محمد حسن قدیری ابیانه ،سفیر سابق ایران در کشورهای مکزیک و استرالیا سال ها پیش از آنکه دوست و دشمن عینیت بیداری اسلامی مردم خاورمیانه و شمال آفریقا را با چشم خود ببیند،با آشنایی و رفاقت با «شهید مهدی(ادواردو) آنییلی ایتالیایی» اولین نشانه های بیداری اسلامی را حتی در اروپا،دیده بود.نظرات او در مورد خیزش های اسلامی منطقه شنیدنی است؛قدیری ابیانه در گفتگو با خبرنگار شبستان ابراز داشت جنس مخالفت با حاکمان و حکومتهایی همانند مبارک و بن علی، یمن، بحرین،اردن و مراکش جنسی از جنس انقلاب اسلامی ایران است اما جنس مخالفتها در سوریه از جنس اغتشاشات سبز در ایران و حاوی خصوصیت مشترک وابستگی به امریکا واسرائیل و انگلیس است و ...
تحولات سوریه را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا جنس این اعتراضات با سایرنقاط منطقه متفاوت است؟
جنس اعتراضات در سوریه با جنس تظاهرات در کشورهای دیگر مثل اردن، مصر،یمن و تونس فرق دارد. در آن کشورها حکومتهای دست نشانده آمریکا حضوردارد، کسانی که دستشان در دست اسراییل است و ملتهایشان از این بابت احساس یک نوع حقارت و تحقیرشدگی میکنند زیرا به نام آنها اقدامهایی انجام میشود که با شأن، دین و فرهنگشان متفاوت است.در حالی که اسراییل تلاش کرده است که غزه را به یک نوع زندان تبدیل کند،رژیم مصر به عمق سی متر در صدد احداث یک دیوار آهنین بود که حتی آنها اززیرزمین نتوانند آذوقه، دارو و مواد مورد نیازشان را تأمین کنند، لذا جنس اعتراضات مردم در آن کشورها ضمن اینکه اسلامی است، ضد آمریکایی و ضدصهیونیستی هم هست و ما شاهدیم تظاهرات با انبوه جمعیت برگزار میشود.
سوریه کشور خط مقدم مبارزه با اسراییل و حامی سرسخت مبارزان ضد صهیونیستی اعم از لبنانیها و فلسطینیها است. برخلاف مردم آن کشورها که یک نوع احساس حقارت به دلیل مواضع خارجی کشورشان دارند در سوریه یک نوع احساس غرور در بین مردم به دلیل مواضع سیاست خارجی دولتشان حاکم است اما تظاهراتی که در سوریه شده است، تقریبا در خارج از کشور ساماندهی گشته وبا عملیاتهای خشونتآمیز و تروریستی آغاز شده است. یعنی آمریکا واسراییل هستند که میخواهند ثبات را در سوریه بهم زنند و حکومت را ساقط کنند در حالی که در کشورهای دیگر آمریکا، انگلیس و اسراییل خواستار حفظ این حکومتهای دیکتاتوری و عاملان دست خودشان هستند و با مردم مقابله میکنند، بنابراین تفاوت دیگر جنبه مسالمتآمیز یعنی جنبه غیرخشونتآمیز و غیر مسلحانه مبارزات در آن کشورها بوده است و در سوریه دراوج خشونت و اعمال تروریستی بوده است.در آن کشورها آمریکا و اسراییل دولتها را مجهز میکردند برای اینکه بتوانند مردم را سرکوب کنند و مانع پیروزی انقلابشان شوند، در اینجاآمریکا و اسراییل سعی میکردند مخالفان دولت و عواملان نفوذی خودشان رامجهز کنند برای اینکه بتوانند دست به جنایت بزنند علیه هموطنان خودشان.ما شاهد تظاهرات گسترده مردم سوریه در حمایت از دولتشان بودیم که این تظاهرات با تظاهرات مخالفان قابل مقایسه نبود و در واقع میتوانیم بگوییم دولت و مردم سوریه با هم جلوی این توطئهها را گرفتند، میتوانیم بگوییم جنس مخالفت با حکومتهایی همانند مبارک و بن علی، یمن، بحرین، اردن ومراکش جنسی از جنس انقلاب اسلامی ایران است در حالی که جنس مخالفتها درسوریه از جنس اغتشاشات سبز در ایران است. یعنی تحت حمایت و برنامه ریزی آمریکا، اسرائیل و انگلستان.
برخی اعتقاد دارند در ایران به نحوی اعتراضات سوریه سانسور شد به نظر شما آیا تلویزیون ایران تظاهرات مخالفین سوریه را به درستی نشان داد؟
البته تلویزیون ما صحنههای تظاهرات مخالفان را نشان داده است ،اما مثل غرب به دنبال بزرگنمایی این جریان نبوده است، غربیها سعی کردند از کاه کوهی در مورد سوریه بسازند، همانطور که در ایران چنین عمل کردند. هرساله یک حرکتهای جزیی و مقطعی مخالفان را بزرگ میکنند و حضور دهها میلیونی مردم در تظاهراتی مثل 22 بهمن و روز قدس را تا جایی که میتوانند نادیده میگیرند.خوشبختانه دولت سوریه فایق آمده است و البته این واقعیت وجود دارد که حکومت سوریه، حکومت بستهای بوده و هست و برخی از مردم این کشورها خواستار محیطهای بازتری هستند. البته در کشورسوریه مسلمانان دارای فضای بازتری اند و این آزادی را مسلمانان در سایرکشورها عربی ندارند. دولت سوریه عاقلانه عمل کرده است و سعی کرده است،خواستههای مشروع مردم کشورش را برآورده کند و یکی از آنها نیز این بوده است که شرایط فوقالعاده را در کشورش لغو کرده است.اینکه در هر کشوری مردم خواستههایی داشته باشند و این خواستهها نیزبه حق باشد وجود دارد و در سوریه نیز این واقعیت وجود دارد، دولت سوریه نیز این را نفی نکرده است و این غیر از آن چیزی است که رسانههای جهان مطرح میکردند و میخواستند اغتشاشات و حرکتهای عوامل خودشان را به مردم نسبت بدهند.گرچه ممکن است در هر تظاهراتی مردم عادی نیز وجود داشته باشند ولی آن چیزی که در سوریه اتفاق افتاد این بود که برخلاف کشورهای دیگر، توده مردم با مخالفین به مخالفت پرداخت و حکومت و مردم با هم در یک جبهه بودند ولی در کشورهای دیگر برعکس بود یعنی کسانی که تظاهرات میکردند به شدت مورد حمایت مردم بودند.
تحلیل شما از حوادث داخلی اردن چیست؟
اردن هم مثل بقیه کشورهای منطقه مردمش از مواضع طرفدار صهیونیستی و عامل آمریکایی بودن حکومتشان به ستوه آمده اند، در حالی که رژیم اسراییل با دولت اردن برای سرکوب فلسطینیها همسویی میکرد سگ پادشاه اردن را دربیمارستانهای تلآویو درمان میکردند.امروز اصولا رژیم سلطنتی در هیچ جایی طرفدار ندارد مگر کسانی که از آن سلطنت منتفع میشوند که آنها نیز عدهای آدم فساد و معمولا وابسته هستند،لذا مردم چه در اردن، چه در مراکش چه در کشورهای سلطنتی حوزه خلیج فارس جهتگیریشان، جهتگیری سقوط سلطنتها و تغییر به جمهوریت مبتنی بر اسلام است.دو چیز را در جهان امروز عرب شاهد هستیم یک اسلامخواهی و دیگری خواستن حقوق برابر برای همگان است که حقوق برابر با سلطنت یکجا جمع نمیشود، لذااین دوره، دوره سقوط سلطنتها است و به همین دلیل است که شورای همکاری خلیج فارس، اردن و مراکش را که دو رژیم سلطنتی است با هم متحد میکند که مشترکا از نظام سلطنتی دفاع کنند و علت اینکه اینها سرمایهگذاری زیادی در بحرین برای سرکوب مردم و حمایت از حکومت دستنشانده کردند این بود که سقوط سلطنت در بحرین میتواند نوید دهنده ملتها باشد، اتفاقی که در مورد تونس و سپس در مصر افتاد.اگر در بحرین حدود یک میلیون نفری، مردم بتوانند یک حکومت سلطنتی وابسته به قدرتها که پایگاه پنجم دریایی آمریکا در آنجا است را از بین ببرند و پیروز شوند، مردم عربستان و یا سایر کشورهای که حکومت دیکتاتوری در آنها حاکم است ،نیز میتوانند.ابتدا خواستهها در این کشورها این بود که سیاستها تغییر کند و دولتها عوض شوند و صحبت از تغییر نظام مطرح نبود ولی الان در این کشورها چه دربحرین، چه در مراکش و چه اردن و چه در عربستان مسئله اسقاط نظام و سرنگونی نظام مطرح است و این حرکتی است که نمیتوانند جلویش را بگیرند،تاریخ به این سمت پیش میرود و همه تحولات به ویژه بیداری اسلامی از یک طرف و سقوط امپراطوریها یعنی امپراطوری آمریکا که شاهدش هستیم و همچنین سقوط دیکتاتورها از یک طرف این نوید و امید را به ملتها را میدهد.
رییسجمهور طی سخنانی بیان کرد که چون اسراییل قصد دستیابی به اردن را دارد جمهوری اسلامی ایران باید از این کشور حمایت کند، نظرتان راجع به این تحلیل چیست؟
اسراییل به دلیل اینکه نمیتواند مانع بازگشت آوارگان فلسطینی شود ونمیخواهد شاهد شکلگیری دولت فلسطینی حتی در سرزمینهای اشغالی باشد به دنبال این است که جای دیگری را مطرح کند.میبینیم هیلاری کلینتون مطرح میکند که فلسطینیها به جای بازگشت به فلسطین به آرژانتین و برزیل بروند و طرح دیگر نیز این بوده است که بخشی از خاک اردن را در اختیار آنها قرار دهند که ابتدا استراتژی کلی صهیونیستها سلطه از نیل تا فرات است که همه اردن را نیز شامل میشود،منتهی اسراییلی که زمانی شعار از نیل تا فرات را میداد امروز در موضع ضعف قرار دارد که مجبور شده است دور خودش دیوار بکشد.اسراییل هر موقع احساس قدرت کند دست به جنایت و تجاوز میزند که نمونه آن شلیک به فلسطینیها و اتباع لبنانی و سوریه در روز نکبت بود. اصولا شعاری که اسراییل به نام سلطه از نیل تا فرات میدهد شامل تمام یا بخشهایی از 14 کشور دنیا میشود که مکه و مدینه نیز در آن قرار دارند.جمهوری اسلامی ایران از تمامیت ارضی همه کشورها دفاع میکند و دفاع از تمامیت ارضی کشورها به معنای دفاع از حاکمیت این کشورها نیست. اگراسراییل بخواهد به هر کشوری در جهان حمله کند ما با او مخالفت میکنیم،ولی اینکه ما بخواهیم از نظام این کشورها حمایت کنیم به هیچوجه نه تنها ما دلیلی برای دفاع از نظام این کشورها نداریم بلکه ملت ما حامی ملت اردن برای سرنگونی رژیم آنها است.یادمان نرود همین پادشاه اردن مطابق با اسناد محرمانه منتشره در سایت ویکی لیکس به آمریکاییها توصیه کرده بود که به ایران حمله نظامی کنند وکار نظام جمهوری اسلامی ایران را تمام کنند.
در حال حاضر وضعیت کلی خیزشهای منطقه را چگونه میبینید؟
حضرت امام (ره) 20 سال پیش فرمودند ،انقلاب ما صادر شده است، مردم سالهاست که خواستار اسلام هستند و ایران الگوی آنها است و آنها به وضعیت کشوری همانند ایران حسرت میخوردند منتهی امیدی به پیروزی نداشتند.ماجرای موفقیت ملت تونس که در نزد سایر ملتها به عنوان یک ملت نسبتا سست مطرح بودند باعث شد که ملتها در سایر کشورها نقطه امیدی پیدا کنند و این ملتها در این مرحله از مبارزات به موفقیت رسیدند که سقوط مبارک و بن علی نمونه آن بود اما این مبارزات باید تا پیروزی نهایی ادامه پیدا کند. تا همین حد از پیشروی ملتهای منطقه به اذعان دوست و دشمن جمهوری اسلامی ایران برنده اصلی این تحولات بوده است.دهه 90 را دهه سقوط حکومتهای دیکتاتوری و سلطنتی و شکلگیری جماهیراسلامی در منطقه میبینیم و میدانم و هر روز بر اقتدار جمهوری اسلامی ایران در سطح منطقه نیز افزوده میشود.در خبرها داریم که یکی از کسانی که قصد نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری مصر را دارند، اعلام کرده است که من اگر به موفقیت برسم اتحاد بین ایران، ترکیه و مصر را تشکیل میدهم. البرادعی و عمر موسی که مأموران حکومت مصر بودند اعلام کردهاند که اگر به پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری مصر برسند اولین اقدامشان برقراری رابطه با جمهوری اسلامی ایران است.یک نامزد ریاست جمهوری مایل است که آرای عمومی را به خودش جلب کند و این حرفها را میزنند که نظر افکار عمومی را جلب کنند و این نشان میدهد افکار عمومی خواستار رابطه با جمهوری اسلامی است و برقراری ارتباط با جمهوری اسلامی برای آنها یک ایدهآل است، البته اگر این موضعگیری نامزدها ظاهری نباشد و باطنی باشد که این یعنی این خواسته نه تنها در سطح عمومی مردم بلکه در سطح افرادی در حد البرادعی و عمر موسی نیز مطرح است که عمق نفوذ معنوی جمهوری اسلامی را نشان می دهد. تحولات اخیر موقعیت جمهوری اسلامی ایران را در سطح جهان بهبود بخشیده شده است و نفوذ بیشتری پیدا کرده است و این نفوذ از سوی دوست و دشمن به رسمیت شناخته شده است.
اینکه گفته میشود بعد از حوادث تونس و مصر از شدت این حرکتهای توفنده به دلیل کمکهای نظام سلطه به حکام عرب کاسته شده است، آیا ادعای صحیحی است؟
اینکه دنیای سلطه تلاش میکند که این جنبشها را مهار کنند و از رسیدن به جمهوری اسلامی و به نظام اسلامی ممانعت به عمل آورند، درست است. اگر آنها نتوانند جلوی این تحولات را بگیرند و سعی می کنند آن را به تأخیربیندازند نیز درست است ولی اینکه آنها موفق شده اند یا نه باید نگاه کنیم که جلوگیری از کمکرسانی به فلسطینیان در غزه تبدیل به این شده است که وزیرش میگوید مابزودی راه غزه را باز میکنیم، این تغییر موضع الزاما به این معنی نیست که آن شخص الزاما موضعاش عوض شده است بلکه به این معنا است که این خواسته، خواسته ملت است و آن شخص اگر بخواهد بماند باید چنین مواضعی را اتخاذ میکند.این تحولات را رو به جلو میدانم، در واقع دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.
هدف غایی غرب و نظام سلطه در تحولات منطقه آیا فقط حکومتهای دستنشاندهاش است یا نه استقرار یک نظام به ظاهر دموکراتیک ولی با طیف سکولار وغربگرا است؟
اصولا غربیها ترجیح میدهند دستنشاندگانشان هر چند خشن، جنایتکار،دیکتاتور و وحشی باشند اما ظاهر مدنی داشته باشند یعنی آنها گرگ را در لباس میش ترجیح میدهند تا گرگ در لباس گرگ. زیرا گرگ در لباس میش میتواند راحتتر طعمههای خودش را بدرد. لذا جایی که آنها بتوانند این ظواهر را حفظ کنند اما سلطه ایشان آسیب نبیند و از منافع نامشروعشان کاسته نشود سعی میکنند این حالت را نگه دارند اما جایی که نتوانند با ظاهر آراسته این کار را انجام دهند دست به هر نوع جنایتی میزنند ما این را در مورد رژیم صهیونیستی میبینیم و تا جایی که بتواند برای حفظ خودش ظاهر صلحطلبی بگیرد، و سعی میکند با شعار صلحطلبی منافع نامشروع خودش را پیش ببرد اما هر جا که نتواند، ماهیت وحشی خودش را به نمایش میگذارد و حاضر نیست برای حفظ وجهه و حفظ ظاهر، تمامیت رژیم نامشروعاش را از دست دهد.دنیای سلطه اکنون که نمیتوانند این رژیمها و سرکردگانشان را حفظ کنند سعی میکنند با تغییر مهره رژیم و وابستگی آنها به خود را حفظ کنند، یعنی همان کاری که در ایران کردند، وقتی دیدند شاه یک مهره سوخته است و دیگر نمیتواند باقی بماند برای اینکه امام خمینی (ره) به پیروزی نرسد سعی کردند بختیار را سر کار بیاورند، یعنی کسی که در مبارزات ملی آن موقع نامی داشت ولی کاملا خودفروخته بود.
هوشیاری ملتهای منطقه تا چه اندازه در این شرایط ضروری است؟
آنها صرفا خواستار حکومت سکولار نیستند، الان چاوز هم سکولار است، کوبا هم سکولار است، نیکاراگوئه نیز سکولار است اما آنها اصولا میخواهند هیچ حکومتی در مقابل خواستههای نامشروع و استکباری آنها نایستد چه مسلمان چه غیرمسلمان، اما اگر قرار باشد مزدورانی باشند که منافع آنها را تأمین میکند دیگر برای آنها فرق نمیکند که اسمش سلطنت باشد یا چیز دیگری.
دخالت نظامی غرب در لیبی در راستای تأمین کدام اهداف آنها است؟
دخالت نظامی غرب در لیبی به هیچوجه برای دفاع از حقوق مردم لیبی و آزادی و صلح نبوده است، اگر آنها انسانهایی طرفدار آزادی و صلح و مخالف کشت و کشتار بودند باید جلوی رژیم صهیونیستی را میگرفتند، نمیشود گفت که ما خواستار حقوق عربهای لیبی هستیم ولی از کشتار عربهای فلسطینی حمایت کنند.نفت لیبی جزء بهترین نفتهای دنیا محسوب میشود و از قذافی هم تا آنجایی که میتوانستند، استفاده کردند. این حکومتهایی که متکی به مردمشان نیستند و حاکمان از ایمان اسلامی محروم هستند طبیعی است در مقابل قدرتها احساس ضعف کنند و سعی کنند که حمایت آنها را به طرق مختلف بدست آوردند برای آنکه بتوانند خودشان حکومت کنند اما چون هدف حکومت خودشان است اگر دیدند که استکبار مانع این میشود و سازش امکان ندارد در مقابلش میایستند.این اتفاق در مورد صدام هم افتاد، کسی که جنگ را به خواست آمریکا به ایران تحمیل کرد، بعد وقتی دید آمریکا میخواهد او را دور بیندازد در مقابلش ایستاد، قذافی هم همینطور است یعنی در مقابل هر کسی که به دنیای آنها بخواهد تعرض کند میایستند و میبینیم که اینها در مقابل تظاهرات مردمی به تانک و توپ متوسل شدند.قذافی ترجیح میدهد کل لیبی به زمین سوخته تبدیل شود تا این کشور را به مردمش تحویل دهد. غرب هم ترجیح میدهد که لیبی نابود شود ولی دست یک حکومت مردمی اسلامی نیفتد، لذا اینجا بازی قدرت است و کسی که اینجا قربانی میشود مردم اند و مردم باید هوشیار باشند که در مقابل با دیکتاتوری قذافی فریب غرب را نخورند و قربانی آنها نشود.آنها یک لیبی ضعیف و درمانده را به یک لیبی ثروتمند و مستقل ترجیح میدهند، لذا اگر حتی قذافی حاضر میشد حکومت را به مردم واگذار کند، غرب تلاش میکرد مانع آنها شود، چون آنها از یک کشور نفتخیز در شمال آفریقا در سواحل مدیترانه، یک کشوری اسلامی مردمی احساس خطر میکند که این اسلامیگرایی به سایر کشورها و از جمله سایر کشورها در آفریقا نفوذ پیدا کند و اصولا سیاست غرب از دیرباز این بوده است که کشورهای نفتخیز باید وابسته به فروش نفت خام باشند و برای اینکه وابسته به نفت خام باشند اولا تولید ثروت نباید داشته باشند، ثانیا ثروت حاصل از فروش نفت خام را نباید در عمران و آبادانی کشور خودشان توسعه دهند، لذا از یک طرف تلاش میکنند که با عدم ترویج فرهنگ کار تولید ثروت نشود و با ترویج فرهنگ مصرف تلاش میکنند آن ثروت از دست مردم خارج شود و با تحمیل حکومتهای دستنشانده سعی میکنند که حکومتها این ثروتها را در جهتی که غربیها میخواهند، سوق دهند.اقدام امروز غرب در لیبی یعنی از بین بردن زیرساختهای موجود در لیبی به نحوی که حتی اگر این حکومت اگر در آینده به دست مردم بیفتد آنقدر ضعیف باشد که چارهای جزء فروش نفت خام به آن قیمتی که آنها میخواهند نداشته باشند.
در مورد استفاده از یک نام مجعول به جای نام خلیج فارس چه نظری دارید؟
خلیج فارس نام تاریخی یک منطقه است و از قدیم الایام حتی قبل از شکل گیری اسلام در جهان آنرا به نام خلیج فارس می شناختند و در اسناد رسمی سازمان ملل هم خلیج فارس است. اگر تغییر نام برای برخی از مناطق مجاز است برای عربستان نه تنها مجاز است بلکه لازم است.در کشور که محل تولد پیامبر گرامی اسلام (ص) محل بعثت و محل وفات است و خانه خدا و حرم پیامبر (ص) در آنجا است اگر قرار است نام خاندانی بر روی این کشور گذاشته شود نام خاندان آل سعود نیست و آن خاندان پیامبر اسلام است. لذا باید این نام تغییر کند و حتماً باید نام این خاندان منحوس سعودی از آن حذف شود و اگر قرار است عربستان به نام خاندانی نامیده شود باید نامیده شود عربستان محمدی و اگر این شعار را ملت ها بدهند و رسانه ها هم مطرح کنند قطعاً مورد استقبال مردم عربستان و ملل مسلمان جهان واقع خواهد شد و حکام سعودی را در موضع انفعال قرار می دهد ما باید از موضع تدافعی در مورد نام خلیج فارس خارج شویم و به موضع تهاجمی در مورد تغییر نام عربستانی به نام عربستان محمدی وارد شویم.
پایان پیام/
نظر شما