خبرگزاری شبستان: اولویت امروز ما درک دوباره و عمیقترِ عاشوراست. ما باید به اباعبدالله(ع) بازگردیم و بار دیگر عاشورا را برای خود بازتعریف کنیم. باید رازهای عاشورا را درک کنیم، سلوک خود را بر اساس رازهای عاشورا تنظیم کنیم و مقدمات ظهور را بر اساس فرامینی که عاشورا به ما میدهد فراهم کنیم. باید رازهای عاشورا را رمزِ عملیات فردی و اجتماعی خود برای رسیدن به مقام قرب و مقام ظهور قرار دهیم.
چرا امروز زمانۀ ما نیازمند حسین(ع) است و چرا نوبت بازگشت بشریت به اباعبدالله(ع) فرارسیده است؟ حالا که بشریت در حال بازگشت به فطرت است چرا در میان همۀ گرایشهای فطری باید به حسینِ فطری بازگردد؟
یکی از مواقعی که انسان به فطرت خود بازگشت میکند، بعد از سَرخوردگی و رسیدن به بنبست است. اصلاً خداوند برای بندگان خود بلا و گرفتاری قرار میدهد تا شاید به خودشان بازگردند. خداوند میفرماید:«و همانا ما پیغمبرانى به سوى امتهای پیش از تو فرستادیم، پس (چون اطاعت نکردند) به بلاها و مصیبت ها گرفتارشان ساختیم، شاید روى تضرع به درگاه ما آورند؛ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلىَ أُمَمٍ مِّن قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَ الضرََّّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضرََّعُون»(انعام/42) این همان تضرعی است که میتواند انسان را به خلوص برساند.
امروز زمان بازگشت به فطرت برای جامعۀ بشری فرارسیده است
در براهین فطری اثبات وجود خدا میگویند: وقتی دستت از همهجا کوتاه شد باز هم به دنبال کسی میگردی که دستت را بگیرد و او خداوند مهربان است. همانطور که یک انسان وقتی به بنبست میرسد و از همهجا ناامید میشود به فطرت خود باز میگردد، جامعۀ بشری نیز وقتی به بنبست میرسد، به فطرت خود باز میگردد. اصل بازگشت به فطرت هنگامِ بنبستها برای یک انسان و یک جامعه تفاوتی ندارد، منتها برای انسانها هر موقعی ممکن است پیش بیاید اما برای یک جامعه بعد از عمری حیات، تحرک، تحول و تطور پدید خواهد آمد و امروز زمان این بازگشت به فطرت برای جامعۀ بشری فرارسیده است.
فلسفۀ بلایا و گرفتاریها، طلوع فطرت در قلب سیاه انسان است. بنبستها و افسردگیها انسانها را به فطرت باز میگرداند و فقط در این هنگام کمی راهنمایی، دلجویی و روشنگری لازم است. امروز زمانۀ بازگشت به فطرت برای بشریت فرارسیده است و نظامِ مقدس جمهوری اسلامی و این انقلاب باعظمت برای این است که به مردم کمک کند تا به فطرت خویش بازگردند و به معنای دیگر برای این است که "انسانسازی" کند. حضرت امام(ره) میفرماید: "... انقلاب اسلامى ما وجهههاى مختلف دارد: انقلاب براى برانداختن رژیم فاسد، و انقلاب براى بپاداشتن رژیم حق، و امید است که انقلاب براى ساختن انسان و یک مملکت انسانى [باشد]"(صحیفۀ امام/ج8/ص317)
بدترین مفاسد تاریخ بشر ولیدۀ دموکراسی و لیبرالیسم است
امروز بشریت به بنبست رسیده است و دیگر کسی نیست که راهی جلوی پای بشر قرار دهد. بگذریم از افراد نادانی که هنوز در دامِ دموکراسی گرفتار هستند و حتی بعد از دیدن تجربۀ شکستخوردۀ دموکراسی، باز هم به آن دلبستهاند. یقیناً حرکت عظیم بشری با نادانیِ کسانی که درگیرِ الفاظ کتابهای هستند متوقف نخواهد شد.
واقعیت این است که بدترین مفاسد تاریخ بشر ولیدۀ دموکراسی و لیبرالیسم است که آخرین راه نجات بشر بوده و سالهاست بعد از آن هیچ کس طرحی برای نجات عالم ندارد. این همان وعدهای است که به ما دادهاند و فرمودهاند قبل از ظهور حضرت، خلأ تئوریک پدید میآید و هر کسی ادعایی برای ادارۀ جامعۀ بشری دارد، بطلان ادعای او به اثبات میرسد و امام زمان(ع) در یک خلأ تئوریک، ظهور خواهد کرد. این یکی از قواعد بسیار محکم و تردید ناپذیرِ ظهور است.
امام صادق(ع) در اینباره میفرمایند: "امر فرج رخ نخواهد داد مگر بعد از آنکه هر گروه و دستهاى حکومت بر مردم را به دست گیرد، تا دیگر کسى نگوید که اگر ما حاکم مىشدیم عدالت را مىگستراندیم. بعد از این، قائم حق و عدل گستر قیام مىکند؛ مَا یَکُونُ هَذَا الْأَمْرُ حَتَّى لَا یَبْقَى صِنْفٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا و قَدْ وُلُّوا عَلَى النَّاسِ حَتَّى لَا یَقُولَ قَائِلٌ إِنَّا لَوْ وُلِّینَا لَعَدَلْنَا ثُمَّ یَقُومُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ وَ الْعَدْلِ»(غیبت نعمانی/274) همچنین امام باقر(ع) میفرمایند: «حکومت ما آخر حکومتها خواهد بود و هیچ (شخص یا گروهی) که آنها را حکومتی باشد، باقی نخواهد ماند مگر اینکه قبل از ما حکومت کرده باشند، (این موضوع به خاطر این است که) بعد از دیدن سیره و روش حکومت ما نگویند که اگر ما نیز حاکم میشدیم همینگونه حکومت میکردیم و این قول خداوند است که‹وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ›؛ دَوْلَتُنَا آخِرُ الدُّوَلِ وَ لَنْ یَبْقَى أَهْلُ بَیْتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا مَلَکُوا قَبْلَنَا لِئَلَّا یَقُولُوا إِذَا رَأَوْا سِیرَتَنَا «إِذَا مَلِکْنَا سِرْنَا مِثْلَ سِیرَةِ هَؤُلَاءِ» وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»(الغیبه-للطوسی/ص472)
چرا اهالی رسانه "سرگشتگیِ انسان در غرب" را برای ما و جهانیان به تصویر نمیکشند؟
خلأ تئوریکی که امروز در عالم پدید آمده است فقط یک خلأ نظری نیست، بلکه گرفتاریهایی که ابناء بشر راهی برای نجات از آنها پیدا نمیکنند به این خلأ تئوریک واقعیت بخشیده است. این انسانِ واخورده و سَرخورده که دیگر نمیشود او را فریب داد و دیگر نمیشود او را با لاطائلات سرگرم و با شهوات دلگرم کرد، باید به کجا پناه ببرد؟
این از عدم درایتِ سینماگران و اهالیِ رسانه است که سرگشتگیِ انسان در غرب را برای ما و برای همۀ جهانیان به تصویر نمیکشند. باید بروند و این بنبستها، این افسردگیها و سرخوردگیهایی که در آن سوی مرزهای ما جریان دارد را به همه نشان دهند. شکار کردن این افسردگیهایی که امروز در جانِ جوامع بشری جریان دارد کارِ اهالیِ رسانه است که اگر عقل و هوش و درایت و توفیقی داشته باشند میتوانند این صحنهها را شکار کنند و به نمایش درآورند.
کسانی که معجزۀ "افول آمریکا" و "رشد انقلاب" را نمیبینند و ایمان نمیآورند، دلهای سیاهی دارند که مانعِ فهم آنها شده است
باید این بنبستها را دید و امروز کیست که این واقعیتهای عالم را نبیند؟! هرچند برخی هستند که دیدن این واقعیتهای آشکار عالم نیز بر قلبِ سیاهشان اثری ندارد. در زمان رسول خدا(ص) نیز انسانهایِ رذلی بودند که از ایشان معجزه طلب کردند و گفتند: «آن درخت را به خاطر ما صدا کن که از ریشه درآید و جلو آمده در برابرت بایستد» و حضرت این کار را به همان شکلی که آنها خواسته بودند به اذن خدا انجام دادند ولی آنها باز هم ایمان نیاوردند و گفتند: «او ساحرى است دروغگو، و جادوگرى است عجیب!» (ثُمَّ قَالَ ص یَا أَیَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ کُنْتِ تُؤْمِنِینَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ تَعْلَمِینَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ فَانْقَلِعِی بِعُرُوقِکِ حَتَّى تَقِفِی بَیْنَ یَدَیَّ بِإِذْنِ اللَّه... ؛ نهج البلاغه/خطبۀ 192)
آن کافران، آدمهای احمق و نادانی نبودند بلکه به شدت رذل و بیماردل بودند. از همین قبیل آدمهای رذل، امروزه و در زمانۀ ما نیز هستند که با وجود اینکه با چشمان خود واقعیتها را میبینند، باز هم به حقانیت این انقلاب ایمان نمیآورند. با چشمان خود میبینند که مدیریت کلان این جامعه در اوجِ همۀ محرومیتها و فشارها، سی سال است که این جامعه را به پیش میبرد به نحوی که نسبت به سی سالِ قبل آن را به رشدی رسانده است که همه اعتراف دارند. در حالی که مدیریت کلان در پیشرفتهترین جوامع غربی یعنی آمریکا سی سال است که علیرغم غارت همۀ دنیا، عقبتر نشسته و افول کرده است. پس باید بفهمند که مدیریت کلان در جامعۀ ما بهتر از مدیریت کلان در آمریکاست اما این آدمهای رذل معادلهای به این سادگی را نمیفهمند و این معجزۀ الهی را درک نمیکنند.
چرا آمریکا که تمام امکانات عالم را در دست داشت، بعد از 30 سال افول کرد؟
آمریکاییها که تمام امکانات عالم را در دست داشتند چرا بعد از سی سال افول کردند و به اینجا رسیدند؟ مگر اینکه یک آدم نادان در این میانه پیدا شود و بگوید که اساساً آمریکاییها علاقه داشتند افول کنند! و الا این مسأله کاملاً واضح و روشن است و انطباق با سنتهای قطعیِ الهی است.
کسانی که این معجزه را میبینند و ایمان نمیآورند دلهای سیاهی دارند که مانعِ فهم آنها میشود. خداوند در مورد این قبیل افراد میفرماید: «آنان دلهایی دارند که با آن فهم نمىکنند چشمهایی دارند که با آن نمىبینند گوشهایی دارند که با آن نمىشنوند؛ لهَُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بهَِا وَ لهَُمْ أَعْینٌُ لَّا یُبْصِرُونَ بهَِا وَ لهَُمْ ءَاذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بهَِا»(اعراف/179)
طراحی خداوند برای حرکت اختیاری انسان: گرایشهای "قویتر ولی پنهان" در مقابل "ضعیفتر ولی آشکار"
اما فطرت چیست؟ خداوند انسان را اشرف مخلوقات قرار داد و موجودی آفرید که با اختیار خود و آگاهانه و آزادانه به سمت خدا حرکت کند. موجودات دیگری بودند که بیاختیار به سمت خدا حرکت میکردند، اما مخلوقی که با اختیار خودش به سمت خدا حرکت کند، شریفتر و ارزشمندتر خواهد بود.
این مخلوق جدید، یعنی انسان، اگر فقط گرایش به خوبیها داشته باشد، حرکت او به سمت خدا، مانند ملائکه، بیاختیار خواهد بود. و اگر فقط گرایش به بدیها داشته باشد، امکان حرکت او به سمت خدا نخواهد بود. زیرا گرایشی به خوبیها ندارد. لذا باید گرایشهای خوب و بد هر دو در انسان قرار میگرفت. لذا طراحی خداوند برای اینکه حرکت انسان به سوی او بتواند شکل بگیرد اینگونه بوده است که گرایشِ به خوبی و بدی – هر دو- را در وجود او قرار داده است؛ اما گرایش به خوبی را قویتر ولی پنهان قرار داده و گرایش به بدی را ضعیفتر ولی آشکار قرار داده است.
بر اساس این طراحی خداوند، انسان ابتداءً با گرایشهای سطحیِ خود که میتوانند او را به سمت بدی بکشانند مواجه میشود. (دقت کنید که این گرایشهای سطحی در ابتدا بد نیستند ولی میتوانند انسان را به بدی بکشانند) انسان اول این گرایشها را تجربه میکند و بعد باید تلاش کند گرایشهای بد را کنار بزند و به سراغ گرایشهای خوب برود.
کار پیامبران کشف گرایشهای خوبِ پنهان انسانهاست که به این گرایشها فطرت میگویند. فطرت بخش باعظمت روح انسان است که پنهان است و باید کمکم آشکار شود. پیامبران میآیند به انسانها تلنگر میزنند و تذکر میدهند تا این گرایشهای پنهان آشکار شوند و انسانهایی که از فطرت خویش فاصله گرفتهاند را دعوت میکنند که به خویشتن بازگردند. به همین خاطر است که پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»(غررالحکم /301) یعنی معرفت به این فطرت پاک، عین معرفت به پروردگار عالم است.
چرا مردم طولانیترین دوران فریب را با "لیبرالیسم" پشتِ سر گذاشتند؟
آیا میدانید که در غرب انسانها را با چه چیزی فریب دادهاند؟ با عبارت تقلبیِ "بازگشت به خویشتن" یا عباراتی مانند "خودت باش" که اینها ترجمۀ تقلبی و دروغینی برای "مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ" هستند. چرا مردم با لیبرالیسم فریب خوردند و طولانیترین دوران فریب را با لیبرالیسم پشتِ سر گذاشتند؟ چون با عبارتِ بسیار فریبندۀ "خودت باش" یا "آزاد باش" و "هر چه دلت میخواهد" مردم را فریب دادند. واقعش این است که خداوند نیز همین را میفرماید با این تفاوت که خداوند میگوید: "خودِ پنهانت باش" و غربیها میگویند: "خودِ آشکارت باش"
رازِ دلبری آثار سینمایی هالیوود، دعوت به "خود آشکار" به جای "خود پنهان"
اگر یک هنرمندِ خوب بداند رازِ دلبری آثار سینمایی هالیوود چیست و راز فریب دادن لیبرالیسم چه بوده است میتواند این فریب را به مردم نشان دهد و مردم را نجات دهد. راز موفقیت مارکسیستها نیز استفاده از شعارِ فریبنده و قلابیِ عدالت بود. عدالت را به دروغ به مساوات و کمونیسم (جامعۀ اشتراکی) ترجمه کردند و مردم را فریب دادند، البته این فریب چندان طول نکشید. غربیها بازگشت به خویشتن را به اومانیسم و به گرایشهای سطحی انسان ترجمه کردند و به این وسیله دلبری کردند و مردم را فریب دادند. امروز این فریب بزرگ نیز معلوم شده است و نوبت بازگشت به فطرت است.
مکشوفترین بخش فطرت انسان "حسین(ع)" است
اما چرا امروز که نوبت بازگشت به فطرت است، باید به اباعبدالله(ع) بازگردیم؟ نقش امام حسین(ع) در این میان چیست؟ باید گفت شکوفاترین بخش فطرت انسان و نقطۀ نورانیِ قلب انسان حسین(ع) است. تنها تجربهای که از قسمت مکشوف قلب و فطرت خود میتوانیم داشته باشیم، محبت اباعبدالله الحسین(ع) است و بخشهای دیگر فطرت به این سهولت قابل دستیابی نیست.
امام صادق (ع) میفرماید: «وقتی خدا خیر بندهای را بخواهد یک نقطۀ نورانی در قلبش میگذارد که به واسطۀ آن گوش و قلبش روشن میشود ؛ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً مِنْ نُورٍ فَأَضَاءَ لَهَا سَمْعُهُ وَ قَلْبُه(کافی/ج2/ص214) امام صادق (ع) در روایت دیگری میفرمایند: «هر کس که خدا برایش خیر بخواهد، در قلب او محبت امام حسین(ع) و محبت زیارت امام حسین(ع) را قرار میدهد؛ مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَ الْحُسَیْنِ ع وَ حُبَّ زِیَارَتِه»(کامل الزیارات/ص142) این همان اولین نقطۀ نورانی و روشنی است که خدا در قلب کسی که خیرش را میخواهد قرار میدهد.
فطرت اگر شکوفا بشود آتش میزند. فطرت اگر شکوفا بشود چیزی از آن بعد خاکی وجود انسان باقی نمیگذارد. و ما سهلترین و بهترین تجربهای که از فطرت شکوفا شده میتوانیم داشته باشیم حسین است.
هیچ تمایلی نمیتواند جلوی قدرت فطرت شکوفا شده را بگیرد
وقتی فطرت شکوفا شود، این همان گرایش قوی پنهان است که آشکار شده. دیگر یک تمایل ضعیف نیست که به راحتی بتوان ازش عبور کرد. وقتی فطرت شکوفا شود، دیگر هیچ تمایل دیگری هم نمیتواند جلویش را بگیرد. الان چه تمایلی میتواند جلوی شما را بگیرد که دهۀ محرم هیئت نروید. اگر یک میلیارد تومان به شما بدهند که عاشورا به جای سینهزنی و عزاداری بروی تفریح، قبول نمیکنید. میگویید: من اگر عاشورا سینهزنی نکنم، میمیرم. این قدرت فطرت شکوفا شده است.
پیامبران هم رسالتشان همین بوده است که قلب انسان را باز کنند. لذا موفق ترین بخش رسالت پیامبر اعظم(ص) حسین است. در واقع حسین(ع) با کربلای خود به رسول خدا(ص) عرضه داشت: "یا رسول الله، من فطرت امت تو را تا قیامت روشن میکنم. کافی است کسی از کنار کربلای من کمی عبور کند..."
برای سلوک معنوی هم با حسین(ع) باید حرکت کرد
برای سلوک معنوی هم با حسین(ع) باید حرکت کرد. تا فطرتتان غبار گرفت، رو کنید به طرف حرمش، بگویید: صلی الله علیک یا اباعبدالله ...، به همین دلیل بر طبق آن روایت فرمود: "روز عرفه هم خداوند اول به زائرین حسین(ع) نگاه می کند" چون آنها شکفتهتر از حاجیان هستند. اینها شعار نیست؛ اینها سراسر شعور است.
وقتی فطرت آدم شکوفاتر میشود، تاییدهای قبلی قلبیاش رو میآید. لذا همۀ اهل عالم را با حسین(ع) آشنا کنید. تا آشنا شوند، میگویند انگار سالهاست حسین(ع) را میشناسیم. حسین(ع) نقطه عزیمت برای نجات بشریت است. حسین(ع) نقطۀ عزیمت حرکت و سلوک فردی ما هم هست. با حسین انسان، آدم می شود؛ و خود را مییابد. اما چرا حسین(ع) شکوفاترین بخش فطرت انسان است؟ به خاطر آن زخم هایی که در روز عاشورا شکوفه زد بر پیکر ...
منبع: سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در هیئت میثاق با شهداء دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع "رازهای عاشورا؛ راه سلوک، رمز ظهور"، محرم 91
پایان پیام/
نظر شما