تازه ترین مجموع شعرش را با عنوان «ورمشور» به نمایشگاه کتاب می برد

خبرگزاری شبستان: انتشارات شهرستان ادب تازه ترین مجموعه شعر مرتضی امیری اسفندقه را با عنوان «ور مشور» را به نمایشگاه کتاب می برد.

به گزارش خبرنگار کتاب خبرگزاری شبستان ،«وَرَمشور» عنوان تازه‌ترین مجموعه شعر مرتضی امیری اسفندقه است که توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است که شامل غزل‌های این شاعر از نیمه دوم دهه60 تا ابتدای دهه 80 می شود.


این مجموعه شامل نخستین مجموعه مستقل مرتضی امیری اسفندقه در قالب غزل است که 114 غزل این شاعر از اواسط دهه شصت تا اوایل دهه هشتاد را شامل می‌شود.


اسفندقه خود در مقدمه این دفتر شعر آورده است:«این مشق‌های ورمشور خاطرات و خطرات طبع شعری شتاب زده را از نیمه دوم دهه شصت تا پایان دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد در خود نگاه داشته است. گفتند یاران که تاریخ دقیق ماه و روز و سال این مشق‌ها خوب است در پایان هر شعر بیاید اما فرموده‌اند حکما که: «موش توی سوراخ جا نمی‌شد جارویی نیز به دمش بسته بود» و «مورچه چیست تا کله پاچه اش باشد»...


گفتنی است :«وَرَمشور» که در گویش محلی کرمانی به معنای بهم ریخته و درهم برهم است.


آنچه در زیر می آید نمونه ای از غزلهای شاعر در این مجموعه شعر است:

پروانه من! می‌شود پروا کنی امسال

باید صدای تازه‌ای پیدا کنی امسال
خود را میان این صداها جا کنی امسال

 

آواز گنجشکان تمام کوچه را برداشت

باید تو هم ای بی‌صدا، غوغا کنی امسال

 

حتی اگر با دار آری سر به زیری بس

باید سری بالا، سری بالا کنی امسال

 

عیدانه آیا بهتر از آیینه چیزی هست؟

در پیش آیینه مبادا ها کنی امسال

 

ها! ها! مبادا باز هم چون سال پیرارین

امروز را قربانی فردا کنی امسال

 

این تو بمیری دیدی و آن تو بمیری نیست

فرصت نداری مرگ را حاشا کنی امسال

 

آن اشک‌ها که ریختی در نیمه‌های شب

این قطره‌ها را می‌شود دریا کنی امسال

 

تو می‌دانی مثلِ بادِ صبحدم باشی

مشت تمام غنچه‌ها را واکنی امسال

 

وادی به وادی رفتی و منزل هنوزت گم

کفشی مگر از جنس تاول پا کنی امسال

 

از کرم‌های کوچک ابریشمین بشنو

پروانه من! می‌شود پروا کنی امسال

************

تماشایت مرا کافی ست، عشق تو حرامم باد
نه از تو نام می خواهم نه از تو کام می خواهم
اهمیت ندارم من، تورا آرام می خواهم

 

تماشایت مرا کافی ست، عشق تو حرامم باد
خدا ناکرده از لب هایِ تو گر کام می خواهم

 

سیاهی می رود چشمم، کجا پنهان شدی؟ برگرد!
تُرا ای ماه هر شب بر فراز ِ بام می خواهم

 

شبیهِ شعرهایِ حافظی، زیبا ، صمیمی، گرم
چمانت در چمن ای سرو گل اندام! می خواهم

 

نقابِ هر که را برداشتم ابلیس دیدم آه!
تو را ای بهترین در پرده یِ ابهام می خواهم

 

نمی خواهم کسی جز من بداند رازِ چشمت را
نگاهِ روشنت را غرق در ابهام می خواهم

 

طنابِ دار دورِ گردن شاعر تماشایی ست
کدامین صبح زود ای دوست؟ من اعدام می خواهم

 

کتاب حاضر که به همت انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است در بیست و پنجمین دوره جایزه کتاب فصل شایسته تقدیر شناخته شده بود.
پایان پیام/

 

کد خبر 359203

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha