به گزارش خبرگزاری شبستان، استاد محسن اسماعیلی در کلاس شرح نهج البلاغه که در محل سابق حزب جمهوری اسلامی، سرچشمه تهران برگزار می شود گفت: در ظاهر حرف های منافقان مثل بقیه انسانهاست؛ اما باطنشان: در حالی که می گویند می دانیم، نادانند و شبهه سازی و بدعت سازی می کنند و ... .
تمام صفات واقعی حیوان را دارند بعلاوه یک رذیلت دیگر که هیچ حیوانی ندارد و آن نفاق است.
آنچه در ادامه می خوانید، برداشتی از کلاس شرح نهج البلاغه استاد محسن اسماعیلی است.
گفتیم که از منافق باید به خدا پناه برد، به ویژه منافقین چرب زبان.
امشب از امیرالمومنین می خواهیم
چهره های این منافقین دو چهره را برای ما معرفی فرمایند.
حضرت می فرماید: فالصُّورةُ صُورةُ إنْسانٍ، والْقلْبُ قلْبُ حیوانٍ
چنین افرادی صورت و ظاهرشان مانند انسان و باطنشان مانند حیوانات درنده است.
"ف" در "فالصوره" برای نتیجه گیری و ترتب است. یعنی اینهاکه آن ویژگی ها را دارند و تا الان توصیف کردیم، صورتشان انسانی است ولی باطنشان حیوان است. البته انسان هم حیوان ناطق است اما اینجا چون در کنار کلمه حیوان در عبارت بعدی آمده است، منظور باطن حیوانی است.
سوال: آیا امیرالمومنین اینجا عصبانی شده اند و تند صحبت می کنند و دارند ناسزا می گویند؟ آیا این نوع صحبت نوعی مجاز گویی است که می فرمایند اگر پرده از باطن اینها برداریم، باطنی حیوانی است؟
خیر! اینجا حضرت نمی فرمایند صورتشان "مثل" انسان و باطنشان مثل "حیوان" است. می فرمایند صورت انسانی و باطن حیوانی دارند.
در ظاهر حرف های اینها مثل بقیه انسانهاست؛ اما باطنشان: در حالی که می گویند می دانیم، نادانند و شبهه سازی و بدعت سازی می کنند و ... .
تمام صفات واقعی حیوان را دارند بعلاوه یک رذیلت دیگر که هیچ حیوانی ندارد و آن نفاق است. در بین همه موجودات هیچ حیوانی نمی تواند منافق باشد مگر انسان.
حضرت ناسزا نمی گوید؛ سزای آنها همین است.
ضمن اینکه این مطلب را فقط امیرالمومنین نفرموده اند. این مطلبی قرآنیست. قرآن آن عالمانی که بلد بودند و حقایق الهی را یاد گرفته بودند ولی برای به هم نخوردن بساط ریاستشان حقایق را انکار می کردند را درازگوش می داند.
مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ
تحمیل کتاب یعنی تعلیم کتاب.
حمل کتاب یعنی عمل به کتاب.
بنابراین ترجمه این می شود:
مَثَل کسانى که [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مکلّف گردیدند] آن گاه آن را به کار نبستند، همچون مَثَلِ خرى است که کتابهایى را بر پشت مىکشد. [وه] چه زشت است وصف آن قومى که آیات خدا را به دروغ گرفتند. و خدا مردم ستمگر را راه نمىنماید.
اگر یادتان باشد در جلسات قبل وقتی در توصیف این عالم نماها رسیدیم به اینکه: اینها خود را عالم می دانند در حالی که عالم نیستند؛ 2 احتمال را مطرح کردیم:
یکم اینکه اصلا سواد درست و حسابی ندارند و دوم اینکه دانش دارند ولی از دانششان بهره نمی برند و گفتیم که احتمالا دومین تعبیر منظور است. در این آیه هم همین را می فرماید. می فرماید اینها کسانی هستند که از دانششان سودی نبردند و اینها مثل حماری هستند که به جای آجر کتاب بارشان کرده اند.
اسفار جمع سِفر و سَفر است. ریشه این لغت به معنی پرده برداری کردن است. سَفَر هم برای این سَفَر می گویند که از چیزهایی پرده برداری می شوند. می گویند وقتی می خواهی دوستت را بشناسی با او سفر کن.
پرده برداری از حقیقت باطنی را سَفر و پرده برداری از حقایق بیرونی را سِفر می گویند.
اینجا و در آیه فوق می فرماید: یحمل اسفارا. یعنی برای اینها از حقایق پرده برداشته بودیم و از حقایق مطلع بودند ولی عمل نمی کردند. اینها مانند حمار اند. هردو باری سنگین بر دوش دارند. آن عالم بدبخت هم حجت برایش تمام شده است و روز قیامت باید سختی بکشد. حمار ضرب المثل بیهوده کاری است. کسی که کاری می کند ولی از آن سودی نمی برد.
در جای دیگری هم در قرآن درباره عالم بی عمل و راهنمای کذاب صحبت شده است. کسانی که درنده خو هستند و برای همین هم از کلب یاد می کند؛ از سگ هار!
در آیه 177 سوره اعراف آمده است:
وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ
و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم براى آنان بخوان که از آن عارى گشت آن گاه شیطان، او را دنبال کرد و از گمراهان شد.
از تعبیر آغازین آیه به قول علامه طباطبایی اینگونه استفاده می شود که آن کسی که آیات الهی بر او عرضه و ارائه شده است، واقعا وجود داشته و صرفا مثال نیست؛ آن هم نه هر آیه ای، که ظاهرا اسم اعظم هم به آن کس یعنی بلعم باعورا داده شده بود.
نکته ی دیگر این آیه کلمه " نَبَأَ " است. نَبَأَ به خبر عظیم می گویند. یعنی مساله مدعیان دروغین خبری عظیم وبزرگ است. بلعم بائورا آیات الهی را آموخته بود. علم داشت. ولی از علمش درست استفاده نمی کرد.
نباید فریب گذشته افراد را خورد. ممکن است کراماتی هم داشته باشند. ممکن است مریضی را هم شفا داده باشند. آیا اگر کسی امور خارق العاده انجام داد، این نشانه معنویت است؟
خدا استاد ما را رحمت کند. یک بار از ایشان پرسیدم این که برخی مرتاض ها با چشمشان قطار نگه می دارند یا ... راست است؟ ممکن است؟ ایشان فرمودند ممکن است اما اینها که به معنویت ربطی ندارد. خدا به انسان قدرتی داده که هر کس آن قدرت را به فعلیت برساند می تواند از این کارها بکند ولی اولیای الهی دنبال این کارها نیستند. برایشان ارزشی ندارد.
اگر آیات الهی به کسی داده شده باشد ولی " فَانسَلَخَ مِنْهَا "، از آن گذشته اش فاصله گرفته باشد، دیگر نباید فریب گذشته اش را خورد. این مساله خیلی خبر مهمی است. باید به آن دقت کرد. به بلعم باعورا حتی اسم اعظم هم داده شده بود، ولی فَانسَلَخَ مِنْهَا؛ انسلاخ می دانید یعنی چه؟ به پوست انداختن مار می گویند. این عالمان دنیا طلب وقتی دنبال دنیا می افتند دیگر آن آدم قبلی نیستند. پوست انداخته اند. آنگاه چه می شود؟ فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ؛ اینها دنبال شیطان نمی افتند؛ شیطان دنبال اینها می افتد. شیطان را درس می دهند.
بعد چه؟ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ؛ نه تنها خودشان که دیگران را هم گمراه می کنند.
در ادامه آیه می فرماید:
وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ
و اگر مىخواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مىبردیم، امّا او به زمین [دنیا] گرایید و از هواى نَفْس خود پیروى کرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حملهور شوى زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنى [باز هم] زبان از کام برآوَرَد (مثل سگ می مانند، اما نه هر سگی؛ نه سگ باوفا، نه سگ گله. سگ هار هستند). این، مَثَل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند. پس این داستان را [براى آنان] حکایت کن، شاید که آنان بیندیشند.
این آیه را ملاحظه کنید:
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ
و در حقیقت، بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریدهایم. [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمىکنند، و چشمانى دارند که با آنها نمىبینند، و گوشهایى دارند که با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلماندگانند.
پس اینکه حضرت امیر می فرمایند اینها صورتشان انسانی و باطنشان حیوانیست، به اینها ناسزا نمی گوید. اینها واقعا اینگونه اند.
تن آدمی شریفست به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت
طوطی هم می تواند مثل آدم صحبت کند. اما به حقیقت آدمی باش! قلب باید قلب انسان باشد.
چون اینها در باطن حیوانند، دیگر قدرت درک ندارند.
حضرت در ادامه و می فرمایند: لا یعْرفُ باب الْهُدى فیتّبعهُ، ولا باب الْعمى فیصُدّ عنْهُ، فذلک میّتُ الاْحْیاء!
راه هدایت را نمىشناسدکه از آن طریق برود، و به طریق خطا پى نبرده تا آن را مسدود سازد،پس او مردهاى است درمیان زندگان!
اینها اصلا راه هدایت را متوجه نمی شوند، چه رسد به اینکه بخواهد آن را طی کنند. راه گمراهی و نادانی را تشخیص نمی دهند تا بخواهند جلوی شما را بگیرند. جز خواسته حیوانی و نفسانی چیزی را تشخیص نمی دهند.
قدرت تشخیص را از دست می دهند.
در فقه وقتی در شرایط مجتهد بحث می کنیم می گویند باید باتقوی و مخالف هوای نفس باشد. باید عالم هم باشد. اما عالم مجتهدی که با تقوا هم باشد. مرحوم استاد ما می فرمود کسی که دنبال هوای نفس باشد اساسا حق را نمی تواند بفهمد. آیه را طبق هوای نفس خودش می فهمد. حکم الله را نمی فهمد. لذا با تقوا بودن یک شرط واقعیست.
نگویید ما می رویم پای صحبت آن عالم نما و فقط می شنویم. می گویند شیطان به یکی از پیامبران گفت بگو لااله الاالله، آن پیامبر فرمود لااله الا الله خوب است ولی چون تو می گویی بگو، نمی گویم؛ حتما کاسه ای زیر نیم کاسه است.
کسی که باطنش حیوانیست، نمی تواند حرف های انسانی بزند. نباید حرفهایش را شنیدو نباید خواند. مساله تعلیم و تربیت مساله حساسیست. ساده نیست که دست هر کسی بشود داد. سرنوشت بشریت است.
بزرگترین نعمتی که ممکن است خدا به کسی دهد این است که سر راهش یک عالم ربانی قرار دهد؛ خوش به حالش.
لا یعْرفُ باب الْهُدى فیتّبعهُ، ولا باب الْعمى فیصُدّ عنْهُ، فذلک میّتُ الاْحْیاء!
اینها مرده های زندگانند. مرده ای در میان زندگان هستند. زنده باید خاصیت داشته باشد. نشانه زنده ها را داشته باشد. کما اینکه مرده ای که خاصیت زنده ها را دارد، زنده است. شهید را برای چه زنده می دانیم؟ احیاءعند ربهم یرزقون.
آدم زنده خاصیتش این است که مشعل راه مردم باشد و اینها تا ابد مشعل هدایت اند.
سیدالشهدا فرمود: إِنِّیْ لا أَرَیَ الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَالحَیاةَ مَعَ الظّالِمِینَ إِلّا بَرَما
من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را بجز مایه ملالت و بدبختی نمیبینم!
در روایتی امیرالمومنین می فرمایند: الجاهل مَیّتٌ بین الأحیاء.
نادان مرده ای در میان زنده هاست.
خود حضرت می فرمایند: الکذّابُ والمیّتُ سَواء؛ فإنّ فضیلة الحیّ على المیّت الثقةُ به، فإذا لم یُوثَقْ بکلامه بَطَلَت حیاتُه.
مرده و دروغگو مثل هم اند. چرا که فضیلت زنده بر مرده به این است که می شود به حرفش اعتماد کرد؛ واگر به حرف کسی نشود اعتماد کرد، مرده است.
در خطبه 230 و در وصف زاهدین آمده است:
کانُوا قوْماً مِنْ أهْلِ الدُّنْیا ولیْسُوا مِنْ أهْلِها، فکانُوا فِیها کمنْ لیْس مِنْها، عمِلُوا فِیها بما یُبْصِرُون، وبادرُوا فِیها ما یحْذرُون تقلّبُ أبْدانُهُمْ بیْن ظهْرانیْ أهْلِ الاْخِرةِ یروْن أهْل الدُّنْیا یُعظِّمُون موْت أجْسادِهِمْ وهُمْ أشدُّ إِعْظاماً لِموْتِ قُلُوبِ أحْیائِهِمْ.
آنها گروهى از مردم دنیا بودند اما اهل آن نبودند یعنى در دنیا بودند اما همچون کسانى که در آن نبودند،به آنچه درک مىکردند عمل مىنمودند، و از آنچه باید بر حذر باشند پیشى مىگرفتند،آنها جز با کسانى که اهل آخرت بودند نشستو برخاست نداشتند،مىدیدند که دنیا پرستان مرک اجساد را بزرک مىشمرند،اما اینها مرک قلبهاى زندگان را بزرگتر مىدانند.
ای کاش جسم انسان بمیرد ولی روح و قلبش زنده بماند.
اکنون یک سوال از امیرالمومنی داریم:
آقا! چند هفته است به ما هشدار می دهی و می گویی از این گروه بترسیم. حال بفرمایید در خانه چه کسی را بزنیم؟
ایشان می فرماید هیچ کس برای نجات و یاری شما بهتر از پیامبر نیست. جای دگر نروید. این در و آن در نزنید که تنها چراغ هدایت پیامبر است.
پایان پیام/
نظر شما