به گزارش خبرگزاری شبستان، "روششناسی جریان سیاست متعالیه از ملاصدرا تا امام خمینی(ره)" مصاحبه ای است با شریف لکزایی، عضو هیات علمی پژوهشکده اندیشه سیاسی.
دکتر شریف لکزایی با مجله پنجره آمده است: در مورد جریانهایی که بهخصوص در ایران معاصر وجود داشتند، متنهایی تولید و بحثهایی انجام شده، ولی نکته مغفولی که بهنظرم میرسد در مورد آن کمتر بحت شده، موضوع جریانهای فکری ـ فلسفی است که محمل و زمینهساز جریانهای سیاسی در ایران معاصر بودند. بهنظرم موثرترین و شاید پایدارترین جریان، بحث و جریان فلسفی و حکمی است که در سنت فلسفه اسلامی در ایران جریان داشته. شروع این جریان که بهطور موثر وارد جریانهای سیاسی و اجتماعی شد به ملاصدرا برمیگردد و در واقع باید ملاصدرا را آغازگر عصر، فضا، فکر و اندیشه جدیدی تلقی کنیم که به لحاظ مبنایی در همه جریانهای فکری ایران معاصر تاثیر گذاشته است. البته ناگفته پیداست که اندیشههای ملاصدرا مبتنی بر سنت فلسفه سیاسی و اسلامی ماست که در گذشتههای دور ریشه دارد، اما نقطه مهم و قابل توجه این است که ملاصدرا با توجه به فضای فکری زمانه خود و اقتضائات جامعه، عصر و زمان خود، دستگاه جدیدی در حوزه فلسفی و فکری بهعنوان حکمت متعالیه بنیان گذاشت که این جریان اگرچه در دوره زیست ملاصدرا با بیمهریهایی مواجه شد و رونق پیدا نکرد اما در قرن دوازدهم با تلاشهای مرحوم بیدآبادی به حوزه علمیه وارد و جاری شد و فلسفه متعالیه جزو دروس حوزههای علمیه قرار گرفت و در ادامه این روند با حاج ملاهادی سبزواری ادامه پیدا کرد و بعدها با استمرار مباحث حکمی، فلسفی و عرفانی توسط آیتالله شاهآبادی به حضرت امام خمینی (ره) رسید. همانطور که گفته شده مرحوم بیدآبادی از اعقاب مرحوم شاهآبادی است و شاهآبادی، استاد حضرت امام (ره) بهویژه در عرفان است که امام (ره) استفادههای زیادی از ایشان به عمل آورد.
نهضت ناتمام مشروطیت
به هر حال بهنظر میرسد این جریان در دو نهضت عظیمی که در ایران معاصر اتفاق افتاد و هم در جریانهایی که در ایران معاصر اقدام و فعالیت میکردند و با اوضاع، احوال و موضوعات سیاسی و اجتماعی مواجهه داشتند، موثر بود. بخشی از این تاثیرات در نهضت مشروطه محسوس و مشهود است که بخش عمدهاش با حضور رهبران دینی بود که بهخصوص واجد نگرشهای فلسفی بودند. در واقع عمده این بزرگان در جهت بومیسازی و دینیسازی مشروطه عمل کردند و بحثهایی را ارائه دادند. آخوند خراسانی، فیلسوف متعالیه و شاگرد حاج ملاهادی سبزواری بوده است و آثار اصولی ایشان، بهویژه اثر گرانسنگ ایشان با عنوان «کفایه الاصول» متاثر از مباحث فلسفی و بهویژه حکمت متعالیه است. ضمن اینکه آخوند خراسانی، شاگرد آیتالله شیخ انصاری هم هست که میبینیم اصول شیخ انصاری متاثر از مباحث فلسفی متعالی است. درواقع فلسفه آنان در فقهشان تاثیرگذار بوده که ممکن است ملموس نباشد. البته در نوآوریهایی که داشتند میتوانیم این را مشاهده کنیم. در مباحث اصولی میبینیم اساسا در بسیاری از موارد، زبان و حتی روح مباحث آنها فلسفی شده است. در آثار مرحوم نائینی هم چنین نگاهی مشهود است. در آن دوره مرحوم نائینی با نگارش کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» فقه سیاسی متعالی را به نگارش درآورد. به هر حال او به بومیسازی و دینیسازی مشروطه توجه داشته و آن را با زبان دین و دینداران نگاشته است. این وضعیت را میتوانیم در شیخ انصاری بهعنوان استاد آخوند خراسانی و بسیاری از افرادی که در عصر مشروطه تاثیرگذار بودند مشاهده کرد. هم فقه شیخ انصاری متاثر از حکمت و فلسفه متعالیه و هم اصول ایشان متاثر از این حکمت است و حتی پیش از آن، میتوانیم بگوییم حاج ملاهادی سبزواری احیاگر سنت فلسفی صدرایی در دوره قاجار بوده است.
از سوی دیگر بهنظر میرسد این جریان فکریـ فلسفی متعالی با بحث بیداری اسلامی، بیداری جهان اسلام و احیاگری اسلامی سیدجمالالدین اسدآبادی هم گره خورده است. نقطه مغفول راجع به همه این بزرگواران بهویژه سیدجمالالدین اسدآبادی این است که بحثهای فلسفیشان مغفول واقع شده و از تاثیرات آن بر مسائل اجتماعی و سیاسی دوره معاصر غفلت شده. بر اساس مطالعات و مباحثاتی که با برخی از اساتید داشتیم اینگونه بهنظر میرسد و ما بر این اعتقاد هستیم که جریان فکریـ فرهنگی سیدجمال و بیداری و احیاگری اسلامی که این بزرگوار مطرح کرده دقیقا و کاملا موثر از فضایی است که حکمت متعالیه در خدمت آن بزرگوار قرار داده. البته این عقیده به این معنا نیست که جریان فکریـ فلسفی متعالی به تنهایی اقدام میکرده و به تنهایی پیش میرفته است. معتقدیم جریان فلسفه متعالی و فقه، دوشادوش هم پیش میرفتند؛ یعنی متفکران فلسفه متعالی از جمله بزرگانی که از آنها یاد شد هم در عرصه فلسفه تبحر داشتند و هم در عرصه فقه، مجتهدان و فقیهان تراز اول و زبردستی بودند و تبحر داشتند و هم در اصول نوآوریهایی داشتند و هم توانستند در جریانهای سیاسیـاجتماعی از موضع و پایگاه فقهی و فکری بسیار بلندی وارد شوند و سعی کنند آنها را توجیه و استدلال کنند تا به نوعی در فضای سیاسی اجتماعی مشارکت نمایند و موثر باشند.
در همین جا لازم و مفید است از مرحوم علامه امینی یاد کنم که مجموعه گرانسنگ «الغدیر» را نگارش کردند. ایشان از همین منظر با نگارش این اثر از اعتقادات و باورهای تشیع پاسداری کردند و با نگاه فلسفی و داشتن پایگاه فلسفی بهدنبال این کار رفتند و وظیفه خود را بهعنوان اندیشمند و متفکر، دفاع از اعتقادات و باورهای شیعی و احیای معارف اهلبیت (علیهمالسلام) قرار دادند. متاسفانه باید یادآوری کنم که در شناخت اندیشههای مرحوم علامه امینی، مباحث فلسفی ایشان مغفول واقع شده است. اینکه جایگاه فلسفه در اندیشه ایشان چیست و چقدر تاثیرگذار بوده تا ایشان به این سمتوسو حرکت کنند، بررسی نشده است. بهنظر میرسد ایشان با آن بنیاد فکری و فلسفی که از آن برخوردار بوده، توانسته در جهتدهی به کارهای علمی و نگارش آثارش تاثیرگذار باشد. لازم است این نکات مغفول، بازشناسی و واکاوی شود چنانکه برخی از بزرگان هم تصریح کردهاند که این بزرگان از پایگاه فلسفه و عرفان بهسمت مسائل اجتماعی و سیاسی حرکت نمودهاند و فقه آنها در مواجهه با مسائل فلسفی به پویایی رسیده و درگیر مباحث اجتماعی و سیاسی شده و از رکود خارج شده است.
این متفکران، بزرگواران و دیگرانی که از آنها نامی نبردم در فضای نهضت مشروطه و در دوره قاجار، در جریانهای سیاسی و اجتماعی بهعنوان متفکران تراز اول تاثیرگذار بودند و به هر حال توانستند مردم را به این سمت وسو جهتدهی کنند. البته معلوم است که در نهضت مشروطه ما به نتیجهای که باید میرسیدیم، نرسیدیم. در واقع نهضت مشروطه، نهضت ناتمامی بود که تمام نشد مگر در انقلاب اسلامی.
انقلاب اسلامی
از این منظر همین جریان فکری بهعنوان موثرترین جریان فلسفی و حکمی در ایران معاصر توانست در انقلاب اسلامی هم موثر باشد. حضرت امام (ره) اولا بهعنوان فیلسوف، معلم اخلاق، عارف، فقیه و مرجع در این حرکت سهیم بودند و نقش اصلی و کلیدی و اولیه را برعهده داشتند و طبیعتا نگاه سه لایهای را هم در آثار، اندیشه و هم در سیره ایشان میتوان به وضوح دید. در واقع ایشان از نگاه فلسفی و برهانی وارد شدند و هم از نگاه عارف و سالک الی الله قلم و قدم زده و همینطور از نگاه و منظر فقیه و مرجع تقلید دست به عمل زده اند.
امام (ره) مدرس و استاد حکمت متعالیه بودند و سالها فلسفه متعالیه را تدریس میکردند و بهطور قطع میتوان گفت ادامه دهنده این مسیر و جریان فکری ـ فلسفی در دوره معاصر بوده اند.
در ادامه این روند میتوان از استاد مرتضی مطهری یاد کرد که به نوعی هم احیاگر حکمت متعالیه بودند و هم پاسخهایی به مسائل نوپدید از منظر حکمت متعالیه میدادند. جریانهای فکری درگیر در دوره ایشان بهخصوص در دو مکتب کاپیتالیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم خلاصه میشد و طبیعتا اگر تقابل ایشان با این دو مکتب را از همین منظر ببینیم، متوجه میشویم که زبان و مواجهه ایشان با این مکاتب رقیب و مکاتبی که در آن موقع بر اذهان فکری نخبگان تسلط داشتند از چه پایگاه و منظری بهوجود آمده است. حکمت متعالیه ظرفیت بسیار عظیمی به ایشان داده است. جا دارد از علامه سیدمحمدحسین طباطبایی بهعنوان استاد شهید مطهری یاد کنم که ایشان هم بهعنوان احیاگر حکمت متعالیه و پاسخگو به پرسشهای نوپدید جامعه حرکت میکردند و شاگردان ایشان ازجمله شهید بهشتی و دیگران غالبا بهعنوان کسانی که در انقلاب اسلامی نقشآفرینی کردند در انقلاب اسلامی حضور داشتند. میتوان گفت شهید بهشتی بهطور مستقیم متاثر از حکمت متعالیه بوده است و توانسته بهویژه در حوزه نهادسازی و تاسیس تشکلهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تاثیرگذار باشد.
بهنظر میرسد اندیشمند برجسته معاصر امام موسی صدر در لبنان بهعنوان دوست دیرین شهید بهشتی این روند را استمرار بخشیده و به انجام رسانده است. بهویژه فعالیتهای وی در تحول و ارتقای جایگاه شیعیان و تعمیق همزیستی مسالمتآمیز شیعیان با دیگر فرق در لبنان و بهویژه ارتقای فرهنگی، علمی و اقتصادی شیعیان تاثیرگذار بوده است. همچنین لازم است از ایجاد جریان مقاومت در لبنان در مقابل رژیم صهیونیستی یاد کنیم که ایشان حضور موثری داشت و اقداماتشان در این امر بسیار موثر بوده و امروز، حزبالله در لبنان وامدار اندیشه و عمل امام موسی صدر از یک طرف و انقلاب اسلامی از طرف دیگر است.
در ادامه لازم است از شهید سیدمحمدباقر صدر یاد کنم. نقل میشود علامه جعفری بهعنوان متفکر بسیار برجسته در عصر ما فرمودند: من به توصیه شهید سیدمحمدباقر صدر، کتاب «الشواهد الربوبیه» ملاصدرا را در نجف تدریس میکردم که معلوم است شهید صدر از روشنبینی و روشنفکری خاصی برخوردار بوده و میدانست متونی مثل «الشواهد الربوبیه» چقدر مهم است که باعث شد به فردی مانند علامه جعفری توصیه کند. این کتاب فلسفی را در حوزه نجف تدریس و به نوعی در احیای این فلسفه تاثیر ایفا کند. البته ما بسط مسائل اجتماعی و سیاسی را در بحثهای آیتالله صدر مشاهده میکنیم که طبیعتا نیازمند مداقه بیشتر در این زمینه و واکاوی تاثیرات فلسفه بر اندیشه ایشان هستیم.
افزون بر اینها باید از شهید مفتح بهعنوان مکمل شهید مطهری و بانی وحدت حوزه و دانشگاه یاد کرد که ایشان هم بهعنوان مدرس، متفکر، مفسر و شارح حکمت متعالیه نگاه ویژهای در مباحث فکری جامعه معاصر داشتند. بهویژه اینکه اخیرا تعلیقات ایشان بر اسفار اربعه ملاصدرا هم منتشر شده است. نگارنده تا مدتها تردید داشت که آیا میتوان ایشان را بهعنوان حکیم حکمت متعالیه قلمداد کنیم یا خیر؟ به هر حال با انتشار این متن، تردید موجود برطرف شد. متن تعلیقات شهید مفتح بر اسفار اربعه، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی آماده شد و در اختیار امام موسی صدر در لبنان قرار گرفت تا با حمایت ایشان در مصر به چاپ برسد که البته با غیبت امام موسی صدر و ربوده شدن وی توسط قذافی، معلوم نیست این متن به چه سرنوشتی دچار شده است. خوشبختانه فرزندان شهید مفتح تلاش کردند با یادداشتهایی که باقی مانده بود این متن را منتشر کنند و طبیعتا ایشان بهعنوان حکیم حکمت متعالیه از پایگاه و موضع فلسفی به مباحث ورود پیدا میکرد و در بحث وحدت حوزه و دانشگاه در پرتو جریان فکری و فلسفی متعالیه نقشآفرینی کردهاند. در بحثی مانند وحدت حوزه و دانشگاه، وجود نگاه فلسفی میتواند به پیشبرد بحث، بهویژه در حوزه دانشی تاثیرگذار باشد.
میتوان از آیتالله انصاری شیرازی بهعنوان تداوم بخش جریان حکمی متعالیه که در پیروزی انقلاب اسلامی نقش بسیار مهمی را ایفا نمود یاد کرد. ایشان بهعنوان یکی از شاگردان برجسته امام(ره) و علامه طباطبایی بعد از انقلاب همین مباحث حکمی و فلسفی بهویژه شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری را بارها و بارها تدریس کرد و سفره شاگردپروری ایشان رونق بسیاری داشته است. دکتر مهدی حائری یزدی در حوزه فلسفه اخلاق فعالیت علمی داشتند و در این حوزه حرفهای جدیدی را مطرح کردند. همچنین باید از مرحوم سید جلالالدین آشتیانی و تاثیر ایشان در احیای فلسفه متعالیه یاد کرد.
بهنظر میرسد باید از جامعیت حکمت متعالیه یاد کنیم که اینها بهعنوان جریان فکری موثر در ایران معاصر نقشآفرینی کردند. اینکه از این بزرگان یاد میکنم بهخاطر این است که تاکنون از این منظر، ذکری از این بزرگان نشده و هم اینکه اگر ادعایی در این سطح صورت گیرد، بهطور مسلم اهل نظر میپرسند مصادیق چیست؟ اینها همه مصادیق طرح یا حادثه بسیار بزرگی است که در انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. همه این بزرگان نام برده، هم فقیهان و مجتهدان بسیار برجسته و هم مفسران بزرگ قرآن و هم فیلسوفان برجستهای بودند. همه بزرگانی که از آنها یاد شد درس تفسیر قرآن داشتند و متنهایی راجع به تفسیر قرآن دارند که در صدر اینها میتوان از علامه طباطبایی، حضرت امام (ره)، شهید مطهری و امام موسی صدر یاد کرد. البته شهید بهشتی هم آثاری در زمینه تفسیر قرآن دارند که هنوز منتشر نشده و امیدواریم بهزودی منتشر شود. علامه جوادی آملی هم در دوره جدید تداومبخش حکمت متعالیه هستند. در مباحث ایشان میتوان موضوعات جدید روز را کاملا مشاهده کرد؛ بحثهایی نظیر اسلام و محیط زیست، سیاست متعالیه، اسلام و روابط بینالملل، حقوق بشر اسلامی و بهویژه مباحث اخلاقی که در سالهای اخیر توجه ویژهای به آنها داشتند، بهویژه اینکه در حوزه اخلاق به لحاظ نظری و عملی مشکلات زیادی داریم. با توجه به بداخلاقیهایی که در جامعه صورت میگیرد خصوصا در عرصه عمل و رفتار با مشکلاتی مواجه هستیم که ایشان عهدهدار این بحث هستند. اینها مفسران بزرگ قرآن و عارفان بسیار برجستهای هستند که در صدر آنها حضرت امام (ره) و دیگر متفکرانی که از آنها یاد کردم قرار دارند. معتقدم این جریان فلسفی در حوزه سیاست و اجتماع موثر بوده و هست؛ زیرا اینها خودشان فعالان سیاسی و اجتماعی بودند. همه این بزرگواران ورود بسیار خوب و فعالانهای در عرصههای اجتماعی و سیاسی داشتند. بنابراین از این منظر میتوان این جریان را بهعنوان مهمترین و موثرترین جریان فکری و فلسفی بهشمار آورد.این موضع در مورد آیتالله بروجردی هم میتواند روشنگر باشد. آیتالله بروجردی هم در دورهای مدرس فلسفه بودند و در دورهای دیگر بهعنوان مرجع تقلید در قم حضور داشتند. ایشان مسائل فلسفی بهخصوص در حوزه فلسفه غرب را برای پاسخ به حضرت امام خمینی (ره) ارجاع میدادند. حتی قبل از ایشان مرحوم حائری یزدی بهعنوان موسس حوزه علمیه قم مخالف فلسفه نبوده است. طبیعتا اگر مخالف بودند به فرزندشان اجازه نمیدادند که نزد امام (ره) فلسفه بخواند؛ آن هم اسفار اربعه ملاصدرا. همین امر نشان میدهد از دید باز و روشنی برخوردار بودند که میتوان بهعنوان موسس حوزه علمیه قم ایشان را هم در این حوزه قرار داد. البته نگارنده ادعایی ندارد که مرحوم حائری بهعنوان موسس حوزه علمیه قم، فیلسوف متعالیه است. اگرچه بهنظر میرسد بهصورت عمومی همه این بزرگواران در جریان فلسفی متعالیه تنفس میکردند و آموزش دیدند اما به هر حال ایشان مخالفتی با این جریان نداشته و فرزند ایشان سالها نزد امام (ره) اسفار اربعه را تلمذ کرده است. بهنظر میرسد در دوره جدید و سالهای اخیر به موازات اینکه این فلسفه و جریان فکری نوآوریهایی دارد و ابتکارات جدیدی را بروز و ظهور میدهد و در حوزه فلسفه سیاسی متعالیه و سیاست متعالیه صحبت میکند و قلم میزند و اندیشهپردازی و نظریهپردازی میکند، محصول همین جریان فکری موثر در دوره معاصر و حداقل در 400 سال اخیر ایران است.
جمع بندی و خاتمه
آنچه گذشت به اجمال به این سوال پاسخ میدهد که چگونه از فلسفه ملاصدرا به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و جمهوری متعالیه میرسیم. طبیعتا با این نگاه میتوان از این جریان بهعنوان یک جریان فکری موثر و از این متفکران بهعنوان نمایندگان شاخص این جریان یاد کرد که در حوزه مباحث سیاسی و اجتماعی در دوره معاصر نقشآفرینی کردند. تبیین هر کدام از بخشهای یادداشت حاضر برعهده مقالات دیگری است که نگارنده سعی در انجام آن دارد. بهویژه در این نگاه تحولات مهم دوره معاصر از اهمیت بیشتری برخوردار هستند. چه آنجا که تحول رژیم قاجار به پهلوی رخ میدهد و مرحوم مدرس یک تنه به مقابله با پهلوی اقدام میکند و چه در دوره ملی شدن صنعت نفت و تلاشهایی که مرحوم کاشانی در این زمینه انجام میدهد. به هر حال تاثیرگذاری فکری حکمت متعالیه بهعلاوه آموزههای تشیع و تاثیر آن بر بزرگانی که از آنان یاد شد میتواند در عرصه سیاسی و اجتماعی مورد توجه، بررسی و تحلیل قرار بگیرد.
اگر ملاصدرا ابعاد تئوریک حکمت متعالیه را بسط داد این امام خمینی بود که در طی فرایند پرورش حکمت متعالیه این حکمت را بر اوج نشاند و دست به نظامسازی زد. جریان فکری و فلسفی مورد بحث چنین مسیری را مورد توجه و ارزیابی قرار میدهد و از این جریان بهعنوان قویترین جریان سیاسی و اجتماعی در دوره معاصر یاد میکند و بر آن است ابعاد و زوایای نااندیشیده آن را تبیین نماید. یادداشت حاضر در واقع بهمثابه ورود به مبحث جریانشناسی فکری، فلسفی، حکمی و عرفانی تحت عنوان حکمت متعالیه است که با چنین منظری نیازمند بسط، تأمل و بررسی بیشتری است.
برگرفته از هفته نامه پنجره
پایان پیام/
نظر شما