به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان، دکتر رضا داوری اردکانی، استاد برجسته فلسفه در جلسه نقد و بررسی کتاب "علوم انسانی و برنامه ریزی توسعه" که توسط خود او به رشته تحریر درآمده است، و با حضور دکتر محمدرضا بهشتی و دکتر علی اصغر مصلح، در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد، به تبیین برخی نظریات خود در این کتاب پرداخت.
دکتر داوری اردکانی در ابتدای سخنانش، خود را دانشجو، معلم و طلبه فلسفه خواند و با تاکید بر اینکه هماره تلاش کرده است تا مطلبی بنویسد که بتواند از آن دفاع کند، اظهار داشت: بحث از علوم اجتماعی و علوم انسانی، بعد از انقلاب صورت خاصی پیدا کرده و یک مقداری هم مسئله با سیاست آمیخته شده است.
وی با مجزا خواندن زبان سیاست، علم و فلسفه، ادامه داد: سیاست مداران حق دارند که سیاست خود را مطرح کنند و از سوی دیگر هر جامعه ای علم مختص به خود را دارد و لزوما همراه با نظر سیاست مداران و مدیران جامعه نیست.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، که مبانی علوم در یک جامعه دینی را لزوما دینی نمی دانست، گفت: اما اگر برخی صاحبنظران سخنی بگویند که در تعارض با دین باشد، چنین اظهارنظرهایی کاملا شخصی است. اما لازم نیست تمام مبانی و مبادی علوم دینی باشد؛ ولی ضد دین هم نیست.
وی که کار خود و همکاران خود را به عنوان فیلسوف یا جامعه شناس و مردم شناس، بسیار حساس می دانست و از کار افرادی همانند ریاضیدان یا فیزیکدان جدا می کرد، اظهار داشت: در یک جامعه دینی ممکن است از سوی حوزه های مختلف درخواست و سوالی مطرح شود که علوم دینی خواسته باشند. ما باید این سوال را جدی بگیریم.
عضو هیئت امنای دانشگاه تهران، برداشت هایی را که ممکن است اهل علم یا اهل سیاست از این درخواست داشته باشند را متفاوت دانست و افزود: من نوعی به عنوان یک متفکر، نه سیاست مدار، می گویم که باید فکر کرد و این سوال را جدی گرفت که از چه راهی و چگونه باید این درخواست را عملی کرد.
وی زبان سیاست را، تصمیم و انشاء معرفی کرد و گفت: هر چند بدون انشاء، خبری وجود ندارد، اما ما در مسیر وظیفه مان با انشاء که کاری نداریم؛ بلکه باید به دنبال پاسخی برای چگونگی و چرایی سوال و درخواست باشیم.
عضو شورای عالی یونسکو در ایران، بر این باور است که علوم انسانی باید با جامعه هم آوا و هماهنگ باشد و علوم هر جامعه ای با آن جامعه، روح مردم و روح آن عالم، در تناسب و تقارن است.
وی در همین باره افزود: اگر جامعه ای دینی شود، علمش هم دینی می شود؛ اما به این معنا نیست که علم ضرورتا از کتاب آسمانی بیرون بیاید. اگر جامعه، جامعه متجدد باشد، علم آن هم متجدد است. اما باید دید چگونه جامعه ای دینی و چگونه متجدد می شود؟
مولف کتاب "فلسفه در روزگار فروبستگی" تحول در جامعه را به اعتقادات مردم جامعه بازگرداند و اظهار داشت: دین مردم غرب مسیحیت است، اما به این معنا نیست که ایده آل ها، روابط، ارزش ها، مناسبات و غایات نیز مسیحی باشد. مردم مسیحی اند و عالم آن ها متجدد است و قانون بشری بر جامعه آنها حاکم می باشد.
وی در ادامه سخنانش درباره درخواست تحول در علوم، مطابق خواست جامعه، به کیستی عاملان این تحول اشاره کرد و گفت: آیا می توان با سیاست این تحول را به وجود آورد؟ آیا مدیران یک جامعه می توانند این کار را انجام دهند؟ اگر تحولی قرار است رخ بدهد، باید آن را اندیشمندان یک جامعه بر عهده بگیرند.
مولف کتاب "سیاست، تاریخ، تفکر" بار دیگر خود را به عنوان دانشجو، معلم و طلبه فلسفه معرفی کرد که باید این سوال را از خود و همفکران خود بپرسد که این تحولی که قبولش کرده ایم، چگونه و در کجا باید صورت بگیرد؟
وی بر این باور است که علم هر جامعه ای متناسب با نظم آن جامعه است. دکتر داوری اردکانی در این باره افزود: همانطور که هر گلی در شرایط آب و هوایی خاص خود رشد و نمو دارد، علم را هم نمی توان از هر جایی به دست آورد و در جامعه دیگری طرح و بسط داد و به کار بست.
مولف کتاب "سنت و تجدد" تصریح کرد: علوم انسانی که در قرن 19 به وجود آمده، در جهت پاسخ به بحران های وقت و مکان خود مطرح شده است. برای مثال، مارکس آمد که بحران کاپیتالیسم را طرح کند. وی برای اینکه جامعه مسیر خودش را به نحو عادی طی کند، تجدد را مطرح می کند.
دکتر داوری اردکانی مدعی است که غربیان اگر علوم اجتماعی دارند، برای چرایی و چگونگی ظهور آن، پاسخ های قانع کننده و کاملی دارند. وی در این باره افزود: اگر ما هم علم اجتماعی می خواهیم، باید ریشه های این خواست را جستجو و پیگیری نماییم؛ چرا که علمای علوم انسانی با بحران دست در گریبانند و باید علت این خواست علوم روشن باشد.
مولف کتاب "وضع کنونی تفکر در ایران" از اندیشمندان فرهنگ و جامعه گله مند بود که چرا به مسایل کشور و جامعه به طور جدی نمی نگرند و پژوهش های خود را همسو با مسایل و بحران جامعه پی نمی گیرند؟!
وی با سیاسی خواندن اکثر سوال ها و پرسش ها در کشورمان، اظهار داشت: ما حتی در دقیق ترین مسایل اجتماعی نیز پاسخ سیاسی می دهیم. ما از علوم اجتماعی غرب نه می توانستیم برای جامعه خودمان استفاده کنیم و نه استفاده کردیم.
عضو هیئت تحریریه فصلنامه "راهبرد فرهنگ" در ادامه سخنانش از ضرورت توسعه و پیشرفت سخن گفت و لازمه این ضرورت را برنامه ریزی معرفی کرد و گفت: بنابراین ما به علوم انسانی، برای اینکه بتوانیم برنامه ریزی داشته باشیم، نیازمندیم.
وی بر این باور است که اگر ما طراح جامعه دینی هستیم و می خواهیم ایده آل ها، رفتارها، روابط، ارزش ها، مناسبات و غایاتمان دینی باشد، نیاز به علوم اجتماعی ای داریم که بتواند این رویکردها را برایمان متحقق کند.
مولف کتاب "تفکر پست مدرن" که مدعی بود شکل گیری نظام خاص دینی نیازمند تعویض عالم زندگی است، اظهار داشت: این علوم خاص دینی که انتظار داریم، با شکل گیری جامعه، خود قوام می یابد. اما اگر همین رویکردی که در جهان مدرن می باشد، برایمان ارزش است، طبیعتا به علوم انسانی غربی هم نیاز داریم.
وی تصریح کرد که در این باره حکم ارزشی نکرده است و صرفا بیان داشته که اگر ارزش های ما اینگونه است، اقتضایش هم چیزی است و اگر غیر از این ارزشها مدنظر است، نیاز به اقتضائات دیگری دارد.
مولف کتاب "فلسفه و انسان معاصر" سوال های اساسی را در راستای اسلامی کردن علوم اجتماعی اینگونه طرح کرد: چطور باید این کار را کرد؟ چطور باید از مبادی دینی این علوم را استخراج نمود؟ باید دید چگونه می توان علمی که 400 سال قدسی نبوده است، به ساحت قدس بازگردانیم؟
وی در تعبیری متاملانه، این سوالات را جان سوز خواند و گفت: عالم و دانشمند از آن حیث که عالم است، غرض ورزی و لجبازی نمی کند؛ آن هم با معنویت و اعتقادات مردم و دین!
داوری در پایان این بخش از سخنانش با طرح سوالات اساسی در راستای تحول در علوم انسانی، اظهار داشت: این چگونگی و چرایی تحول، سوال های بزرگی است که اقدام برای آن همت عظیمی می طلبد. من فقط در آخر عمر، این سوال را مطرح کردم که چه باید کرد؟
وی در بخش دیگری از این سخنرانی، به خصوصیات منحصر به فرد هر جامعه ای اشاره کرد و گفت: در جامعه اسلامی، نظم، ارزش ها، غایات و مقاصد به گونه ای دیگر است و ما حتما نیازی نداریم همان مسیری را طی کنیم که غرب طی کرده است.
رییس پیشین دانشکده فلسفه دانشگاه تهران، که معتقد است این نظر خود را مبنی بر اینکه " غرب، آینده بشر نیست، اما راه آینده هر چه باشد، از آن می گذرد" را تعدیل کرده است و اکنون تا اندازه ای کانتی می اندیشد، این پرسش را طرح کرد که آیا ما می توانیم از توسعه و غرب عدول کنیم؟
وی مدعی است که او صرفا سوال می پرسد که اگر می توان از توسعه عدول کرد چگونه باید این امر محقق شود؛ و اگر نمی توانیم، باید توسعه را بپذیریم و این توسعه شرایط و اقتضائاتی دارد.
پایان پیام/
نظر شما