به گزارش خبرگزاری شبستان، جهانگیر الماسی، بازیگر شناخته شده كشورمان در این مراسم با بیان اینكه احتیاج داریم راجع به پیشگامان عرصههای مختلف صحبت كنیم، گفت: منافع ما در دل همدیگر گره خورده است، اینكه به خاطر همدیگر گام برداریم و همدیگر را دوست داشته باشیم.
وی با بیان اینكه فرزندان این سرزمین از قبیل محمود گلابدرهای و افراد گمنام دیگر كارهای بزرگی كردهاند كه باید آنها را به جوانهایمان بشناسانیم، گفت: اكنون هویت جمعی ما هدف قرار داده شده است، بسیاری از افراد سعی كردند این همدلی را به هم بزنند اما كسانی مثل محمود گلابدرهای با همین مسائل سر و كار داشتند كه این هویت حفظ شود.
این هنرمند پیشكسوت با بیان اینكه با مرحوم گلابدرهای از ابتدای دهه ۵۰ آشنا شده است، گفت: محمود درد مردم حاشیه نشین را میفهمید. او قصهای را كه از واقعیت وام گرفته بود، باور میكرد، خودش در آن شرایط زندگی میكرد و روایت آن را بازگردان میكرد.
الماسی با اشاره به این كه گفته شد مرحوم گلابدرهای ساختار داستان را به درستی روایت نمیكرد، گفت: اتفاقا یكی از دغدغههای ایشان سبك ادبی بود و من شاهد تلاشهای محمود درباره این قضیه بودم. درباره این هم كه گفته میشود با واژگان بازی میكرد باید بگویم این كار محصول تلاش چندین ساله او بود. او میگفت زبانی كه الان دارم نه زبان شمیران است، نه زبان مردم عادی است و نه زبان محلات تهران؛ بنابراین میخواست شخصیتهایش اصالت خودشان را داشته باشند. دغدغه او رسیدن به سبكی بود كه هویتش باشد؛ آثارش مضمون محور است و معتقد بود فرم و شكل تحت تاثیر معنا جان میگیرد.
وی همچنین ادامه داد: محمود گلابدرهای خودش بود، او از فكر به مقام رندی رسیده بود، قلندر شده بود و در این قلندری اهل تواضع بود. او به شدت اهل ویراستاری بود و درباره آثارش میگفت باید زمان بگذرد تا ببینیم چقدر حق داریم وقت مردم را بگیریم.
این هنرمند ارزشی همچنین در پایان گفت: محمود گلابدرهای برآیند درستی برای یك نسل و نمونه درستی از یك جوان ایرانی است. احساساتش، شجاعتش، اندیشهاش و درگیر شدنش با طبیعت نشان دهنده این موضوع است.
علی خلیلی: گلابدرهای مرا احیا كرد
در این مراسم همچنین علی خلیلی، از دوستان و نزدیكان مرحوم گلابدرهای، درباره او سخن گفت. خلیلی كه بنا به وصیت مرحوم گلابدرهای، مسئولیت انتشار آثارش را به عهده دارد، بخشهایی از نامهای را كه در پاسخ به این وصیت برای او نوشته بود خواند.
وی با اشاره به اتفاقی كه در كودكیاش رخ داده بود، اظهار كرد: هفت سالم بود كه در ۱۵ خرداد سال ۴۲ یك سرباز به من شلیك كرد. این مساله برای من روشن نشد كه چرا باید یك سرباز به یك كودك هفت ساله شلیك كند. من از آن اتفاق به سلامت رد شدم اما اثر حركت آن سرباز در ذهنم باقی مانده بود و وقتی به ۱۵ خرداد پی بردم فردی انقلابی شدم. از طرف دیگر، در اطراف خانه ما روحانیهای بزرگی رفت و آمد داشتند. در عین حال، به خاطر برادرم عباس، هنرمندان زیادی به خانواده ما رفت و آمد میكردند و من با فضای هنر هم آشنا شدم.
خلیلی همچنین گفت: بعد از پیروزی انقلاب در كمیته و سپاه مشغول شدم و در نشریه پیام انقلاب مطلب مینوشتم. وقتی جنگ تمام شد و دیگر تصمیم گرفتم چیزی ننویسم و به سراغ یك شغل دیگر رفتم. تا اینكه یك روز از سر اتفاق محمود گلابدرهای را دیدم كه با عصبانیت، به سراغ كسی آمده بود، من برای اینكه عصبانیتش را كم كنم، ماجرای یك شهید را برایش تعریف كردم.
این نویسنده، خاطرهاش را اینطور ادامه داد: برای مرحوم گلابدرهای از شهیدی به نام امیر غلامعلی صحبت كردم و حكایت او را گفتم كه به خوابم میآمد و میگفت من را از اینجا ببر و هنگامی كه به دنبالش رفتیم و پیدایش كردیم، دیدیم كه بعد از ۱۴ ماه هنوز خونش تازه است. بعد از این خاطره، محمود گلابدره ای گفت فردا میآیم و این قصهای را كه گفتی به صورت داستان تحویلت میدهم.
خلیلی با اشاره به اینكه این ماجرا، سرآغاز آشنایی و دوستی آنها با یكدیگر بود، گفت: فردای آن روز، محمود گلابدرهای آمد مرا از مغازهای كه در آن كار میكردم بیرون كشید و گفت باید بنویسی. گفتم ده سال است كه دیگر چیزی نمینویسم اما او اصرار كرد و این ماجرا به داستان ارض بیض تبدیل شد. درواقع او مرا احیا كرد و دوباره وارد فضای نوشتن شدم.
وی با بیان اینكه در این مراسم میتوان تاثیر ادبیات بر رشتههای دیگر مثل هنرهای نمایشی و سینما را شاهد بود، گفت: حضور افرادی مثل آقای جهانگیر الماسی، داریوش مهرجویی، فرهاد توحیدی و دوستان دیگر هم تاییدی بر این موضوع است.
گفتنی است در این مراسم محمود عبدالحسینی، شهرام شكیبا، مصطفی جمشیدی، علیرضا كمره ای، قاسمعلی فراست، باقر رجبعلی و تعداد دیگری از اهالی فرهنگ و هنر حضور داشتند. همچنین ویدئو كنفرانسی از سخنان داریوش مهرجویی درباره آشنایی و همكاریاش با محمود گلابدرهای برای نوشتن فیلمنامه به نمایش درآمد و عباس خلیلی از دوستان مرحوم گلابدرهای هم به یاد او یك تابلوی نقاشی كشید.
پایان پیام/
نظر شما