نگاه فیض به تصوف و عرفان نگاه روایی و حدیثی است

نگاه فیض به تصوف و عرفان نگاه روایی و حدیثی است. فیض درتمام آثاری که در آنها به دفاع از تصوف پرداخته است ازگروهی دفاع کرده که اکثراعمال واخلاق آنهاشبیه به اعمال منقول ازمعصومین است.

گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان: آشنایی با اندیشمندان شیعی و بیان دستاوردهای آنان اقدامی در راستای گسترش فرهنگ و اندیشه دین مبین اسلام است، گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان در راستای آشنایی هرچه بیشتر مخاطبان خود با نامداران عرصه دین، اندیشه و فکر اسلامی به معرفی زندگی، ابعاد فکری و آثار این بزرگان خواهد پرداخت.

 

در این مجال درباره ملا محمد محسن فیض کاشانی (زادهٔ ۱۰۰۷ در کاشان – درگذشتهٔ ۱۰۹۰ هجری قمری در کاشان) (۹۷۷ - ۱۰۵۸ هجری شمسی)، حکیم فیلسوف، محدث و عارف دوره صفوی و از دانشمندان شیعه‌ با  «علی اکبری چناری» عضو گروه ادیان و مذاهب اسلامی بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی و نویسنده کتاب «کهربای عشق: عرفان و تصوف در آینه آثار فیض کاشانی» » به گفت وگو نشسته ایم که حاصل آن را خوانید:


برای مخاطبان ما از فیض کاشانی بگویید، عمده فعالیت های فیض در چه حوزه دانشی بود و اساسا فیض کاشانی در کدام حوزه اندیشه شهرت بیشتری دارد؟

فیض کاشانی در سال 1007ه.ق در کاشان متولد و سال 1091ه.ق در همین شهر وفات یافت؛ او فقیه، محدث، مفسر، فیلسوف و عارف بزرگ امامیه در قرن هجدهم هجری و به خاطر شخصیت و جامعیت علمی اش، دارای آثار گرانبها و فراوانی در شاخه های مختلف علوم اسلامی است؛ عمده فعالیت علمی فیض بیشتر در زمینه ها علوم قرآن و حدیث و فقه بوده است، هر چند که در دیگر زمینه ها از جمله عرفان و اخلاق دارای آثار گرانبهایی همچون کلمات المکنونه، اللئالی، المحجه البیضاء و الحقایق است.
یکی از علل شهرت او نوع تصوفی است که فیض از آن دفاع کرده است، یعنی تصوف شریعت مدارانه که موافق باقرآن واحادیث شیعه است و این نگرش نسبت به تصوف دردوره فیض،نگاهی متفاوت بود.
درمورد عرفان فیض می توان گفت که او تقریبا ناقل سخنان حکمایی چون ابن عربی بوده است؛ به طور مثال کلمات المکنونه وی سرشار از سخنان ابن عربی و شارحان مکتب وی به ویژه نور الدین عبدالرحمن جامی( متوفی 898 ه.ق) است. و از سوی دیگر نیز می توان گفت بیان فیض بیان عرفان شیعی بوده است و جناب فیض در کتاب هایی چون «الکلمات المکنونه» سخنان عارفان رانقل کرده است و آیات قرآن را نیز به این مجموعه افزوده است.


اشاره کردید به ابن عربی، جناب فیض تا چه اندازه از ابن عربی تاثیر گرفته است؟
فیض در کتاب کلمات المکنونه سخنان زیادی از ابن عربی، بدون اینکه نامی از وی ببرد، بیان کرده است. جالب آنکه فیض می کوشد در تأیید سخنان ابن عربی با آوردن آیاتی از قرآن و روایاتی از معصومان به آنها جنبه قرآنی و روایی ببخشد. هر چند این خط مشی در اواخر عمر او تا حدودی تغییر می کند و برخی از آیات و روایاتی را که در تأیید سخنان اهل معرفت به ویژه ابن عربی در الکلمات المکنونه آورده در کتاب اللئالی که گزیده این کتاب است، حذف کرده است.


البته در  مواردی هم که ابن عربی بر خلاف احادیث شیعه سخن گفته، از او انتقاد کرده است. به طور مثال در بشاره الشیعه به شدت از ابن عربی انتقاد کرده است. فیض علاوه بر ابن عربی، از ملاصدرا که نقش مرشد روحانی را برای وی داشته و نیز غزالی تأثیر پذیرفته است.


کمی فضای بحث را عوض کنیم، آیا اساسا فیض به تصوف و صوفی گری معتقد بود؟
البته جناب فیض خود واژه صوفی را به کار نمی برد، در دوره او یعنی دوره صفویه، تصوف آن بار معنایی اولیه خود را از دست داده بود و صوفیان شان و منزلت خود را از دست داده بود و از طرفی به شدت جو اخباری گری در جامعه وجود داشت.در این دوره ما بیشتر با صوفی نماها برخورد داریم، تا صوفیان واقعی؛ فیض آمد و ازیک دسته از صوفیان که می توان اسم آنها را حکما و متأله گذاشت، دفاع کرد. او واژه صوفی را به کار نبرد چون در آن دوران واژه صوفی بار منفی به خود گرفته بود. فیض دواژه«صوفی»رابرای صوفی‌نماهای عصر خود به‌کاربرد برده است.

موضوع دیگر آن است که در قرن های اولیه که با تصوف اصیل اسلامی رو به رو هستیم و بیشتر مبانی اصیل تصوف اسلامی مطرح است، بحثی از خانقاه و آداب و رسومی که فیض در کلمات الطریفه در انتقاد به صوفیه آورده نیست، اما از قرن چهارم و پنجم به بعد که آداب و رسوم اجتماعی صوفیه شکل گرفته، کم کم یک سری صوفی نما در جامعه مطرح می شوند و این روند همچان در قرن های بعدی ادامه پیدا می کند به طوری که غزالی که یکی از بزرگترین صوفیان زمان خود است از دست این گروه به شدت می نالد.

در دوره صفویه، بحث این صوفی نماها به طور جدی مطرح است و ما می بینیم که فقها و متکلمین این دوره به شدت به صوفیه تاخته اند و فرقی بین صوفیان واقعی و صوفی نما نگذاشته اند. در این جو است که فیض وارد می شود و در آثار خود به دو گروه به شدت می تازد: یکی همین صوفی نما ها و دیگری هم علمای ظاهری و قشری که همه را به یک دید می نگریستند. فیض در آثار صوفیانه خود به دفاع از صوفیان واقعی پرداخته است، کسانی که تعداد آنها به گفته فیض بسیار اندک است. باید توجه داشت که فیض در آثار صوفیانه خود به شدت به صوفی نماها تاخته است، به طور نمونه در الکلمات الطریقه،صوفی نماها را دسته بندی کرده است و ویژگی های هرکدام از این گروه ها را ذکر کرده است که تا حدود زیادی همان ویژگی هایی را بیان می کند که غزالی در توصیف صوفیان زمان خودش آورده است.


این نکته را هم اضافه کنم که نگاه فیض به تصوف و عرفان نگاه روایی و حدیثی است. فیض درتمام آثاری که درآنهابه دفاع ازتصوف پرداخته است و از گروهی دفاع کرده که اکثراعمال واخلاق آنهاشبیه به اعمال واخلاق منقول ازمعصومین است.


آیا فیض برای عرفان اسلامی چارچوب خاصی را مشخص کرده است؟
اگر منظور این است که آیا فیض مثل ابن عربی دارای دستگاه عرفانی خاص و دارای افکار و نظام عرفانی خاصی است، بند فکر نمی کنم، چرا همانطور که خود فیض در مقدمه کتاب های عرفانی خود بیان کرده بیشتر ناقل سخنان اهل معرفت است ولی با این تفاوت که در تأیید سخنان آنها آیاتی از قرآن و روایات معصومین آورده است، با وجود این در برخی موارد نظریات خاص خود را بیان کرده است. و اگر منظور از چهارچوب عرفانی این است که آیا فیض مانند سایر عرفا یک مراحل خاص عرفانی را برای سالک مطرح کرده است تا سالک به هدف نهایی خود برسد،باید گفت که فیض در کتاب المحجه البیضاء در بحثی با عنوان طریق تحصیل و یقین، به طور خلاصه وار ترتیبی را بر اساس آیات قرآن و روایات معصومین بیان کرده است. در کتاب های المحجه البیضاء و الحقایق و در برخی دیگر از آثار خود، نیز به احوال و مقامات عرفانی پرداخته است، اما بیشتر با دید اخلاقی. 

می توان گفت فیض مکتب عرفانی خاصی را تاسیس کرده است؟ یعنی می توان قایل به این بود که جناب فیض موسس مکتب عرفانی بوده است؟
فیض جزء حکمای مکتب اصفهان است، چهره های این مکتب در عین اینکه دارای گرایش های صوفیانه بودند در آثار خود به انتقاد از صوفی نما ها و نیز متکلمان و علما یا اهل ظاهر که برای کسب شهرت ،قدرت وبرتری بر دیگران وارد منازعات دینی می‌شدند، پرداخته اند.

 

چنین شخصیت هایی هم از طرف صوفی نماها و هم علمای ظاهری تحت فشار بودند. از چهره‌های برجسته فیلسوف وصوفی‌مسلک اصفهان می توان به میرداماد (د 1041ق)،ملاصدرا(د 1050ق)،بهاءالدین عاملی (د 1031ق)، میرفندرسکی (د 1050ق)،فیض (د 1091ق) ولاهیجی (د 1072ق). اشاره کرد.

به عنوان آخرین سوال آیا نگاه فیض نسبت به عرفان و مساله تصوف دچار چالش و یا تغییر شد و یا همواره در تمام عمر خود بر یک نگرش استوار بود؟
نگرش فیض به تصوف و عرفان دارای شدت و ضعف بود وبه طور خلاصه می توان گفت که فیض تقریباتا سن پنجاه تا شصت زندگی خود،گرایش نسبت اًشدیدی به تصوف و صوفیان داشته،امابعد از آن،همراه باافزایش گرایش به قرآن واحادیث،ازگرایش‌های صوفیانه وی کاسته وبه مباحث عرفانی توجه بیشتری کرد.

پایان پیام/
 

کد خبر 346915

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • محمدحسين محمدپور IR ۱۷:۰۸ - ۱۴۰۲/۰۶/۰۱
    1 0
    اين کتاب بسيار ارزشمند است و نخستين بار است که به صورت مبسوط به مقوله عرفان و تصوف و تفاوتهاي آن از منظر يکي از برجسته ترين حکماي شيعي پرداخته است. ديدگاههاي امثال بزرگاني مانند فيض اشاني محک و معيار ارزشمندي براي بازشناسي تصوف از عرفان ناب اسلامي مخصوصا عرفان شيعي در عصري که انواع و اقسام عرفانهاي نوظهور که بيشترشان ريشه در هند و آمريکاي جنوبي دارند، خواهد بود.دست مريزاد مي گويم به نويسنده محترم اين کتاب و از خداوند توفيقات روزافزون براي ايشان مسئلت دارم.