خبرگزاری شبستان: "ما در مناسک سازی در حوزه غم بسیار موفق عمل کرده ایم اما در مناسک سازی نسبت به شادی عملکرد قابل دفاعی نداشته ایم. حالا زمان آن فرا رسیده ما یک بازخوانی دقیق و همه جانبه روی این موضوع داشته باشیم که اولا نسبت ما با شادی چیست یعنی فرهنگ ایرانی و اسلامی چه نسبت هایی با موضوع شادی برقرار می کند. اهمیت این موضوع از آنجاست که ما تا زمانی که نخواهیم با این پرسش مواجهه بشویم آن مناسک سازی شادی هم شکل نخواهد گرفت یا اگر مناسک سازی هم صورت بگیرد مهندسی و مدل قوی و مطلوبی نخواهد داشت و سردرگم و یک بام و دو هوا پیش خواهد رفت."
بخش اول گفتگوی سرویس قرآن و معارف خبرگزاری شبستان با حجت الاسلام و المسلمین عبدالله رضایی، پژوهشگر دینی و معاون فرهنگی موسسه آینده روشن به واکاوی سایه اندازی های بینش آدم ها بر احساس شادی و اهمیت مناسک سازی در این باره اختصاص دارد.
·یکی از مولفه هایی که شادی را در ذهن و قلب ما می میراند قیاس هایی است که ما در زندگی انجام می دهیم، یعنی دایم به داشته های دیگران چشم می دوزیم و خودمان را در قعر چاه حس می کنیم. پدر ما همیشه به ما می گفت در زندگی مادی به پایین تر از خودتان نگاه کنید، اما شاید عمل به این توصیه هم برای خیلی ها ممکن نباشد. دیدگاه تان در این باره چیست؟
نکته مهم اینجاست که انسان نباید در تجربه تفریح و لذت و شادی از خودش فاصله بگیرد و نسبت به واقعیت ها و ظرفیت های خودش بی اعتنا باشد. شما در عین حال که به فکر پیشرفت هستی و به افق های بالاتر در زندگی چشم دوخته ای اما از موقعیتی هم که در آن قرار گرفته ای رضایت قلبی داری، چنین انسانی با این ویژگی ها و مختصات مسلما احساس رضایت قلبی و نشاط بیشتری هم خواهد داشت. من اصرار دارم روی این موضوع تکیه داشته باشم که بینش ما نسبت به دنیا بر احساس شادی و غم ما هم سایه می اندازد. به میزانی که بینش شما به دنیا اوج می گیرد و فضای بیشتری را در بر می گیرد، احساس حقیقی تری از شادی و وجد درون را هم تجربه می کند که شاید اصلا در حیطه کلمات قابل بازگویی نباشد.
·می توانید مثالی درباره سایه اندازی های بینش و زاویه دید آدم ها به دنیا و تأثیر آن در تجربه شادی و نشاط مطرح کنید؟
امروزه بسیاری از آدم ها در دسترسی به امکانات و ابزارهای زندگی با محدودیت هایی مواجه اند. درست است که ما در 100 سال اخیر با پیشرفت های محیرالعقولی در تولید فناوری های جدید و ابزارهای سهولت بخش روبرو بوده ایم اما باید بپذیریم که اولا این فناوری ها و ابزارها توزیع و پراکنش یکسانی ندارد در ثانی فقط برای بخشی از انسان هایی که روی زمین زندگی می کنند قابل استفاده است؛ به عبارت دیگر ما با محدودیت ابزارهای ارتباطی و سیاحتی و سکونتی روبرو هستیم. حال در نظر بگیرید که در بطن چنین محدودیت هایی، یکی با نگاه قناعت ورزانه به امکانات خود نگاه می کند و به یک خودرو ارزان قیمت و خانه کوچک بسنده می کند اما با همان خانه کوچک و خودرو ارزان به شادی و نشاط می رسد اما یکی دیگر با وجود برخورداری از همان امکانات بلکه باکیفیت تر و وسیع تر از آن ها خود را یک شکست خورده و بازی خورده می داند بنابراین او به هیچ وجه آن شادی و نشاط عمیق را تجربه نخواهد کرد، ممکن است آنچه از چشم یکی امکانات ایده ال و مناسب خوانده می شود از چشم دیگری، اسف بار و غیر قابل تحمل باشد و به فروپاشی یک زندگی منجر شود، همچنان که در اخبار و دور و برمان کم نشنیده ایم آدم هایی را که با وجود برخورداری از رفاهی نسبی از همدیگر طلاق گرفته اند چون فی المثل همسر آن مرد آنچه از جانب شوهرش برای پشتیبانی زندگی شان فراهم می شده کم و کوچک می دانسته است.
·شما می خواهید بگویید اگر کسی دنبال شادی در زندگی اش می گردد چاره ای ندارد جز این که زیر و بم دنیا و لایه های درونی آن را بهتر بشناسد، چون هرچه این دریچه ها بزرگ تر در نظر گرفته شود به افق بازتری هم از زندگی می رسیم و نتیجتا شادی پایدارتر و اصیل تری را هم تجربه می کینم؟
بله، اگر ما دنیا را از دریچه شناخت بیشتر تعریف کنیم در آن صورت امکان ندارد آن شادی عمیق را تجربه نکنیم.
·اگر درست متوجه شده باشم میان این شناخت و معرفت و شاکر بودن نسبت به نعایم - حتی اگر در پرده عادت ها و پندارهای ما خرد و بی اهمیت به نظر برسد – رابطه ای وجود دارد. به عبارت دیگر شکر نسبت به داشته ها – داشته هایی که خیلی وقت ها از جلوی چشم ما نامرئی می شود و به چشم نمی آوریم – می تواند ما را به آن نشاط و وجد برساند.
بسیار نکته مهم و دقیقی است. سپاسگزاری و شاکر بودن و نعمت ها را دیدن و به حساب آوردن حرص ها در روح و ذهن آدمی مهار می کند وقتی هم حرص ها در ذهن و قلب انسان مهار شود بستر و زمینه برای ورود شادی و نشاط به زندگی مهیا می شود. یعنی آنچه در اینجا هم اصل و مهم است همان قدرت و نفوذ بینش ها در احساسات آدم ها و موضع گیری هایشان در برابر اتفاقات دنیاست؛ چطور می شود دو انسان با دو سطح همسان امکانات و دارایی ها، یکی احساس خوشبختی می کند و دیگری خود را بدبخت ترین موجود دنیا احساس می کند.
وقتی تعاریف شما از خوبی و زیبایی جامع باشد در احساس نشاط و سرزندگی تان هم اثر خواهد گذاشت. فرض کنید یکی فقط ظاهر و قیافه همسرش را ملاک قرار می دهد. پنج سال، ده سال از زندگی مشترک این مرد و همسرش گذشته و مرد حالا و هنوز قیافه زن خودش را با دیگران مقایسه می کند و احساس خوشایندی ندارد، خب معلوم است که اگر کسی صرفا در ظاهر یک آدم توقف کند همیشه کسانی را خواهد دید که ظاهر و زیبایی و جذابیت بهتری نسبت به همسر او دارند و همین موضوع می تواند ناخرسندی از زندگی را رقم بزند اما حالا کسی را تصور کنید که وقتی به همسرش خیره می شود فقط در صورت و چشم و ابرویش متوقف نمی شود و شاکله و منظومه ای از رفتارها، ارزش ها، برخوردهای عاطفی، استعدادهای خدادادی، مهارت ها و دانش و هنر او را مد نظر قرار می دهد، یعنی این فرد نگاه بازتری به داشته های خود دارد و طبیعتا می تواند آن احساس خوشایند رضایت و شکر را در زندگی تجربه کند.
·نکته ای که وجود دارد وجوه بیرونی تر یا اجتماعی تر شادی است که می تواند به صورت مناسبت ها و اعیاد و جشن ها، فرهنگ عمومی یک ملت را شکل دهد. به باور من ما دو حرکت بیرونی و درونی شادی را داریم، یعنی تسری شادی از درون آدمی به بیرون او و برعکس تسری شادی بیرونی به درون آدمی. حالا اگر این تحلیل را بپذیریم سوال این می شود که ما چقدر در موضوع شادی های بیرونی کار کرده ایم؟
اشاره خوبی است و به نظر باید نسبت میان دین و شادی را مشخص کنیم. ما در بررسی همین موضوع شادی با یک سری از حوادث تاریخی و انگاره های دینی مواجه می شویم، اعیاد و وفات هایی که بسته هایی از شادی و غم را در برابر ما باز می کنند. خب یک سوال مهم این است که ملاک ها و عیارهای ما برای شادی چیست؟ اگر بخواهم موضع ام را خیلی فشرده بگویم این است که ما در مناسک سازی در حوزه غم بسیار موفق عمل کرده ایم اما در مناسک سازی نسبت به شادی عملکرد قابل دفاعی نداشته ایم.
·به نظرتان چرا این اتفاق افتاده است؟
خب علل مختلف و متنوعی می تواند داشته باشد که شاید اصلا ورود به آن ها ما را از بحث دور کند اما آنچه مشخص است این که زمان آن فرا رسیده ما یک بازخوانی دقیق و همه جانبه روی این موضوع داشته باشیم که اولا نسبت ما با شادی چیست یعنی فرهنگ ایرانی و اسلامی چه نسبت هایی با موضوع شادی برقرار می کند. اهمیت این موضوع از آنجاست که ما تا زمانی که نخواهیم با این پرسش مواجهه بشویم آن مناسک سازی شادی هم شکل نخواهد گرفت یا اگر مناسک سازی هم صورت بگیرد مهندسی و مدل قوی و مطلوبی نخواهد داشت و سردرگم و یک بام و دو هوا پیش خواهد رفت.
·ممکن است تعارض هایی هم شکل بگیرد.
بله، فرض کنید ما داریم که الدنیا سجن المومن / دنیا زندان مومن است. ما هم آمده ایم که چند صباحی در این دنیا زجر بکشیم و درد را تجربه کنیم و برویم. بعضی ها واقعا اعتقاد دارند که دنیا جای شادی نیست، یک زندان تاریک است که ما را در آن محبوس کرده اند و با مرگ این حصار می شکند، پس دنیا هیچ وجه شادی بخش و روشنی ندارد. اما در برابر این استدلال، این گونه از اندیشیدن را هم داریم که الدنیا مزرعه الاخره / دنیا مزرعه آخرت است. لطفا متوجه دو نوع از جهانی که در این جا آفریده می شوید باشید. در اولی می گوید دنیا زندان است و ناخودآگاه ظلمت و تاریکی و غم و سکون و ایستایی را به ذهن متبادر می کند اما در دومی می گوید دنیا مزرعه است که تداعی کننده رنگ و حرکت و پویایی و امید و شادمانی است.
ببینید این ها در یافتن بینش صحیح ما نسبت به دنیا و چرخش ما به سمت شادی یا غم اثرگذار است. شما می توانی در همین دنیا سرزنده و شاد زندگی کنی اما اسیر غفلت ها هم نباشی. چنین انسانی در جامعه اش حضور دارد غافلانه نمی زید با ظلم و منکر هم درمی افتد و مبارزه می کند اما چون از درون به آن مقام یقین رسیده و پویایی و حرکت درونی را یافته پس خودش را به غم هایی که ممکن است انسان های دیگر را درگیر کند نمی بازد. این مقام یقین سرشار از وارستگی و شادی است. اگر ما واقعا از این دریچه به دنیا نگاه کنیم آن زندگی مؤمنانه همراه با حرکت و شادی هم محقق خواهد شد.
·حرف ها و موضع گیری شما مرا یاد آن عبارت عجیب و زیبای حضرت زینب (س) در مجلس شام می اندازد که برابر شماتت های یزید فرمودند: "ما رأیت الا جمیلا / چیزی جز زیبایی ندیدم." این بینش عمیق یک انسان کامل است که در اوج مصیبت و درد، صحنه باشکوهی را می بیند که مثل تابلویی زیبا همه عناصر و رنگ ها و ترکیب بندی اش زیباست، چنین انسانی قطعا به آن یقین درونی دست یافته که این آرامش عجیب را در درون خود اندوخته است و هستی را در خدمت به آن زیبایی می بیند، مسلما او آن شادی درونی را هم خواهد داشت.
ما در واقع کربلا یک صورت ظاهری و یک صورت باطنی داریم. آنچه شما از بانوی کربلا روایت می کنید همان صورت باطنی کربلاست. وقتی شعار این می شود که کل ارض کربلا کل یوم عاشورا / این یعنی همان حرکت و پویایی که به آن اشاره کردیم چون برای این که همه مکان ها کربلا باشد باید حرکتی اتفاق بیفتد همچنان که اگر بخواهیم همه زمان ها عاشورا باشد دوباره باید این پویایی شکل بگیرد. شما اگر مقاتل و گزارش های تاریخی از کربلا و رفتار شهدا به ویژه حضرت سیدالشهدا (ع) را بخوانید می بینید که رفتارها تا چه اندازه با سرزندگی و نشاط و امید همراه است یعنی اصلا این گونه نیست که چون یاران امام می دانند که فردا از دنیا رخت برمی بندند زانوی غم بغل کنند یا بخواهند صحنه را ترک کنند. "مارایت الا جمیلا" در واقع روح حماسه حسینی است چون چهره بشاش و سرزنده ای دارد. شما در گزارش های تاریخی می بینید که بسیاری از یاران امام، شب قبل از واقعه، شادی می کردند، بذله گو بودند و شوخی و مزاح می کردند.
اجازه بدهید من در همین جا به یک رفتارشناسی هم دست بزنم و بگویم که امام حسین (ع) با یک رفتار به ما نشان می دهد که دنیا چقدر باارزش است. چه کسی است که نداند امام حسین (ع) چقدر شیفته عروج و شهادت است اما همین امام از لشکر یزید یک شب فرصت می خواهد که یک روز آن مصاف نابرابر را به تعویق بیندازد. شما فکر می کنید که مثلا امام حسین (ع) یک شب مهلت می خواهد که یک شب بیشتر در دنیا زندگی کند؟ می خواهند بگویند که همین حیات دنیوی هم چقدر باارزش است و اگر کسی آن حیات روحانی موجود در این دنیا را درک کند و با بینش الهی رو به جلو گام بردارد چقدر این حیات می تواند باارزش باشد، یعنی وجود امام حسین (ع) در همین دنیا چقدر می تواند باارزش باشد پس یک شب دیگر هم در دنیا می ماند.
·این همان وجه دنیا مزرعه است که شما اشاره خوبی به آن داشتید.
دنیا جای خوبی است. اگر افق نگاه و بینش مان را در زندگی درک کنیم زندگی برای ما هم می شود ما رأیت الا جمیلا. زندگی برای ما هم زیبا می شود و وقتی زندگی زیبا شد شادی هم به دنباله اش می آید.
پایان پیام /
نظر شما