به گزارش خبرگزاری شبستان از گیلان، فرزند علی(ع) بودن، برادر حسنیین بودن، رشید بودن و فضل داشتن، کسی که میدانست برای چه روز عظیمی ذخیره شده و میدانست که برای عاشورا به دنیا آمده است چگونه بزرگ نشود و تاریخ تاسوعا و عاشورای حسینی را بزرگ ننویسد. کسی که سقا بود و تشنه ماند، کسی که بیرق داشت و دست نداشت، کسی که امان داشت و امان نخواست، کسی که تاریخ به وفاداری او دیگر ندیده است، ابوالفضل(ع)....
زندگینامه حضرت عباس(ع)
امام علی(ع)،10 سال پس از وفات حضرت فاطمه(س)، با فاطمه (امّ البنین)، دختر حزام بن خالد ازدواج کرد. می گویند هنگام ورود امّ البنین به خانه علی(ع) امام حسن(ع) و حسین(ع) بیمار بودند و او از آنان پرستاری کرد تا خوب شدند.
امّ البنین اجازه نمیداد که او را فاطمه صدا کنند، زیرا میترسید یاد غمهای فاطمه(س) برای علی(ع) و فرزندانش زنده شده و باعث ناراحتی آنان شود.
روز چهارم شعبان سال 26 هجری قمری در مدینه، حضرت عباس(ع) فرزند علی(ع) و امّ البنین(س) چشم به جهان گشود.
ثمره ازدواج علی(ع) با فاطمه بنت حزام، چهار پسر به نامهای عباس، عون، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آنها عبّاس بود. فاطمه را به علت داشتن این چهارپسر، امّ البنین(مادر پسران) نامیدهاند.
وقتی عباس(ع) به دنیا آمد، امام علی(ع) در گوش او اذان و اقامه خواند، نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد. امام گاه گاهی قنداق عباس(ع) را در آغوش می گرفت، بازوانش را میبوسید و گریه می کرد، روزی امّ البنین علّت این گریه را پرسید؛ امام در جواب فرمود: این دستها در راه کمک به حسین(ع) قطع خواهند شد .
مادرم قنداقهام را دور بيرق تاب داده من ابوالفضلم دواي دردهاي بي دوايم
عباس(ع) در خانه علی(ع) و در دامان مادری با ایمان و وفادار و در کنار حسن(ع) و حسین(ع) رشد کرد واز این خاندان پاک درسهای بزرگ انسانیت، شهادت و صداقت آموخت .
روزی حضرت علی(ع)، عباس خردسال را در کنار خود نشاند و به او گفت: بگو یک. عباس گفت: یک. امام فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شد، جواب داد: شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خواندهام، دو بگویم .
عباس نه تنها در قامت رشید بود، بلکه در خِرَد برتر و در جلوههای انسانی هم رشید بود. او به یقین میدانست که برای چه روز عظیمی ذخیره شده و میدانست که برای عاشورا به دنیا آمده است.
عباس در سنین دوازده تا چهارده سالگی، زمانی که علی(ع) با دشمنان درگیر بود، در برخی از جنگها شرکت داشت و با آن که زیاد اجازه جهاد به او داده نمی شد ولی در همان نوجوانی حریف قهرمانان نامی عرب بود.
راز جوان نقابدارجنگ صفین
از صفات مشهور حضرت ابوالفضل(علیه السلام) شجاعت اوست. در جنگ صفین امیرالمومنین علی(علیه السلام) جوان نقابداری در سن 15 یا 17 سالهای را به میدان فرستادند که از هیبت او شجاعت ظاهر بود، اصحاب معاویه از مبارزه با او ترسیدند، معاویه به ابن شعثاء گفت تو به مبارزه او برو، او گفت اهل شام مرا با10هزار سوار برابر میدانند. هفت پسر دارم، یکی را می فرستم. اما او هر هفت پسرش را فرستاد و آن جوان نقابدار همه را هلاک کرد. ابن شعثاء خودش به میدان جنگ آمد، آن جوان او را نیز از پای درآورد. دیگر کسی جرأت مبارزه با او را نکرد. حضرت امیرالمومنین علی(علیه السلام) او را صدا کرد، نقاب او را برداشت و پیشانی او را بوسید. همه با تعجّب دیدند که او عباس پسر امیرالمؤمنین(ع) است. در حمله به شریعه فرات نیز چهار هزار سوار پیاده را متفرق فرمود. (خصایص العبّاسیّه صفحه 138)
وقتی امیرالمومنین(ع) در واقعه محراب خونین کوفه در رمضان سال چهلم هجری به شهادت رسید. حضرت عباس(ع) با چشمانی اشکبار و خاطری اندوهگین، شاهد دفن شبانه و پنهانی پدرش بوده است. او هرگز توصیهای را که پدرش در شب 21 ماه رمضان در آستانه شهادتش به عباس(ع) کرد، از یاد نبرد(امام از او خواست که در عاشورا و در کربلا برادرش حسین(ع) را تنها نگذارد).
پس از شهادت امام علی(ع) عباس(ع) سالهای تلخ امامت برادرش حسن(ع) را هم تجربه کرد. وقتی امام حسن(ع) مسموم و شهید شد، عباس(ع) 24 سال داشت.
عباس(ع) چند سال بعد از شهادت پدرش، در سن 18 سالگی با لُبابه دختر عبداللّه بن عبّاس ازدواج کرد. عبداللّه راوی حدیث و از شاگردان لایق و برجسته علی(ع) بود و لبابه در محیطی عرفانی و مذهبی تولد و رشد یافته بود. حاصل ازدواج عباس بالبابه دو فرزند به نامهای عبیداللّه و فضل بود. میگویند بعد از تولد فضل به عباس لقب ابوالفضل(پدر فضل) دادند. امّا برخی دیگر عقیده دارند عباس به خاطر فضل بی پایانش به لقب ابولافضل خوانده می شود .
او در میان جوانان بنیهاشم شکوه و احترام خاصّی داشت. آنان که حدود 30 نفر بودند همیشه آماده شهادت و حماسه در رکاب امام حسن و حسین(ع) بودند .
پس از مرگ معاویه، هنگامی که حاکم مدینه امام حسین(ع) را به دارالإماره دعوت کرد تا پیام یزید را به او تسلیم کند، عباس به همراه این 30 نفر در بیرون از دارالإماره حاضر بودند و ترس از حضور آنان باعث شد که در آن روز هیچ خطری امام را تهدید نکند.
عباس(ع) سرپرستی قافله امام حسین(ع) را در کوچ به کربلا بر عهده داشت. او در کربلا حماسهای آفرید که تاریخ نظیر آن را در برگ های خود ندارد. او با پس زدن امان نامه امویان بزرگترین درس وفاداری به معشوق را در جامعه انسانی به یادگار گذاشت .
ماجرای امان نامه
صدایی از پشت خیمههای امام حسین(ع) به گوش رسید؛ صدای «شمر» که میگفت: «خواهرزادگانِ ما کجایند؟» او اباالفضل و سه برادرش را صدا میزد.
عباس، ابتدا اعتنایی نکرد، چون صاحب صدا و هدف او را می دانست. امام حسین(ع) فرمود: برادرم عباس، هر چند او فاسق است، ولی جوابش را بده و ببین چه کار دارد.
عباس به همراه سه برادر دیگرش از خیمه بیرون آمدند. شمر امان نامهای را که از ابن زیاد برای آنان گرفته بود به عباس(ع) عرضه کرد و گفت: اگر دست از حسین بکشید و به سوی ما بیایید، جانتان در امان خواهد بود.
عباس(ع)، خشمگین از این همه گستاخی بر سرش فریاد کشید: «نفرین و لعنت خدا بر تو و بر امان تو! دستت شکسته باد ای بی آزرم پست! آیا از ما می خواهی که دست از یاری شریف ترین مجاهد راه خدا، حسین(ع)، پسر فاطمه، برداریم و او را تنها بگذاریم و طوق اطاعت فرومایگان را به گردن افکنیم؟ آیا برای ما امان می آوری در حالی که پسر رسول خدا (ص) را امانی نیست؟!»
حماسه ای بزرگ در ساحل فرات
ابوالفضل(ع)، به حضور امام حسین(ع) رفت تا اجازه میدان و رخصتِ نبرد نهایی را بگیرد. امام اجازه نداد و فرمود: «انت صاحب لوائی؛ تو پرچم دار منی»؛ یعنی اگر تو به میدان روی و کشته شوی، پرچم اردوی حسینی فرو خواهد افتاد. اما عباس(ع) برای جهاد و شهادت، با اصرار از امام رخصت میدان طلبید و گفت: از این منافقان دلم به تنگ آمده است، می خواهم انتقام خویش را از آنان بستانم.
امام حسین(ع) به حضرت عباس(ع) فرمود: حال که می خواهی بروی، پس آبی برای این کودکان تشنه فراهم کن، آن گاه این تو و این میدان.
عباس(ع) سوار بر اسب شد، مشکی بر دوش انداخت و شمشیر بر گرفت و به سمت فرات تاخت و چنان حمله کرد که حلقه محاصره را از هم درید و خود را به آب رساند. مشک را پر از آب کرد تا این مایه حیات و طراوت را به خیمههای بی آب و افسرده و لب های خشکیده برساند.
سینه اش از عطش می سوخت. دست عباس رفت تا کفی از آب بردارد و بنوشد، اما به یاد لبهای تشنه امام حسین(ع) و کودکان عطشان افتاد، آب را بر فرات ریخت.
مشک بر دوش، راه خیمهها را در پیش گرفت، اما نگهبانان شطّ فرات، راه را بر او بستند. عباس(ع) چارهای جز نبرد با آنان نداشت. جنگی سخت میان سقّای کربلا و آن فرومایگان در گرفت. هیچ کس به تنهایی جرأت رویارو شدن با او را نداشت، از هر طرف بر او حمله آوردند و عباس(ع) شمشیر می زد و راه میگشود و پیش می آمد. اما در این گیر و دار، تیغی که بر دست او فرود آمد، دست راست او را قطع کرد. با دست دیگر به نبرد ادامه داد و این گونه رجز خواند:«به خدا سوگند، اگر دست راستم را قطع کردید، من تا ابد از دینِ خود از امام راستینی که یقینی صادق دارد و فرزند پیامبر پاک و امین است حمایت میکنم.»
حضرت عباس، در حالی که شمشیر را به دست چپ گرفته بود، به پیکار خویش ادامه داد، اما یکی از نیروهای دشمن به نام «حکیم بن طُفیل» که کمین کرده بود، ضربتی بر دست چپ او فرود آورد و آن دست هم از کار افتاد. اما عباس(ع) نه از تکاپو افتاد و نه امیدش را از دست داد و این گونه رجز خواند:«ای نفس، از کافران نترس! تو را بشارت باد به رحمت پروردگار، همراه پیامبر برگزیده خدا... .»
از آن پس، تیری به مشک خورد و آب مشک، همراه امید عباس بر خاک ریخت.
تیری بر سینه عباس فرود آمد. یک نفر هم از این فرصت استفاده کرده، گرزی آهنین بر سر آن حضرت فرود آورد و لحظه ای بعد، عباس رشید از فراز اسب بر زمین افتاد و در پی ضربات مهاجمان به شهادت رسید، در حالی که 34 سال از عمرش می گذشت.
دو روز پس از آن حادثه، پیکر مطهّر سقّای کربلا، عباس بن علی(ع) توسط گروهی از طایفه بنی اسد در کنار نهر علقمه به خاک سپرده شد. امام سجاد(ع) که خود را برای دفن پیکر شهدا به کربلا رسانده بود، بدنهای مطهّر امام حسین(ع) و عباس(ع) را درون قبر گذاشت.
فضائل و مناقب قمر منیر بنی هاشم
امام سجاد(علیه اسلام) میفرمایند: خداوند رحمت کند عمویم عباس بن علی(ع) را که به تحقیق ایثار و جانبازی کرد و جنگ نمایانی نمود و خود را فدای برادرش ساخت، تا اینکه دستانش قطع شد و خداوند در مقابل، بسان عمویش جعفر طیار، دو بال به او عنایت کرد تا با آنها با ملائکه در بهشت پرواز نماید و همانا عباس(علیه السلام) نزد خداوند تبارک و تعالی منزلتی دارد که جمیع شهدا در روز قیامت بر او غبطه خورند و تمنّای مقامش را نمایند. خصال شیخ صدوق، جلد 1 صفحه 35 باب خصال دو گانه
امام جعفر صادق(علیه السلام) در فراز نخست اذن ورود به حرم حضرت عباس(علیه اسلام) میفرماید: سلام خدا و سلام فرشتگان مقّربش و سلام پیامبران مرسل و بندگان شایستهاش و سلام تمام شهیدان و صدّیقان، سلامهایی پاک و طیّب، در صبحگاهان و شامگاهان بر تو باد ای فرزند امیرالمومنین(علیه اسلام). سپس امام صادق(علیه اسلام) تنها حضرتش را در میان سایر شهیدان به این خطاب مخاطب فرموده که خدا لعنت کند آن را که حق تو را نشناخت و حرمت تو را پاس نداشت از این عبارت معلوم می شود که سایر شهدا به این میزان از فضیلت دست نیافته اند، هرچند هر کدام را حق و حرمتی عظیم است. ترجمه (العباس) علّامه مقّرم صفحه 231
القاب حضرت عباس علیه السلام
به عناوینى كه بر اثر بروز و ظهور ویژگىهایى در انسانها، به آنان نسبت داده شود و بیانگر ویژگىشان باشد، لقب مىگویند. حضرت عباس(ع) القاب بسیارى دارد. براى ایشان بیش از20 لقب مشهور برشمردهاند كه معروفترین آنها عبارتاند از:
قمر بنى هاشم
حضرت عباس علیه السلام از جمال و زیبایى ویژهاى برخوردار بوده؛ چون از دودمان هاشم، جد پیامبر صلی الله علیه و آله بوده، او را «ماه فرزندان هاشم» مىخواندند. این لقب، لقبى مشهور براى حضرت به شمار مىرود و بسیارى از منابع آن را برشمردهاند.
تاج شهیدانِ همه عالمی دست علی ماه بنی هاشمی
باب الحوائج
حضرت عباس علیه السلام در دوران زندگانى امام مجتبى علیه السلام پیوسته در كنار آن حضرت به مددكارى مردم و برآوردن نیازهایشان مىپرداخت. این رویه در زمان امامت امام حسین علیه السلام و پیش از جریان عاشورا نیز ادامه داشت تا آن جا كه هر گاه نیازمندى براى كمك خواستن نزد این دو امام همام مىآمد، حضرت عباس(ع) مأمور اجراى دستور امام خویش مىشد. این مسأله سبب شد تا ایشان را باب الحوائج؛ «برآورنده نیازها» بخوانند. البته به نظر مىرسد این لقب بعدها در نتیجه توسلها و كرامتهاى آن حضرت به ایشان داده شده است.
سقّا
سقّا از مشهورترین لقبهاى حضرت عباس علیه السلام است و پس از واقعه كربلا به این لقب متصف گردید.
فدای مشک پارۀ تو ساقی همیشه یاد مردیِ تو باقی
پایان پیام/
نظر شما