به گزارش خبرنگار ادبیات شبستان، دومین همایش شعر «فلسطین کربلای امروز» با عنوان عصر شعر «غزه در خون» شب گذشته 28 مردادماه، با حضور «حجتالاسلام والمسلمین امرودی» معاون اجتماعی فرهنگی شهرداری تهران، «سیدمحمد حسینی» وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت دهم، «علیرضا قزوه» مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری، «پرویز شیخطادی» کارگردان فیلم «شکارچی شنبه»، عباس براتیپور، مصطفی محدثی خراسانی، علیمحمد مؤدب و جمعی از اهالی فرهنگ و ادب در سالن همایشهای ایوان شمس برگزار شد.
در این مراسم، استاد قره باغی، خواننده پیشکسوت سرود «مرگ بر آمریکا» نیز حضور داشت که در سخنانی کوتاه گفت: سال گذشته با حدود 105 نفر از دوستان عازم لبنان و میهمان سیدحسن نصرالله بودیم. در همان جا سرودی که با عنوان «مرگ بر اسرائیل» ساخته بودم را با دوستان همخوانی کردیم. در آن زمان رژیم صهیونیسم اعلام کرد که 105 نیرو وارد لبنان شده است و وقتی به بیروت برگشتیم آنها با دو بمب هتل ما را مورد هدف موشک قرار دادند.
وی ادامه داد: بنده این سرود را قبل از حمله رژیم صهیونیسم به غزه سروده بودم. بنده در سن 72 سالگی این آمادگی را دارم که اگر ضرورت ایجاد کند، مسلسل در دست گرفته و در مقابل اسرائیل بایستم.
قره باغی در ادامه سرود «مرگ بر اسرائیل» را اجرا کرد که با همکاری حضار خوانده شد. در این مراسم همچنین «رسول نجفیان» قطعه ای را برای غزه اجرا کرد.
در ادامه از شاعران درخواست شد که برای قرائت اشعارشان درباره غزه، به روی صحنه بیایند.
شعر «علی محمد مؤدب» درباره غزه با عنوان «ماه گلوله خورده است»
ماه گلوله خورده است
و هر ستاره ترکشی است در سینه آسمان
ماه گلوله خورده و میگرید
و خورشید را بمبهای فسفری آتش زدهاند
ابرها پیکرهایی متلاشیاند و بادها کودکانی سیلیخورده و گیج
دریا را موج انفجار گرفته است
دریا را موج انفجار گرفته است
کودکان را میبیند که در ساحل گلوله میخورند
سرها را میبیند که شوت میشوند
سرها از میدانهای فوتبال به میدانهای والیبال شوت میشوند
سرها از مدرسهها به خیابانها
از خیابانها به بازارها و از بازارها به همه جا شوت میشوند
توفان سنگریزه میوزد و غنچهها مدفوناند
توفان شن میوزد از آسمان
از آسمان ماهواره و اینترنت بیسیم
و ما صبورتر از شتران
صفحات نمایشگرها پلک دوم ماست
توفان شن میوزد و چشمهها شیمیاییاند
و ماهیان روشن، بمبهای فسفری را خوب میشناسند
همه چیز روشن است
همه چیز روشن است
در همه جا همه چیز روشن است
در دمشق و حلب، در موصل و غزه
همه چیز از چهره شهیدان و آتش انفجارها روشن است
همه چیز در آینههای تاریخ روشن است
اگر عروج بر فلک سروری به دشواری نبود
و از هفت خوان شمشیر و خون نمیگذشت
فرقی نمیماند میان عرفات و نصرالله
در نام حافظ اسد تصریح روشنی است
هر تصویر یاسر عرفات کنایههای ظریفی دارد
همه چیز روشن است
در همه جا همه چیز روشن است
همه چیز از چهره شهیدان و آتش انفجارها روشن است
تنها ما خاموش و تاریک
به اشاره سخن میگوییم
و حماسهی ما عوض کردن کانال است و شکستن آینه
نمیخواهمت اینگونه خونین ببینم ای چهرهی من
نمیخواهمت اینگونه در باران ملخ ببینم ای گلستان من
ای گل سرخ کوچک! ای غزه!
نمیخواهمت اینگونه آماج لگدها ببینم ای کودک فلسطینی!
نمیخواهم ببینم
نمیخواهم ببینم
من عربستانم با سینهای نفتی
که کودکان عرب از پستان من آتش میگیرند
مصرم من
و اهرام پشت خمیدهی مناند
نمیتوانم خم شوم و زنجیر گذرگاه رفح را برای کودکان سرطانی بیندازم
نمیتوانم گهوارهی موسی را از نیل بردارم
دستم میلرزد
نمیتوانم در آغوش بگیرم
دخترکی را که در سرش ترکشی است
استانبولم من و از پس اینهمه مناره
دود حریقهای تو را نمیتوانم ببینم
استانبولم و سرم به بستهبندی دموکراسی آمریکایی گرم است
به صادرات اعتراضات مدنی مدرن
به صادرات اعتراضات مدنی مسلحانه!
ترافیک تهرانم من و سرم شلوغ است
به قیمت ماشینها فکر میکنم عزیزکم
به بالا و پایین شدن نرخ دلار
و به چهار میلیاردی که 5+1 واریز خواهند کرد ان شاء الله !
گرفتارم برادرم! خواهرم! جوانم! جانم!
به رویایی شیرین فکر میکنم
به کسی که با دستی دستم را میفشارد
و با دستی گلوی تو را
با دستی دستم را میفشارد
و با دستی مردی را در حمص از پنجرهی خانهاش پرت میکند
با دستی دستم را میفشارد
و با دستی دخترکی سه ساله را در «الزهرا»ی سوریه به زنجیر میکشد
با دستی دستم را میفشارد
و با دستی پدر و مادر دخترک را پیش چشمش ذبح شرعی میکند
با دستی دستم را میفشارد
و با دستی دیگر از این همه فیلم میگیرد
از تساوی ایران و آرژانتین
از توپگیری ظریف
از شکستن کمر نیمار
از جای دندانهای سوارز
از شکستن ستون فقرات خاورمیانه
در رویای چیزی هستم
در رویای کسی که در شبکهای خانم اشتون است
و در شبکهای خلیفهی چندش داعش
در شبکهای لیونل مسی است که بر دیوار حایل یادگاری مینویسد
و در شبکه ای باز خانم اشتون است
در اعتراضات مدنی مسلحانه در اوکراین!
(کاش میشد لااقل با خود آنجلینا جولی مذاکره کرد
نه با این مدیر برنامههای پاتال و عوضی)
مغزم دهها شبکهی تلویزیونی است
چهرهام چیزی شبیه بیبیسی فارسی
مغزم دهها صفحهی روزنامه است
روزنامههایی که بوی دلارهای بیپشتوانه میدهند
بوی دلارهای چاپ صبح
روزنامههایی انگلیسی- فارسی، _فینگلیش!_
روزنامههایی شبیه کاغذ کادو با طرح پاپانوئل
روزنامههایی برای کادو کردن استعمار،تجاوز، لیبرالیسم
روزنامههایی برای کادو کردن موشکها و بمبهای خوشهای و فسفری
روزنامههایی برای کادو کردن سرهای بریده
اما خون بر شمشیر پیروز است
و خط آتش روزنامهها را خاموش خواهد کرد
تو را در اینهمه غوغا گم کردهایم
خواهرم غزه!
برادرم فلسطین!
اما صدای امام خمینی ما را بیدار خواهد کرد
و راهپیمایان روز قدس، ترافیک رویاها را تعطیل اعلام می کنند
تو را گاهی گم می کنیم
اما تو باز کریمانه همان کلید کوچک خونینی
که دروازههای فردا را به روی ما خواهی گشود
با من یحی العظام و هی رمیم
یا من یحی العظام و هی رمیم
یا من یحی العظام و هی رمیم
تو به گوشیهای کرهای ما زنگ نمیزنی
تو از ما چشم یاری نداری
جزو لایکهای ما نیستی و در فیسبوک ما کامنت نمیگذاری
اما خدای لیله الاسری ما را به مسجد الاقصی خواهد رساند
شعر عباس براتیپور درباره «غزه»
غزه در خون نشسته، برخیزید
بهر دل های خسته، برخیزید
صهیونیزم پلید خون آشام
بر سر کین نشسته، برخیزید
شیون مادران در آتش
ناله های گسسته، برخیزید
زیر آوار آهن و پولاد
دست و پای شکسته، برخیزید
بهر یاری ملتی مظلوم
کمر عزم بسته، برخیزید
نیست جای درنگ ای مردم
همتی دسته دسته، برخیزید
خون به تیغ ستم شود پیروز
بهر فتحی خجسته، برخیزید
شعر احمد علوی درباره «غزه»
بیاد کودکان غزه باید، غزل ها را پریشان تر بخوانیم
شکوه رد پای سرخشان را، میان خون و خاکستر بخوانیم
تمام شهر را آواره دیدیم، چقدر آنجا تن صد پاره دیدیم
همین تصویرها باعث شد امروز، شهیدان را گل پرپر بخوانیم
بیا از قامت در خون تپیده، بیا از نخل های سر رسیده
بیا از خواهران داغدیده، بیا از غربت مادر بخوانیم
بیا از دختر آشفته گیسو، بیا از دردهای تافراسو
بیا از دست از انگشت از چشم، بیا از پا بیا از سر بخوانیم
بیا از خاطرات دفتری که، از اندوه غروب آخری که
از آشوب نگاه آن سری که، جدا گردیده از پیکر بخوانیم
کمی از روزهای پر تلاطم، کمی از اشک های چشم مردم
کمی از روضه های پرتألم، کمی هم از علی اصغر بخوانیم
کدامین چشم ناپاک است یا رب، که دائم در پی این سرزمین است
چه عصیانی ست در حال شکفتن، که شیطان پشت درها در کمین است
زمین که جای قتل کودکان نیست، چنین با کودکان نامهربان نیست
نه اسم شعله ها آتشفشان نیست گمانم این همان نظم نوین است
عروس غوطه ور در حجله خون، نباشی روزها در بند مضمون
بدان صبر خدا اندازه دارد، بدان دست خدا در آستین است
جهان گردیده غرق رو سیاهی، جهان پر می شود از داغ گاهی
کسی که لب فرو بندد در این داغ، حسابش با کرام الکاتبین است
به ظاهر مهربان و اهل صلحند، ولی در اصل ها پابند دروغ اند
حداراشکر دنیا باخبر شد، کدامین گرگ در این پوستین است
اشعار «قاسم صرافان» برای غزه
بر این اساس، قاسم صرافان در این مراسم به قرائت دو قطعه شعر پرداخت که به شرح زیر است:
شعر اول:
خومدش را وارث ارض مقدس خوانده این قابیل
جهان وارونه شد، این بار با سنگ آمده هابیل
نگین دست شیاطین و سلیمان اشک می ریزد
و با فرعون می خندند فرزندان اسرائیل
لب خاخام ها تورات را وارونه می خامد!!
و ژان پل می زند، رد می شود از غیرت انجیل
درون آتش نمرودها این بار می سوزد
گلوی «الخلیل» از ذبح فرزندان اسماعیل
بیا ای تک سوار سبز! با چشمان بارانی
سحرگاهی نظر کن بر شب چشم انتظار ایل
و «سبحان الذی اسرا» بخوان تا «مسجد الاقصی»
بخوان! ای خواندنت شیرین تر از تنزیل جبرائیل
عصا بردار تا از شرق، یاران محمد (ص) را
شبانه بگذرانی از فرات این بار جای نیل
فلسطین جوجه های کوچکش حالا ابابیل اند
و خواب آخر پاییز می بیند سپاه فیل
شعر دوم با عنوان «سنگ و سیب»:
باور کنید چلچله ای شد، پرید سنگ
چرخی زد و به سمت خدا پر کشید سنگ
در سینه اش فرشته دمید آنقدر امید
تا یک شهاب شد، دل شب را درید سنگ
انگار از فلاخن «داود» می رسید
از کوه و از پرنده ندا می شنید سنگ
از زخم های دختر «غزه» دلش شکست
بر روی خاک عکس عروسک کشید سنگ
«والتین» که رنگ شاخه «زیتون» سبز شد
تا «طور» بی کرانه «سینین» دوید سنگ
در سینه دلاور کوچک به جای قلب
هم مهر صبر می زد و هم می تپید سنگ
بر روی پرچم کهنی، طرح تازه شد:
ترکیب سبز، قرمز، مشکی، سفید، سنگ
از جوی خون گذشت و یک قلب سرخ بود
وقتی به انتهای غزل می رسید سنگ
پایان پیام/
نظر شما