفوذی جوهایی که ساخته میشوند، مقهور نشود. این خیلی مهم است که مقهور جو قرار نگیرد، جو زده نشود. خیلیها هستند که آدمهای خیلی خوبی هم هستند، نیات پاک و خالصی هم دارند، ولی در جوی که قرار میگیرند، ممکن است تحت تأثیر قرار بگیرند و راه خودشان را عوض کنند و یا حداقل به خاطر جو موجود سکوت کنند و راه سازش در پیش بگیرند. ولی مرحوم مطهری چنین نبودند، و لذا امام قدس سره برای مرحوم مطهری احترام خاصی قایل بودند، البتّه اصحاب حضرت امام زیاد بودند. آنها که رفتند و آنها که باقی ماندند ـ به تصدیق همه دوستان ـ کسی که این حساسیت و دقت را بیشتر از همه داشت، او بود. حتّی بودند بعضی از دوستان که در اوّل انقلاب میخواستند از بعضی گروههای منحرف، برای شورای انقلاب دعوت کنند! و میگفتند ما شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» دادهایم و کلمه آزادی را شامل همه گروهها میکرد و میگفت که همه باید بیایند، اظهار نظر کنند، الحمدلله خود منافقین نیامدند. بنده یادم هست که در همین مجلس شورای اسلامی دعوتی شد در یک مجلسی ـ که از دوستانی که در آن مجلس حضور داشتند، نام نمیبرم ـ و رییس مجاهدین آن وقت (منافقین امروز) آمد، دعوت کردند، بعضی از دوستان ما و اصرار میکردند که اینها وارد شورای انقلاب شوند و آنها الحمدلله اباء کردند و گفتند نخیر ما نمیآییم، ما با شماها در یک صف نمینشینیم. ولی مرحوم مطهری از همان اوّل میگفت که آقا، اینها کسانی هستند که اصلاً مکتب ما را، و جهان بینی ما را و فلسفه ما را و اعتقادات ما را و هدفهای ما را و فقه ما را و دین ما را، هیچ کدامشان را قبول ندارند. شما چرا اینها را در یک صف که علما و روحانیون و متدینین نشستند، در همان جا قرار میدهید که بعد در تاریخ بنویسند که اینها بودند که انقلاب را برپا کردند، آن وقت آیندگان را نمیشود هدایت کرد، بالأخره تاریخ وسیله عبرت است. تاریخ سند است برای آیندگان. حالا کسان دیگری غیر از اینها را که در شورای انقلاب دعوت کرده بودند، بگذرم، بنده نمیگویم، و خدا خواست که الحمدلله نیامدند. کسانی بودند ـ که بعضیهایشان الان هم هستند ـ که با انقلاب میانه خوبی ندارند. آن وقت در آن روزهای اوّل انقلاب، یادم هست که پادگانها را خالی میکردند و گروههای مختلف سلاحها را از هر طرف میآوردند.
قبل از تشکیل کمیتههای انقلاب میشنیدیم که کامیونها پر از سلاح میشود و از پادگانها بیرون میرود، اما معلوم نیست کجا میرود؟
ما در همین مدرسه رفاه بودیم، میدیدیم که میآمدند و میگفتند مثلاً از پادگان عشرت آباد شش تا کامیون سلاح رفت. یکی از آنها را به این طرف میفرستادند و بقیه را آن طرف، معلوم نبود کجا میرود! شبی بود، در ساعت یازده شب، در همین مدرسه علوی که امام در اوایل انقلاب تشریف داشتند، ما نشسته بودیم، مقام معظم رهبری، حجت الاسلام هاشمی، شهیدان مفتح، بهشتی، باهنر، محلاتی و شاید مرحوم شهید شاه آبادی نیز بودند و بعضی دوستان دیگر، امام نیز در اتاق خودشان در آن کنار مدرسه تشریف داشتند و ناگهان مرحوم شهید مطهری آمد و گفت: چه نشستهاید! الآن دارد یک فاجعهای رخ میدهد. عرض کردیم که چه شده است؟ گفت که الآن در حضور امام یک عده از افراد جبهه و نهضت و منافقین و اینها جمع شدهاند و بنا دارند ریاست کمیتهها و فرماندهی سپاه را به طور کلی به دست یک روحانی بسپارند که آن فرد، آدم بدی نیست، ولی به علّت ساده اندیشی، آلت دست گروههای منحرف میشود. گفتیم چه کار کنیم؟ گفت: کدامیک از شماها قبول میکند که مسؤولیت کمیتهها را موقتاً به عهده بگیرد؟ و بعد یک فکری میکنیم. چون الآن امام دارند حکم آن آقا را مینویسند و بنا است ساعت دوازده شب از رادیو پخش شود. بعد دوستان هر کدام گفتند ما مشکلی داریم و به من گفتند مهدوی تو قبول میکنی؟ عرض کردم به شرط اینکه شما به من کمک کنید. گفت: کمک میکنم و واقعاً هم ایشان به قولش وفا کرد و کمک کرد. مرحوم مفتح هم گفتند من هم کمک میکنم. خلاصه ایشان رفتند به اتاق و برگشتند، شاید بیست دقیقهای طول نکشید، حکم کمیتههای انقلاب را نوشت آن وقت رفت خدمت امام و عرض کرد این آقا آدم بدی نیست، ولی مصلحت نیست که در رأس نیروهای مسلح ما قرار بگیرد، آن هم در این موقعیت حساس، با آن دیدی که ایشان داشتند. امام فرمودند «چه کار کنیم؟» ایشان گفت: من به مهدوی گفتهام، قبول میکند. حکمی را مرقوم بفرمایید و آن آقا را فعلاً به کار دیگری بگمارید. حکم کمیتههای انقلاب به خط مرحوم مطهری و امضای حضرت امام ـ الآن در نزد بنده موجود است ـ را نوشت و امام فرمودند که حالا موقتاً شما اداره کنید تا إن شاء الله نیروهای مسلح هر یک در جای خود قرار بگیرند، شهربانی، ژاندارمری و ارتش. میدانید که آن وقت کمیته حافظ همه مملکت بود، حتّی پادگانها را ما حفظ میکردیم، وزارتخانهها و مراکز حساس را ما حفظ میکردیم. خوب، در آن موقع مرحوم مطهری این اقدام را ـ نه به خاطر دوستی با من یا فقط به خاطر اینکه ما روحانی و معمّم بودیم، خیر، فقط به خاطر اینکه ایشان احساس خطر بزرگی میکردند و به خاطر احساس تکلیف شرعی انجام دادند. واقعاً هم بعدها دوستان میگفتند که مرحوم مطهری چه دید تیزی داشت و چطور آینده نگری میکرد که اگر نیروهای مسلح انقلاب به دست آنها میافتاد، مملکت در همان روزهای اوّل به باد رفته بود. با اینکه در دستشان نبود چه چیزهایی را بردند که آنها مفصّل است. علی ایّ حال مرحوم مطهری با یک دید وسیعی نسبت به مسایلی که در برابر انقلاب و اسلام و عقاید اسلامی و حرکتهای اسلامی بود، این حساسیت را داشت و شاید دشمن هم به خاطر همین فکر، به خاطر همین حساسیت و به خاطر همین درک و عمقی که مرحوم مطهری داشت، اولین کسی بود که مورد حمله دشمن قرار گرفت و مغز شریف و مطهر این متفکر بزرگ اسلامی، هدف تیر منافقان و فرقانیت و مرفح شد. اینها مسایلی است که اگر بخواهم برای شما نقل کنم، زیاد است. اگر بخواهم برای شما از مسایل مربوط به حساسیتهای مرحوم شهید مطهری بیان کنم، طول میکشد، ولی همین مقدار میخواهم خدمتتان عرض بکنم که شما اگر میبینید بعضی از روحانیون و غیر روحانیون در مسایل انقلاب حساسیت به خرج میدهند که مبادا نقطههای انحرافی پیش بیاید، این نه به خاطر مسایل گروهی و جناحی است، و نه به خاطر اغراض شخصی است. من در پیشگاه خدا، الآن در این مرکز علمی، خدا را شاهد میگیرم که من اگر حرفی میزنم، فقط از روی اعتقاد است. برای اینکه شما میدانید که بنده نه میخواهم وزیر بشوم، نه میخواهم رییس جمهور بشوم، نه میخواهم پست دیگری بگیرم، (من میخواهم إن شاء الله بروم بهشت، من إن شاء الله میروم بهشت برای شماها جا میگیرم تا شما بعد از صد و بیست سال إن شاء الله تشریف بیاورید!!!) ولی جوانان عزیز، خواهران دانشجو، استادان محترم، برادران، این مهدوی کنی اگر حرفی میزند فقط از روی احساس مسؤولیت شرعی است. من در برخی از مسایل، شامهام تیز است، چون دوست و یا بهتر بگویم شاگرد مرحوم مطهری هستم. به این هم افتخار میکنم. ایشان نسبت به من لطف خاصی داشتند و این لطف فقط به خاطر همین شامه بود. به من میگفتند که تو شامّهات تیز است. بنده بعضی از چیزها را سالها قبل حدس میزنم که بعضیها بعد از اینکه واقع شد، باز هم متوجّه نمیشوند و باز هم میگویند خبری نشده است، خوب حالا من چکار کنم که نمیشود؟
بنده قضایای قهدریجان و سیدمهدی هاشمی را در کجا گفتم؟ چند سال قبل از اینکه امام آن را کشف بکنند. و جناب آقای ری شهری بیاید دادگاه تشکیل بدهد. بنده در کازرون گفتم که یک خاکریز هفتم در اصفهان و قهدریجان هست که این خاکریز هفتم را فقط باید امام فتح بکند. (آن وقت موقع جنگ هم بود و خاکریز اوّل و دوّم... و هفتم اصطلاح بود.) بعضیها گفتند چه میگویی؟ گفتم که بنده از روزهای اوّل انقلاب این خاکریز را در اصفهان کشف کردم. ولی هر چه گفتم، کسی گوش نکرد. به دوستان خودمان میگفتم، خیال میکردند که ما سوءظنی داریم یا بحث شخصی با کسی داریم. دیگر نمیخواهم پرده را بردارم و اسامی را ذکر کنم، ولی به هر حال، دوستان ما با تمام حسن نیتی که داشتند، به حرف بنده گوش نکردند. بنده پس از هفت هشت سال خدمت مقام معظم رهبری عرض کردم آقا! این مهدوی کنی گاهی بعضی حرفها را هفت هشت سال قبل گفته، حالا بعضی از دوستان دارند میگویند که خوب است، این درست است. حالا هم دارم بعضی چیزهای دیگر را میگویم، باز هم یک قدری روی آن تأمل بشود. ایشان گفتند که خوب، اگر این جور نبود که تو مهدوی کنی نبودی! برادران، من شوخی نمیکنم، بنده اگر در انتخابات هم اظهار نظری کردم، هیچ جهت خاصی ندارم. من نه دبیر جامعه روحانیت هستم، و نه از طرف جامعه روحانیت با شما سخن میگویم. هر چه میگویم هم عقیده شخصی بنده است، به جامعه روحانیت هم نچسبانید. این مهدوی کنی است که خودش تک و تنها به میدان آمده است. حرف خودش را میزند، البتّه ممکن است دیگران هم گاهی حرف بنده را قبول داشته باشند، گاهی هم قبول نداشته باشند. من نسبت به آینده هشدار میدهم، احساس خطر میکنم، حداقل از قراین و شواهد و حرکات مشکوک میتوان حدس زد و خطرات بزرگی را احتمالاً پیش بینی نمود و از خداوند متعال میخواهم که چنان روزی و چنان خطراتی متحقق نشود. بنده مخلص همه علما و روحانیت و حتّی روحانیون! هستم، و مکرراً بنده گفتم که جناب آقای کروبی از ماست. من به جناب آقای کروبی هیچگاه توهینی نکردم، و نسبت به دیگران هم توهین نکردم و الآن هم به احدی حمله نمیکنم و اشخاص را اکثراً آدمهای خوبی میدانم، مخصوصاً روحانیینی که در صحنه هستند. از نظر شخصی مخلصشان هستیم، ولی اگر من یک موضع گیری میکنم، همان موضع گیریهای شهید مطهری است. اگر مرحوم مطهری آن شبِ کمیته گفت این آقا نباشد، نمیگفت که این آقا آدم بدی است. آن آقا از مبارزین و انقلابیون بود که سالها در شکنجه بود، وقتی که ما در زندان با هم بودیم، سالها شکنجه دیده بود. خود من با ایشان بودم، با آقای هاشمی هم پرونده بودیم. اما آن آقا در شناخت افراد، دید صحیحی نداشت، او قبل از انقلاب هم با منافقین نزدیک بود و احیاناً کمک میکرد. هر چه به او میگفتیم نکن، میگفت هدف مشترک داریم. همان آقایی که میگفت آقای مطهری چرا این حرفها را در مسجد جلیلی میزند، همین آقا بود. ولی آقای مطهری نه به خاطر اینکه آقا آن شب آن حرفها را زده، بلکه میگفتند که این آقا ساده است، به ظواهر نگاه میکند، به شعارها نگاه میکند، به بواطن امر نگاه نمیکند، به جهت گیریها توجهی ندارد. برادران یک کشتی که پر از طلا شد، تنها به اینکه این کشتی پر از طلاست و سکاندار خوبی هم دارد، نباید اکتفا کرد. باید ببینیم قطب نما به چه سویی نشانه میرود. لذا میبینید که امام (ره) نسبت به این منافقین هیچگاه روی خوش نشان ندادند. با اینکه اینها خیلی تندتر از ما بود، بیشتر هم در زندان بود. ولی بحث این نیست که هر کس آمد کشته شد یا زندان رفت... همینها بودند که در زندان شربت درست میکردند (در زندان اوین) جلوی ما معمّمین شربت درست میکردند. چون ما میگفتیم کسی که ملحد است، پاک نیست، ما با اینها سر یک سفره ننشینیم، اینها صفها را با هم مخلوط کرده بودند، غذاها مخلوط، لباسها مخلوط، کُمُون درست کرده بودند. میگفتیم مارکس از بین میرود، پیامبر (ص) باقی میماند. مارکس از بین میرود، علماء و روحانیت باقی میماند. یک هزار و چهارصد سال است که این حرکت باقی مانده، البتّه نوسان دارد. پایین میآید، بالا میرود. ممکن است به من فحش بدهند، من خانه نشین هم بشوم، خوب بشوم، ممکن است بنده را منزوی بکنند، شهید هم بکنند، اینها مطلب مهمی نیست. در دنیا هیچ چیزی از بین نمیرود، حق باقی میماند و اگر دینی و حقیقتی باقی مانده، به واسطه فداکاری آنهایی است که روی حق ایستادند «لا تُلهیهم تجاره و لا بیعٌ عن ذکر الله...» غیر از این نیست. آنجا اینها شربت درست میکردند در زندان، جلوی ما میدادند به بچه کمونیستها، همین منافقین، میگفتند بخور تا تبرک بشود، یعنی آن بچه کمونیست بخورد تا تبرک شود، آن وقت جلوی روی ما این کار را میکردند. آقایان ما چیزهایی را دیدهایم که شماها ندیدهاید، خیلی از شماها عمرتان با اندازه عمر انقلاب هم نیست. البتّه من ادّعا نمیکنم که شما آدمهای کمی هستید، خیلی هم بزرگوار هستید، خیلی هم اهمّیّت دارید، خیلی هم ارزش دارید، آینده این مملکت را شماها باید حفظ کنید. ولی خدایا بنده حجت خودم را تمام کردم، میگویم حواستان جمع باشد. ببینید جهت گیریها کجا میرود، ببینید امام چگونه جهت گیری میکردند، ببینید مقام معظم رهبری چگونه جهت گیری میکنند. یک قدری مسایلی را که ظریف است، با ظرافت نگاه کنید. مسایل اقتصادی مهم است ولی مسایل روحانی و سیاسی ظریفتر است، دقت بیشتر میخواهد. انحراف در مسایل اقتصادی ظریف است، امّا زود میشود فهمید ولی انحراف در مسایل سیاسی و فرهنگی و روحی خیلی دقیق و ظریف است. بالأخره ما اگر انقلاب کردیم، اوّل برای اسلام انقلاب کردیم، بعد هم برای دنیای مردم. و زیر سایه اسلام میخواستیم که دنیای خودمان و مردم درست بشود. حالا هم همین اعتقاد را داریم. و من اگر حرفی زدهام این است و لذا هیچ کسی را مورد حمله قرار نمیدهم، و برای همه نیز احترام قائلم، ولی این احترام مفهومش این نیست که ما هر کسی را برای رهبری خودمان انتخاب کنیم. احترام به جای خود محفوظ، ولی انتخاب، انتخابی است که انسان باید روی آن دقت بکند.
جالب اینکه همین افراد و روزنامههایی که دم از آزادی و توسعه سیاسی زده و ادّعای مبارزه با انحصارطلبی و خفقان و... دارند و حتّی توهینها و مطالب زیادی بر علیه بنده چاپ کردند و یک کلمه هم حرفهای بنده را چاپ نکردند، اگر راست میگویند سخنرانی من را بنویسند، حرف مخالف مرا هم بنویسند، چرا فقط یک طرفه خوانندگانشان را به قضاوت میبرند؟ اینها الآنکه اینگونهاند، بعدها چه میخواهند بکنند؟!
جالبتر از این، میگویند «تا رهبری و مردم در صحنه هستند، اجازه نخواهند داد مشروطیت تکرار شود و روحانیت را کنار بزنند»، خوب، بنده هم یکی از این مردم، مگر من جزء مردم نیستم؟ آیا اکنون که نشانههای خطر و انحراف و نفوذ دشمن و خطر استحاله و شبیخون فرهنگی و فریب پارهای از خودیها را میبینم، نباید هشدار بدهم؟ خوب، این «مردمی» که به قول آقایان تا در صحنه هستند، نمیگذارند مشروطیت تکرار شود، بنده هم یکی از آنها، چرا مرا از حق اعتراض و هشدار محروم میکنید؟
در خاتمه از کلیه حضار محترم خیلی معذرت میخواهم، إن شاء الله که روح مرحوم شهید مطهری از بنده راضی باشد، من میدانم که ایشان راضی هستند که من این مطالب را گفتم. اگر من آمدم اینجا فقط برای همین نکته بود که بگویم شهید مطهری، شهید این راه شد. فقط برای این نبود که یک روحانی بود و او را کشتند. معمّم و روحانی زیاد بود، برای اینکه باسواد بود، او را نکشتند، برای این نبود که انقلابی است. چرا اوّل مطهری را که به حسب ظاهر در مبارزه تندرو نبود، کشتند؟ اساس این انقلاب و فرهنگ این انقلاب، به دست مطهری برقرار شد. امام به زبان مرحوم مطهری نگاه میکرد که ببینند چه میگوید، آن امامی که به حرف احدی گوش نمیداد، زیر بار احدی نمیرفت، قاطع بود، خودش خیلی از مسایل را قبل از همه میفهمید، با این وجود نسبت به مطهری اینگونه بود. درباره مرحوم مطهری فرمود: «پاره تن من بود، محصول عمر من بود.»، امام شوخی نکرد که محصول عمر من بود. به خاطر چهار کلمه درس خواندن نبود؛ إن شاء الله امیدواریم که مرحوم مطهری از همه ما راضی باشد، امام بزرگوار از همه ما راضی باشد. إن شاء الله که شما دانشجویان عزیز و بزرگوار، استادان محترم، برای پاسداری از انقلاب و این نظام موفق باشید. خداوند متعال این انقلاب را از شر دشمن داخلی و خارجی محفوظ بدارد. سایه بلندپایه مقام معظم رهبری را مستدام و شهدای انقلاب را از همه ما راضی بدارد و به ما توفیق دهد که در مسیر آنها حرکت کنیم و إن شاء الله توجهات خاصه ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف شامل همه ما باشد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
منبع: فصلنامه اندیشه صادق، شماره 6.
پایان پیام/
نظر شما