خبرگزاری شبستان- خراسان جنوبی؛ از کجا شروع کردن هم برایم سخت می شود؛ از دیدار مادر شهید بعد از 30 سال با فرزند گمنامش درست در روز تولد او بنویسم یا از خواب دیدن های مکرر مادر که "مجید رضا" در یک بیابان می دید؟ یا از لحظه وصال که مادر نتوانست بر روی زانوان خود بایستد و به اجبار او را با ویلچر به دیدن مجیدرضا بردند و یا از گفت و گوهای پنهانی مادر بعد از 30 سال با مجید رضا بر سر مزارش!
از احساس لحظه دیدارش پرسیدم، گفت: مادر شده ای؟ احساسی از این بالاتر وجود دارد که بعد از 30 سال و 4 ماه و 12 روز فرزند خودت را ببینی و او را در آغوش بکشی؟!
دقیق حساب تک تک ثانیه های این فراق را دارد؛ می گفت: از شوق روی پای خودم نمی توانستم بایستم بالاجبار مرا با ویلچر بر سر مزار "مجید رضا" بردند.
محترم بخشی، مادر شهید حکمت پور ادامه داد: 30 سال و 4 ماه و 12 روز است که انتظار دیدن مجیدرضا را در دل دارم؛ در این سال ها همیشه چشم به راه آمدنش بودم، نذر می کردم و در ذهنم برای آمدنش تدارک می دیدم، عکسش را با دو شهید دیگر در سبزوار تشییع کرده بودند اما من فکر می کردم زنده است.
روزهایی که اسرای ایرانی را آزاد می کردند همیشه به رادیو گوش می دادم تا شاید اسم "مجید رضا" را که فکر می کردم جزو اسرا است؛ اعلام شود «اما هیچ وقت اعلام نشد...»
تقارن عجیبی است؛ ناخودآگاه انگشت حیرت به دهان می گیرم؛ مادر شهید می گوید: مجیدرضا درست در روز تولدش که 5 رمضان بوده است، دوباره متولد شد و خداوند اینگونه تقدیر می کند که موعود وصال مادر با یوسفش؛ همان روز ولادتش باشد! و اینگونه می شود که سنگ قبر شهیدی که سالها بر روی آن حک شده بود "شهید گمنام... فرزند روح الله" به "شهید "مجیدرضا حکمت پور" تغییر می کند.
مادر مجیدرضا از شوخ طبع بودن فرزندش می گوید و اینکه دوبار به جبهه رفت و دفعه دوم که رفت؛ دیگر برنگشت! موعود دامادی برادرش بود و تازه از جبهه برگشته بود؛ خیلی اصرار کردیم که بماند اما برای دامادی برادرش هم نماند... خبر شهادتش را که آوردند عکسش را به همراه دو پیکر مطهر دو شهید دیگر در سبزوار تشییع کردیم اما من هیچ گاه فکر نمی کردم که مجیدرضا شهید شده است.
اوایل که خبر شهادتش را آوردند در خواب به سراغم آمد در حالی که ظرف می شستم؛ سرش باندپیچی بود؛ دفعات بعد نیز همیشه مجیدرضا را در یک بیابان می دیدم که سرش باند پیچی شده است! و یقین داشتم از ناحیه سر به شهادت رسیده است.
محترم بخشی ادامه می دهد: مجیدرضا تا کلاس سوم راهنمایی درس خوانده بود و متولد سال 1347 بود اما برای رفتن به جبهه با دست کاری شناسنامه خواهر بزرگترش "الهه" سن خود را به 45 تغییر داد و به عنوان بسیجی به جبهه رفت.
وی در ادامه درخصوص اینکه چگونه از مشخص شدن هویت مجیدرضا باخبر شده است، گفت: دوشنبه هفته گذشته بود که از طریق یکی از دوستان پسرم باخبر شدم. تا مقدمات فراهم شد توانستیم روز 5 شنبه گذشته (12 تیر) به همراه دو دختر و تنها پسرم به آرین شهر بروم و عصر پنج شنبه؛ درست در روز تولد مجیدرضا با او دیدار کنم.
مادر شهید مجیدرضا ادامه داد: هنگامی که خبر پیدا شدن مجیدرضا را به من دادند با خود گفتم می روم و مجیدرضا را با خود به مشهد می آورم؛ حتی اگر دو تکه استخوان از او برجای مانده باشد؛ اما عصر پنج شنبه ( 12 تیر) که بر سر مزار مجیدرضا رسیدم و استقبال باشکوه مردم آرین شهر را دیدم که با چه پاکی و صداقتی بر سر قبر پسرم حاضر شده اند، نظرم عوض شد.
محترم بخشی با تاکید بر اینکه بعد از 30 سال به خونه نویی پسرم رفتم؛ و به او گفتم" مادر عجب دامادی برایت گرفته اند... این جمعیت برای دامادی تو آمده اند"...
مادر این شهید که تازه هویت فرزند شهیدش مشخص شده است با تاکید بر اینکه فرزندم را به مردم خراسان جنوبی هدیه کردم، یادآور می شود: حالا که مجیدرضا را پیدا کرده ام بیشتر دلم برایش تنگ می شود، اما راه زیادی است از مشهد تا آرین شهر... فرزندانم همه گرفتار هستند و انتظاری از آنها ندارم؛ دوست دارم بعد از ماه مبارک رمضان اگر شرایط فراهم شود دوباره بر سر قبر مجیدرضا بروم.
وی همچنین با اشاره به اینکه آزمایش DNA از من، دختر کوچکم و پسرم گرفته شد و هنگامی که مشخص شده بود و آزمایشات تطبیق داده شده بود یکی از دوستان با منزل دخترم تماس گرفته بود و جریان را به او گفته بود.
محترم بخشی با بیان اینکه پدر مجیدرضا قبل از شهادت او از دنیا رفته بود، یادآور شد: پسر بزرگم "محمدرضا" نیز که جانباز 70 درصد بود، چند سال قبل پس از سالها تحمل درد و رنج ناشی از جانبازی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
حجت الاسلام حسین معصومی، مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان جنوبی نیز به خبرنگار شبستان گفت: این دیدار که پس از 30 سال اتفاق افتاد، با دو اتفاق زیبا همراه بود.
وی افزود: یکی از این اتفاق ها حضور مادر شهید در عصر پنج شنبه بر سر مزار فرزندش و دیگر تلاقی این دیدار مادر شهید با فرزندش در روز تولدش، که بطور حتم بدون حکمت الهی نیست.
پایان پیام/
گفتگو؛ زینب رمضانی
نظر شما