چرخ لاهوتی به نام «گنبد» در مساجد

خبرگزاری شبستان: چرخ به طور کلی نماد جهان است و محیط پیرامونی آن بازنمود شکلی است که با پرتو افشانی کانون چرخ ایجاد می شود. چرخ لاهوتی مثل «گنبد» در قالب بخشی از یک حجم کروی نمود می یابد، در حالی که چرخ ناسوتی مسطح است.

خبرگزاری شبستان: معمار نروژی، «توماس تایس ایونسن»، در کتاب خود با عنوان صورت های نوعی در معماری می گوید: سه عنصر معمارانه که در همه سنت های تاریخی و فرهنگی به طور مشترک وجود دارد، کف، دیوار و سقف است.

 

او معتقد است زمینه ورودی اصلی در مورد این سه عنصر معماری ارتباط بین درون وبیرون است. این سه عنصر همراه با هم و به طور خودکار، گرچه به طرق گوناگون، یک درون را در میانه یک بیرون ایجاد می نماید: کف، از طریق رو و زیر، دیوار از طریق درون و اطراف و سقف از طریق بالا و پایین. وی یادآور می کند که سبک های گوناگون معمارانه و سنت های فرهنگی ممکن است دیالکتیک میان درون و بیرون را از طریق درجات متنوعی از گشودگی و محصوریت بیان کند ( برای مثال دیوارهای غیرقابل نفوذ قلعه های نظامی) .

 

«کریستین نوربرگ-شولتس»، به رغم این تمایزات، شرط اساسی برای سکناگزینی بشر را، موفقیت او در تعریف صحیح درون و بیرون می داند و می گوید: وقتی که مکان ها با محیط و نسبت به یکدیگر تاثیر متقابل داشته باشند، موضوع درون و بیرون پیش می آید، لذا همین نسبت موضعی، موقعیت اساسی فضای وجودی است. ظاهرا در درون بودن هدف اولیه و متعاقب مفهوم مکان است، یعنی درون بودن از آن چیزی که در بیرون قرار دارد. یک مکان برای اینکه به عنوان درون انجام وظیفه کند، باید به نحو بارزی پاسخگوی پاره ای از نیازهای عادی باشد. . .

به هر شکل بسته ای باید وارد شد و در هر صورت مسیری برای آن وجود دارد. برای اینکه خانه حالت زندان را نداشته باشد باید پنجره ها منافذی به دنیای بیرون داشته باشد و این درون را به بیرون ربط دهد، روزنه عنصری است که که به مکان جان می بخشد، چراکه اساس و پایه هر زندگی، کنش یا واکنش با محیط است( نورنبرگ-شولتس) .

ارتباط بین درون وبیرون، به طور وسیعی در مطالعات پدیدارشناسانه مکان، مورد توجه بوده است. از جمله تحقیقات انجام یافته در این زمینه کتاب «مکان و بی مکانی»، تالیف «ادوارد رلف» است، وی در این کتاب نشان می دهد که در درون بودن، کیفیتی بسیار مهم است که از طریق آن فضا به مکان ارتقا می یابد، کیفیتی که ابقا کننده عمیق ترین حس سکونت و سکناگزینی است.

 

بر خلاف نورنبرگ-شولتس که محیط طبیعی را پایه و اساس مکان معرفی می کند، رلف مطالعه اش را با تجربه بشری آغاز کرده و  مکان ها را از نظر تجربی «امتزاجی از نظم بشری و طبیعی ... و مراکز با اهمیت تجربه بلافصل ما از جهان» تعریف می کند.

از این دیدگاه هسته و عامل اصلی در تجربه مکان در درون بودن با عرصه درونی است و به معنای میزانی که مردم به مکان تعلق دارند و خود را با مکانی شناسایی می کنند. وی می گوید ارتباط بین عرصه درونی و نقطه مقابل تجربی آن، عرصه بیرونی، یک دیالکتیک زیربنایی برای تجربه و رفتار محیطی انسان است. بدین ترتیب مکان های گوناگون با توجه به درجات گوناگونی از در درون بودن و در بیرون بودن، هویت های متفاوتی را نزد مردم پیدا می کنند و تجارب انسانی به کیفیت های گوناگونی از معنا و احساس دست می یابند، برای مثال در «بیرون بودن وجودی» یک حس قوی بیگانگی را القا می کند، مثل حس غریبگی و جدایی که تازه واردان به کشور خارجی اغلب آن را حس می کنند. بر خلاف این حالت در «درون بودن وجودی» موقیعتی از مستغرق شدن ناخودآگاهانه فرد را مکان تشریح می کند، تجربه ای از مکان که بیشتر مردم زمانی که در ناحیه و محله خود هستند آن را احساس می کنند، از نظر رلف، در درون بودن وجودی، پایه و اساس مفهوم مکان است، زیرا در این حالت، مکان بدون توجهی خودآگاهانه و در عین حال مملو از معنای تجربه می شود.

 

«نوربرگ-شولتس» در کتاب معنا در معماری غرب بر اهمیت مرکز در ساختار فضایی مکان تاکید می کند و در این باره می گوید: تصور مرکز باید به عنوان عنصری اساسی از فضای وجودی مورد توجه قرار گیرد، در واقع هر مکانی که در آن معنی آشکار می شود، یک مرکز است. به تعبیت از بسیاری از سنت ها، ایجاد جهان از یک مرکز شروع  شده و به همین دلیل بنای شهرها نیز باید حول یک مرکز گسترش یابد. دیوارهای شهر پیش از آنکه جنبه نظامی پیدا کند، یک نماد جادویی بوده است(به دلیل نقشی که به عنوان حصر در مرکزیت بخشیدن به شهر داشته است). مفهوم مرکز جهان، هدفی ایدئال و عمومی (یا به عبارتی یک بهشت گمشده) را معین می کند.

در این زمینه به گفتار (کارل یاسپرس) اشاره کنیم: هر وجودی در ذات خود مدور به نظر می رسد. شکل مدور شامل دو عنصر است، یکی مرکز و دیگری حلقه محاط(محیط) . . .  .

به این ترتیب مفاهیم تقارت، تمرکز و تقراب، با یکدیگر تشکیل مفهوم فضایی استوارتری را می دهند، یعنی مفهوم مکان و مکان ها عوامل اساسی فضای هستی را تشکیل می دهند. از دیدگاه (نوربرگ-شولتس) ویژگی اصلی مکان های مصنوع، تمرکز و حصار است. چنین مکان هایی یک درون محسوب می شوند، یعنی آنچه را شناخته شده است جمع می آورند. برای تکیمل این عملکرد، این مکان ها گشودگی هایی دارند که از طریق آن با بیرون مرتبط می شوند(فقط یک درون می تواند گشودگی داشته باشد).

 

وجه تمایز معماری کیهانی با سایر معماری ها هم شکلی و نظم مطلق است. به دیگر سخن معماری کیهانی با فقدان مشخص (جو) و با تعداد بسیار محدود خصلت های پایه تمایز می یابد. نه تخیلی است و نه دلپذیر.  چراکه اینها واژگاهی هستند که به مشارکت مستقیم انسان اشاره دارند. بلکه منزوی و مجزا می ماند. فرم های آن ایستا هستند و نه پویا و به نظر می رسد که حاصل آشکارسازی نظمی «پنهان» باشد و نه نتیجه ترکیب عینی. هدف آن ضرورت است و نه بیانگری (نورنبرگ-شولتس) .

 

چرخ به طور کلی نماد جهان است و محیط پیرامونی آن بازنمود شکلی است که با پرتو افشانی کانون چرخ ایجاد می شود. در بعضی از متون چنین آمده است که محور ارابه کیهانی تنها خاصیتی جداکننده دارد که با اشغال فضای میانی، زمان و آسمان را در جای خود نگاه می دارد و در عین جدا کردن آنها از یکدیگر، همچون یک پل، زمین و آسمانی را به یکدیگر متصل می کند و گذار از یکی به دیگری را میسر می سازد. اگر دو چرخ را زمین و آسمان فرض کنیم، چرخ لاهوتی مثل «گنبد» در قالب بخشی از یک حجم کروی نمود می یابد، در حالی که چرخ ناسوتی مسطح است. (گنون)

 

در خاتمه این بحث به اشاره به دیدگاه نوربری شولتز در رابطه با مکان و تصویر ذهنی شکل گرفته از آن که موجب ایجاد معنا و حس در مکان می شود، ضروری است. او در این باره به سه اصل عمده اشاره دارد:

 

1.گونه شناسی: به بعد مفهومی معماری اشاره دارد و توسط نمادپردازی در مکان به انجام می رسد که به چهار ویژگی انسان، یعنی : 1.حالت روحی، 2: فهمیدن، 3:گفت وگو، 4:هستی با دیگران ، اشاره دارد.

2.مکان شناسی: این مفهوم از دیدگاه شولتز به بررسی خواص و امکانات فضای زنده یا واقعی به وسیله «تاکید کار طراح بر نظم و ویژگی های محیط و استفاده از اصول گشتالتی و هندسه» تاکید دارد که خواص مکان را چیزهای واقع در آن که صفات ویژه ای دارند، مشخص می کند.

3:ریخت شناسی: در این رابطه منظور وی، به چگونگی قرار گرفتن، ایستادن و چگونگی رابطه بیرون و درون فضا (دیالکتیک درون و بیرون) و یکی پنداری با فضای محیط و احساس محصوریت و مرکزیت، مربوط می شود و از این طریق است که محیط کامل انگاشته می شود و معنا پیدا می کند و انسان هویت خود را بازمی یابد.

 

پدیدارشناسی مسجدالحرام و خانه کعبه

بر اساس آنچه در چهارچوب نظری مطرح شد و با رجوع به این اعتقاد پدیدارشناسان که باید ایمان موممن را تنها واقعیت دینی دانست. ابتدا به روایتی مومنانه از موقعیت کعبه و پیشینه تاریخی و فراتاریخی آن اشاره شده است.

این دانش پیشینی از جایگاه ممتاز و متمایز کعبه در چگونگی ایجاد رابطه با مکان در انسان مسلمان جایگاه خاص خود را داراست، بی شک اسطوره ها و داستان هایی که مورد اعتقاد مومنین به هر آئینی است در تصور پذیر کردن امر قدسی موثر است. به دیگر سخن بخشی از حس امر قدسی که شامل ارزش گذاری و شناخت ماقبل مفهومی فرد مسلمان است از روایات و احادیثی نشات می گیرد که توسط یک نظم معنایی خاص تولید و مورد پذیرش قرار گرفته باشد. این مساله از طریق احادیث قدسی و یا احادیث منتسب به پیامبر(ص) حل می گردد.

 

تحلیل سازمان فضایی مساجد و اماکن مقدس با کمک توصیف، تبیین و تحلیل عناصر مادی و غیرمادی فضا ممکن است، لذا ضمن تلاش بر توصیف دقیق این عناصر برای درک عمیق تر از بعد مفهومی معماری مسجد، همچنان که شولتز اشاره کرده، چگونگی فهم مکان، حالت روحی ساکن در مکان و هستی با دیگران در بخش تحلیل ساختار فضایی مسجد الحرام به طور مفصل مورد بحث قرار گرفته است.

ریخت شناسی مسجدالحرام در کنار تبیین رابطه بیرون و درون و یکی پنداری مسلمانان با فضا در بخش های مرکزیت مکانی کعبه و فهم مسلمانان از مرکز بودن ازلی این مکان قابل دستیابی است.

ادامه دارد...

 

 

 

 

 

 

 

 

کد خبر 406758

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha