به گزارش خبرنگار کتاب شبستان ،«مرسدس روی ابر راه میرود. آرام و موقر. هر از گاهی مجبور است چراغها را روشن و خاموش کند و جواب بدهد به چراغهای روشن و خاموش و سبز و قرمزِ روبهرو. هر از گاهی مجبور است با بوقِ زیرش نتی رها کند در بیابان برای شیپور و کشتی و سوت و بلبلی که برایش به هدیه میفرستند. گاهی وقتها هم باید فرمانی بدهد به چپ و راست برای آشنایانی که با هجده چرخشان برای چهار چرخش قر به کمر میاندازند.
مرسدس روی ابر راه میرود و شهلا مثلِ باران گریه میکند. ایراد از ابر نیست. ایراد از باران نیست. ایراد از حریرِ خوشبختی است کنارِ سوراخِ روی قوزکِ جوراب...»
این نوشته بخشی ازرمان «قیدار»به قلم رضا امیرخانی است که با فضایی جذاب و نوستالژیک خواننده را با خود به دل داستان می برد .
نویسنده در این اثر به شرح زندگی یک گاراژدار در تهران دردهه 50 شمسی به نام قیدار می پردازد. که نام او و کامیونهایش در تمام جادههای ایران و میان رانندگان شناخته شده است. از سوی دیگر مرام و مسلک رفتاری قیدار نیز در میان تمام افرادی که با او در ارتباط هستند به نوعی زبانزد است، اما در طول داستان با مجموعه وقایعی که برای وی رخ میدهد، قیدار به سمت نوعی تکامل و بازتعریف از خود دست پیدا میکند.
امیرخانی در ساختن شخصیت قیدار شجاعت زیادی به خرج می دهد و شاید در پرداختن و خلق این شخصیت به افراد لوطی مسلکی نظر دارد که با مرام و جوانمردی خاص خودشان افراد دیگر را تحت تاثیر قرار می دهند و شاید تیپی که برای قیدار در نظر گرفته شده است برگرفته از شخصیتها کسانی چون طیب حاج رضایی و کسانی از این نوع است.
خیلی ها به قیدار ایراد می گیرند که او نماز نمی خواند اما شاید طریقت را بر شریعت ترجیح می دهد.او به خوبی حلال و حرام را رعایت می کند.رفتارهای قیدار استنباطی بر جوانمردی اوست و عشق او که از برخی نرمهای جامعه اش نیزعدول کرده است. تکیه کلامهای خاص قیدار قیدار در صحبت کردن، رابطه او با همسرش و نوع برخورد او با موضوعات همه و همه بر زیبایی کار می افزاید.
در هر حال قیدار اثری موفق در 300 صفحه است که در9 فصل با اسامیِ مرسدسِ کروک، تاکسیِ فیاتِ دویست و دوی کبریتی، اسبِ اینترنشنال، وسپای فاقگلابی تا... براقِ بالدار. روایت می شود و میکوشد که رودخانه آیینِ فتیان را همچنان زنده و رونده نمایش دهد .
انتشارات «افق» رمان قیدار را منتشر کرده است.
پایان پیام/
نظر شما